eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت نبود این قصه پابرجا بماند خوشبختی امروز تا فردا بماند مانند رود از پیش چشمانم گذر کرد قابل نمی ‌دانست عشق اینجا بماند تقدیر هر کس را به تیغ غم بریدند انگار باید تا ابد تنها بماند باور نمی ‌کردند این عاشق به‌جز صبر در راز داری هم سرش بالا بماند تاریخ هم هرگز نفهمید از چه مجنون یک عمر باید عاشق لیلا بماند پشت سر هر قطره اشکم داستانی ‌ست باید بگویم بشنوی اما بماند
غزل شمارهٔ ۳۶۲ نام من عشق است، آیا می‌‏شناسیدم؟ زخمی‌ام، زخمی سراپا می‌‏شناسیدم؟ با شما طـی کــرده‌‏ام راه درازی را خسته هستم،خسته آیا می‌‏شناسیدم؟ راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ تا غزل‌‏های شما! ها، می‌‏شناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟ می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را هم‌چنانی که شماها می‌‏شناسیدم این‌چنین بیگانه از من رو مگردانید در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم! من همان دریای‌تان ای رهروان عشق رودهـای رو بـه دریـا! می‌شناسیدم اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود عشقِ قیس و حُسن لیلا می‌‏شناسیدم در کف فرهاد تیشه من نهادم، من! من بریدم بیستون را می‌شناسیدم مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام با همین دیدار حتی، می‌‏شناسیدم من همانم، مهربان سال‌‏های دور رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‌شناسیدم؟
دلداده‌ی رهبریم و با شور و امید گوییم به هرکسی که پرسید و شنید: هستیم همه فدایی خامنه‌ای! «تا کور شود هر آن‌که نتواند دید»
... آشفته شد از قصــــــه من خاطرِ جمعی دیگر چه کنم؟ حال پریشان به ‌که گویم ؟ دردی، که مـرا ساخته رسوا، همه دانند داغی،که مرا ساخته پنهان، به‌که گویم...؟ 👤 هلالی جغتایی
مُردم و زنده شدم تا که تو لبخند زدی بـارالها ملک الموت به این زیبایی ..!؟
شیرین تر از این چیست که با قندِ لبِ دوست دور از غم و اندوه جهان چای بنوشی....
سرخی سیب لبت داد بهشتم بر باد سالیانیست که مثل پدرم در به دَرَم
من عاشقِ... لبخند و آن ابروی جلادت شدم پس این تو وُ این گردنی از موی تو باریک تر
چون برکه‌ ی یخ بسته     پر از حسرتم ای ماه ...🌙 دل بی تو چه شب های درازی      که شکسته است ...   
صحبت که جانشین نوازش نمیشود گاهی برای درد و دل آغوش لازم است...!
ما پاسخی به زخم زبان ها نمی دهیم ما را خدا برای سکوت آفریده است...
حال ِمن را فقـط آن فاضـلِ معـروف نوشت «بی "تـــو" هر لحظه مرا بیمِ فروریختن است..!»
در شهر عشق‌ورزیمان غم نداشتم لبخند بود، غصه و ماتم نداشتم هی شعر میشدی و مرا تا ته خیال می‌بردی و خلاصه غزل کم نداشتم احساس شاعرانه در وصف کوه را "آن روزها که با تو نبودم ،نداشتم" لکنت گرفته بودم و با هر اشاره‌ای جز اشک حرف بهتر و محکم نداشتم خوب است آمدی که جهان را بغل کنی دستی به وسعت همه عالم نداشتم با عطر بودنت دل من خو گرفته عشق قبل از تو آشناتر و مَحرم نداشتم
من مستقیم ختم به چشمت نمیشوم ای کاش این قَدَر که چم و خم نداشتم یک دلنوشته بودم و دور از تکلفی افسوس من که کاغذِ محرم نداشتم
سرشارم از بهار و دمی غم نداشتم گویی شکوفه زارم و ماتم نداشتم زخمیِ عشقم و به دلم کرده ای اثر همچون نگاه پاک تو همدم نداشتم من در حصار پنجره ی چشم های تو چیزی به جـز خیال دمادم نداشتم دارم امید تا که به دست آورم تو را جز این دلی قوی و مصمم نداشتم از آن زمان که محو رخ دیده ی توام کاری به کار این همه آدم نداشتم اینک بیا که با همه ی دردها هنوز چیزی برای عاشقی ام کم نداشتم
هدایت شده از 
دلداده‌ی رهبریم و با شور و امید گوییم به هرکسی که پرسید و شنید: هستیم همه فدایی خامنه‌ای! «تا کور شود هر آن‌که نتواند دید»
هدایت شده از 
1_2188304164.pdf
12.99M
📗 متن کامل وصیت‌نامهٔ سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی ✅ همراه با تصاویر دست‌نوشتهٔ ایشان 🌷 شادی روحشان صلوات
دل پر از حرف است اما فرصت ابراز نیست حرف اگر بیرون شود از سینه دیگر راز نیست پنجره پر میکشد تا آسمان پیش رو بال دارم در قفس اما پر پرواز نیست دستهایم‌میشود با تو قلم،دیوان عشق دفتری سرگشته ام در واژه ام‌اعجاز نیست میچکد شعر و غزل چون بارش باران و عشق رفته ای و بر لبم آهنگی از آواز نیست در قفس زنجیرم و پای عبورم بسته است خوب میدانی که دیگر مهلت آغاز نیست چشمهایت میبرد دل را به دنیای جنون چشم های ژاله مثل چشم تو غماز نیست بال و پر میکوبم و دیوار و در گریان شدند در قفس پوسیده ام راهی به بیرون باز نیست
ای غنچه های گرم دعا صبحتان بخیر ای بلبلان سر به هوا صبحتان بخیر شب رفت و چشمهای زمین غرق نور شد ای بندگان خوب خدا صبحتان بخیر
در نجف مهمــــــــان مولا بود جمع مومنین خواست آنهــــــا را کند سیرابِ جام انگبین فــــاطمه برخــاست از خوبان پذیرایی کند با شتاب آمد جلــــــــو بانوی جان ام البنین گفت بی بی جان مبـــادا باشم و دستان تو اخت باشد با سیـــــاهی یا سفیدی، نازنین! هستم اینجا خادم درگاهتان هر روز و شب جــــــان فدایت شاهبانوی زمان ماه زمین! هستی ام را داده ام در راه اهــــل بیت‌تان باز هـــــم قربانتــــــان دارایی این کمترین پس به من بسپار هر امری که داری و فقط صدر مجلس باش و کار خادم خود را ببین راستی آن مشک کــــــوثر را بده عباس من تا بگــــــــرداند به فرمــــــان امیرالمؤمنین ✒️
بیداری از یادِ من و بیدارم از یادت جانِ مرا برده‌ست آن گیسوی بر بادت گاهی اگر ماندیم دور از هم،دلم با توست اما به این دوری مکن یک‌ لحظه هم عادت @qalamhayeashegh
شاعر که نیستم؛ ولی از بخت روزگار این روز ها به درد خودم تکیه می کنم... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
"وفات‌حضرت‌ام‌البنین سلام‌الله‌‌علیها تسلیت" در منزلتت کرده همین نکته کِفایت ناموس علی هستی و همراه ولایت جان ها بفدای ادبت، مادر عباس دل های همه، منتظر لطف و عطایت 💠
یوسفانه لبخندت کشته صد زلیخا را رسته ای، رها کردی تا عروس دنیا را شاهدان بزم خون، عشوه بیشتر دارند شوق وصلشان شیدا کرد امیر دل ها را پَر شدی زپا تاسر، سویشان گرفتی پر تا کشیده ای در بر، اهل عرش اعلی را داغ شد جبینت از هرم بوسه ی خورشید سیرِ آسمان کردی ای مه جهان آرا ناله ای زد اهریمن خون تو که در میهن تازه کرد آیین کهنه ی اهورا را خواست تا بپوشاند روی ماه تو با خون از قضا رخ گلگون، کرده مست تر ما را خواست تا که آیینه، بشکند فرو ریزد تکه ها به هر سو برد، نقش روی زیبا را رفته ای و می آیی با شه اهورایی تا به گل بیارایی، روزگار فردا را ۱۲دی۱۴٠۱ 👈👈بزرگواران ویرایش شده ی سروده ی پیشین رو اینجا می ذارم اگر نظری هست بفرمایید.
گوئیا آن شب ستون آسمان افتاده بود یا که خورشید از مدار کهکشان افتاده بود ناله میزد ماه سرگردان ز غوغای زمین طالع نحسی به جان این جهان افتاده بود کربلا ی دیگری در کربلا تکرار شد قاسم ما زیر تیغ شمریان افتاده بود رقص و جولان برسر میدان مین مردانه کرد مرد میدان چون نگینی ناگهان افتاده بود فرشی از خون لحظه زیبای استقبال عرش زیر پایش سرخ تر از ارغوان افتاده بود تکیه زد سردار بی سر بر سریر عاشقی داغ جانسوزی به جان انس و جان افتاده بود ۱۴۰۰/۱۰/۱۳