eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم شیطان به همین معرکهٔ پیران است سرنوشت سر او بر لب شمشیران است عنکبوتی که تورا وسوسهٔ جایزه کرد لانه اش چند صباح دگری ویران است دل خود را به همین ،،،کَن،،، تو نزن صابون چون آنکه بر نقش یهودی زده سنگ ایران است من بنازم به تو سلطانِ دل مملکتم حفظ آهو عملأ دست خود شیران است
فکر کن صحن غدیر از طرف باب جواد تو بیایی بشوی خطبهٔ در زیر رواق چگد گشنگه تو حرم امام رضا عشقتو پیدا کنی😍😍
مثل یک بوسه لب دوزِ جگر سوز قشنگ وسطِ جمعیت و کوچه گرفتن داری ...!!!
🍃 برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست بهشت لطف کـریمـان بها نـمی‌خـواهـد
خیال رفتن از این شهر و گم شدن دارم! بلیط یکسره ی یک قطار بفرستید...
به تو از دور سلام ای همهٔ هستی من که تو آرام جهانی نه فقط کشور ما
🍃 پنجمین در محفل شعر و ادب و هنر 💠 قصیده‌ای در ولادت سلام‌الله‌علیها پر می‌کشد مرغ دلم یک بار دیگر تا بارگاه دختر موسی‌بن‌جعفر آنجا که می‌افتد به روی خاکْ افلاک آنجا که بر خاکش ملَک می‌گسترد پر روزی که شد از خلقتش عالم گلستان در لامکان پیچید بوی مشک و عنبر در آسمان از عرشیان تکبیر برخاست روی زمین تکثیر شد آیات کوثر آیینه در آیینه نور از عرش بارید تصویر در تصویر زهرا شد مکرر دست ملَک بگذاشت در دامان نجمه "پاکیزه‌ای چون مریم و حوا و هاجر" در آسمان شهر قم ماهی درخشید کز نور او عالم چراغان شد سراسر ریحانه و مرضیه، معصومه شفیعه هم عالمه هم طاهره، محبوب داور او هفتمین ماه امامت راست دلدار او هشتمین شاه ولایت راست دلبر از نور روی دختر موسای کاظم قم می‌درخشد چون نگین در قلب کشور این شهر نورانی‌ترین شهر جهان است چون در بغل یک ماه دارد با چل اختر مشهد شده خورشید عالم‌تاب هستی شد شهر قم از نور معصومه منور آیینه‌های بارگاهش رشک انجم هر ذره از خاک درش خورشیدپرور گرد و غبار روی کاشی‌های صحنش عرش خدا را می‌شود همواره زیور از گنبدش افتاده نوری بر دل خاک از خاک پای او شده ایران معطر صحن و سرایش بهتر از عرش برین است قبر شریفش مرقد زهرای اطهر او از تبار کوثر است و زینبی‌خو آمد که قم گلشن شود از نسل حیدر آیینۀ مهر است و بانوی کرامت گنجینۀ اسرار حق مانند مادر نور ولا و معرفت تابیده از او شأن و مقامش کرده عالم را مسخّر مصباح علم و نور و توحید است و ایمان میزان عصمت دُرج عفت برج باور نام رضا کرده خراسان را مصفا از نام معصومه شده قم درّ و گوهر یک تکه از جنت خراسان‌، دیگری قم آنجا ملک دربان و اینجا حور نوکر دل گشته بی‌تاب حریم پرفروغش آن بارگاه بی‌نظیر هورمنظر از چشمۀ جوشان لطفش ساغرم پُر جام دلم از نور مهر اوست پُرتر هم عمۀ سادات و هم روح عفاف است میلاد او شد روز پاکی روز دختر لطفش همیشه شامل ما بوده و هست هستیم ما خاک در دخت پیمبر حتی اگر او را نخوانم باز از لطف دارد عنایت بر من و این قلب مضطر شکر خدا همسایۀ اُخت‌ُالرضاییم در سایه‌اش داریم چتر نور بر سر در سایۀ معصومه‌ایم و در بهشتیم از برکت او قم شده اسلام‌گستر امروز نور چشم ما و ملجأ ماست فردا شود ما را شفیع روز محشر ✍️ بداهه‌سرایان: مستان ـ رز ـ مهدی شریفی ـ م. کرمانی (راهی) ـ منتظر شهادت ـ مشهدی‌زاده ـ یاغریب‌الغربا (لیان) ـ عباسعلی خسروی ـ مهمان خدا ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ مهجور ـ محمدتقی عارفیان 🗓 تاریخ بداهه‌سرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / ذی‌قعدۀ ۱۴۴۳ 🍃
. 🕌 کوچه‌های خراسان چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پریشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند بوی توحید مشروط بر بودن توست ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند گرچه روی از همه خلق پوشیده داری آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می‌شناسند کاش من هم عبور تو را دیده بودم کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند 🍃
گنهکار نوشت: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید . گلدسـته نوشت: در آفـتاب حشــر که از آن گریز نیست ما را بس است سـایه گلدسته های تو . جوان نوشت: یک جوان حاجتش این بود:که زن میخواهم رفت...تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت . شاه نوشت: صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است . ضامن نوشت: ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است . دلتنگ نوشت: خوب یا بد، هرچه باشد، عیبِ دلتنگی ست این من به هرکس میرود مشهد، حسادت میکنم . بی پناه نوشت: زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم میرسی؟ . امـید نوشت: نیاز بر کـه بیارم تو حاجــتی تو نـیازی امــید بر کـه ببنـدم تو آرزو تو امــیدی . مرگ نوشت: تو خودت خواسته ای داروندارم باشی لحظه مــرگ بیایی و کــنارم باشی بدهکار نوشت: ﻣﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ، ﺑﺎﺯ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﻄﻠﺒﯽ؟ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﯽ! باب الرضا نوشت: این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد . عفو نوشت: صـدها هـزار نامه ی آلوده از گـناه با یک نــگه عــفو تو تطهیر میشود . آهو نوشت: سوال می کند از خود هنوز آهویی که بین دام و نگاهت کدام صیاد است . پابوس نوشت: بهتر از اين؟ كه كسی لحظه ي پابوسی تو نفس آخر خود را بكِشد پا نشود کربلا نوشت: من هوای تو را به سر دارم تو هوای دلِ مرا داری یکی از اهل کربلا می گفت :خوش به حالت امام رضا داری . فقیر نوشت: فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز . دلخسته نوشت: به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست تو نگیر از منِ دلخسته "رضا گفتن" را . طعمه نوشت: آخر به عشق اینکه خودت ضامنم شوی یک شب به عمد طعمه صیاد میشوم
همچو آن ماهی سرخم ک پس از سفره ی عید صاحبش منتظر است لحظه ی مرگش برسد
دریا در استکان کسی ریختن خطاست از حد که بگذریم محبت؛ ثواب نیست ...
زبان ایل پدر ، گریه زبان مادری ام شیون میان این دو گرفتارم تو هم که حرفی نمی فهمی