eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیوسته بدنبال دفترچه و خودکارم تا نام تو بیتی شد در دفتر اشعارم هر گوشه کنارش را‌ یکریز نوشتم که من هیچ کسی جز ❤️توووووو❤️ را دوست نمیدارم
دلتنگیِ شب از جایی آغاز میشود که باور میکنی هیچ کس را نداری برای همراهیِ بی خوابی هایت!
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم نگفتم، که روزی که گفتم بگویی : کف دست خود را که من بو نکردم! ضمیر مخاطب برایم تو بودی به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم سرم با تو چرخید هر سو که رفتی دلم را به غیر تو هم سو نکردم به پیش حسودان تو اعتنایی به یاوه سرایی بدگو نکردم خودت را، خودت را... تو را دوست دارم تو را دوست دارم، ولی رو نکردم 
هر شب همین روال است، شعر و مداد و کاغذ عمری ست گشته کارم، پرواز در خیالت
🏴 حقش نبود تیر به تابوت او زدند این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
در خاڪ همـ دلمـ بہ هواے تُـو مۍتپد چیزے ڪمـ از بهشت ندارد هـواے تُـو... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرچه عاشق پیرتر عشقش جوانتر ای عجب ! دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری ...!
چو در قلب تو می تازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست ...
🏴 هفتاد چوب تیر به تابوت من نشست ای وای مــــادرم چه کشیدی ز میخ در
🏴 به یاد آن حرمی که از او به غارت رفت بگو به هر حرمی لحظه‌ی ورود: حســـن
🏴 اگر دادی سلام اینجا جوابت می‌دهد آنجا نمی‌ماننـــد آل الله زیــــر دیــــن نـــوکرها
مائيم و رخ يار دل‌آرام و دگر هيچ ماراست همين حاصل ايام و دگر هيچ ای زاهد بيچاره كه داری هوس حور ای وای تو و آن هوس خام و دگر هيچ خواهی كه زنی گام به اميد وصالش بايد گذری اولاً از كام و دگر هيچ از خدمت نفست ببُر ای دوست كه اين دون گرگی است كه هرگز نشود رام و دگر هيچ يارب چه توان گفت مر اين مرده‌دلان را كاين‌ها كه شما راست بود دام و دگر هيچ خواهی گذرد صيت تو از مشرق و مغرب می‌باش يكی بندهء گمنام و دگر هيچ از پرتو جام و رخ ساقی به سحرها « نجم» است فروزان به بروبام و دگر‌ هيچ ✍علامه حسن زاده آملی