eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر میان کوچه دلش را گذاشته ان جا که درد روی غزل پا گذاشته در پشت در میانه ی آتش امیر ما عشق و دل و تمام‌خودش را گذاشته گویی که داغ میچکد از گونه ی علی او که نشان به صورت زهرا گذاشته لرزیده است دست و دل و جان مجتبی آن جا که عربده به تماشا گذاشته زینب به کربلا لب گودال قتلگاه "پا جای پای حضرت زهرا گذاشته" شاعر شدم به درد بگریم‌برای عشق حالا قلم به قافیه سقا گذاشته دستی که مصرعی شده گلگون به دشت درد آتش به داغ زینب کبری گذاشته ادرک اخاک گفته و زهرا کنار تو دستی به روی بازوی دریا گذاشته میسوزم از سوال که عمه عموی من پس دست خویش را به کجا جا گذاشته ؟ چشم و دو دست و سر همه را تک به تک ببین در جای جای پهنه ی صحرا گذاشته سروی که زخم خورده ولی باز هم به عشق با درد روی قد علم تا گذاشته گفتم چه گونه بود ابالفضل پس نوشت سنگ تمام را به وفاها گذاشته خم شد حسین و دست به زانو گرفت و گفت عباس من به خط امان لا گذاشته . بر غربت علی خود محسن به روز حشر مهری به خون دل زده ، امضا گذاشته
سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند بنای خانه بدوشی بجا گذاشته اند خسیس تر ز جهان آن خسیس طبعانند که دل به عشوه این بیوفا گذاشته اند عجب که روز جزا سر برآورند از خاک کسان که خانه دل بی صفا گذاشته اند خوش آن گروه که چون موج دامن خود را به دست آب روان قضا گذاشته اند چه فارغند ز رد و قبول مردانی که پای خود به مقام رضا گذاشته اند عنان سیر تو چون موج در کف دریاست گمان مبر که ترا با تو وا گذاشته اند مباش در پی مطلب که مطلب دو جهان به دامن دل بی مدعا گذاشته اند ربوده است دل بدگمان قرار ترا وگرنه قسمت هرکس جدا گذاشته اند مباش محو اثرهای خود تماشا کن که پیشتر ز تو مردان چها گذاشته اند
خوب آمده استخاره برمی گردی با بغل بغل ستاره بر می گردی مانند کبوتران جَلدی بانو هر جا بِروی دوباره بر می گردی
ای آسمان من که سراسر ستاره‌اے تا صبح می‌شمارت امااا ندارمت...😞
گفتند فاطمیه کدام است ؟ کوچه چیست ؟ افسانه باشد این همه ؛ گفتم خدا کند با بغض ، مردی آمد از این کوچه‌ ها گذشت می ‌رفت تا برای ظهورش دعا کند
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚🍃 مرقدت ضرب المثل های مرا تغییر داد هر که بامش بیش، برفش نه...کبوتر بیشتر... ❄️برف در حرم مطهر رضوی ارسالی
مگر به قهر نگفتی که از تو بیزارم چرا هنوز نگاهت محبت‌آمیز است؟!
حد اعلایی و با حداقل ها همنشین آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین از معمّا ماندنت چندی ست لذت می بری ای سؤال مشکلِ با راه حل ها همنشین من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعی کن بعدِ من کمتر شوی با این دغل ها همنشین دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
🍃❣ یار ما گر میل صحرا میکند صحرا خوش است میل دریا گر کند در چشم ما دریا خوش است 🐣.
خودت هم خوب میدانی چه دشوار است دلتنگی شب و بغض و سری تکیه به دیوار است دلتنگی نه از اکنون، که شاید از هزاران سالِ پیش از این هزاران چکه یِ قندیلِ در غار است دلتنگی شده خیره به قابِ عکسِ دیواری که غم دارد دو چشمِ خیسِ شب تا صبح بیدار است دلتنگی دلی کنجِ قفس پر میکشد محضِ تو را دیدن هوایِ بی هوایِ شوقِ دیدار است دلتنگی چه باید کرد با این درد؟ با تنهاییِ یک مرد؟ مرورِ خاطرات و دودِ سیگار است دلتنگی نه شمعی می وزد اینجا، نه فانوسی شب آشوب است به رنگِ روزگارم تیره و تار است دلتنگی نوارِ کاستی با "بویِ باران، بویِ گندمزار" صدایِ خسته و غمگینِ "ستار" است دلتنگی نشستم چتر بستم هی شکستم در خودم بی تو حکایت از گُلی در زیرِ رگبار است دلتنگی نمی دانم "خدا" شاید همین اندوهِ بعد از توست که این گونه مرا عمری "نگهدار" است دلتنگی اگرچه آخرِ این قصه جایت تا ابد خالی ست ولی از یادِ تو هر لحظه سرشار است دلتنگی به یادت گریه هایم باز هم شد شعر و فهمیدم سری بر دوشِ دفتر، اشکِ خودکار است دلتنگی شهراد_ميدرى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
غزل شمارهٔ ۳۷۰ دشوار عشق بر دلم آسان نمی‌کنی درد مرا به بوسی درمان نمی‌کنی بسیار گفتمت که زیان دلم مخواه گفتن چه سود با تو که فرمان نمی‌کنی هجر توام ز خون جگر طعمه می‌دهد گر تو به خوان وصلش مهمان نمی‌کنی با تو حدیث بوسه همان به که کم کنم کالا حدیث زر فراوان نمی‌کنی جان می‌دهم به‌جای زر این نادره که تو از زر حدیث می‌کنی از جان نمی‌کنی یک چشم‌زد نباشد کز بهر چشم‌زخم قرب هزار جان که تو قربان نمی‌کنی چون زور آزما شده دست جنون تو خـاقـانـیـا تـو فـکـر گریبان نمی‌کنی
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
هـر دفـعه مرا به قـهر رد می‌کردی گویـا که مـرا حـبس ابـد می‌کردی یـک‌بـار نشد نظـر کنی بـر دل مـن با عاشق خود همیشه بد می‌کردی