eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت خندید و گفت من به تو کاری نداشتم!
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی هر لحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی این عابران که می‌گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی‌که عاشقی چه خطرناک می‌شوی
نشسته عڪس جمالت چنان به خانۀ چشم ڪه ڪسب نور ڪند مهر از آستانۀ چشم
یک شب از دفتر عمرم صفحاتے خواندم . چون به نام تو رسیدم لحظاتے ماندم! همه دفتر عمرم ورقے بیش نبود ""همه ے آن ورق حسرت دیدار تو بود"" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من همان پنجره ي رو به خيابان بودم كه شبي بسته شد و رو به كسي باز نشد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌کاش هرگز قلب من مست از تمنایت نبود با تو بودن حاصلی جز انگ و بدنامی نداشت ‌ ‌
این ساعت عشق است که هر شب بزنم تا با دیدن آن بلکه تو بر رحم بیایی ❤️❤️:❤️❤️
هر خم و پیچی که شد از تار زلف یار شد دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد
دوستان! قیمت صحبت بشناسید که چرخ دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
. گر بکشند از گناه عشق تو ما را باز نگردیم از این طریق که هستیم گر ز تو بویی نسیم صبح نیارد هوش نیاییم از این شراب که مستیم
"ای پاسخ گرامی اَمّن یُجیب‌ها" ای آخرین شریف ز نسل نجیب‌ها نام تو زیب و زینت دیوان شاعران وصف تو آرزوی غزل‌ها، نسیب‌ها ای داغ‌دار ماه جمالت ستارگان ای دردمند کوی وصالت طبیب‌ها برپاست از فراق تو فریاد بلبلان ای ندبه‌خوان هجر رخت عندلیب‌ها "ای باد اگر به گلشن احباب بگذری" سوی حبیب بر سخن ما غریب‌ها کز روی لطف گوشۀ چشمی به ما بکن ای چشم تو قرار همه بی‌شکیب‌ها هستیم ما گدای درت ایها العزیز هستند سائلان عطایت حَسیب‌ها شد خون دو چشم منتظرانت بیا بیا "کافی" شدند در ره عشقت خطیب‌ها شد شامْ روز روشن ما در فراق تو شامی که پر شد از ستم نانجیب‌ها نزدیک مایی و ز تو دوریم و در حجاب ای مقصد سلام بعید و قریب‌ها شد وصل تو نصیب محبان مخلصت درد فراقْ روزی ما بی‌نصیب‌ها ✍️ محمدتقی عارفیان الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج سلااااااااااااام سحرتون منور به انوار الهی التماس_دعای_فرج 🤲 🕊🥀🕊
ربود دل ز من و شد رقیب ازین بی‌دل چه خوش بُوَد که بر‌آید به یک کرشمه دو کار