گفتم چگونه میکُشی و زنده میکنی؟
با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد...
- #امیرخسرو_دهلوی
ای خضر! ما که جان به لبیم از دو روز عمر؛
با عمر ماندگار تو دانی و زندگی!
- #وحید_خضاب
بـا فـلـسـطیـن نسبت دیـریـنه دارد قلــب مـن
چون از آن روز که یادم هست در اشغال توست
سنبلت را صبا بر گل مشوش میکند
هر خم زلفت مرا نعلی در آتش میکند
باد در وقت سحر میآورد بویت به من
باد وقتش خوش! که او وقت مرا خوش میکند
لعل جانبخش لبت دلهای مسکینان به لطف
جمع میدارد، ولی زلفت مشوش میکند
دیده تر دامنم تا میزند نقشت بر آب
خاک کویت را بخون هر شب منقش میکند
توبه زهد ریایی نیست کار عاشقان
ساقیا می، کین فضولی عقل سرکش میکند
زان شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه
صوفی صافی برای جرعهای غش میکند
نام و ننگ و صبر و هوش و عقل و دینم شد حجاب
تُرک من باز آ که سلمان ترک هر شش میکند
- #سلمان_ساوجی
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست.
جز این خیال ندارم، خدا گواه من است.
- #حافظ
نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو...
این یعنی،
به لطف عشق تمرین میکنم
یکتا پرستی را :')
- #فاضلنظری
خواب دیدم آمدی، پیش خودم؛ ترسیدم..
حَسبیَ الله، برو! قلب فقط جای خداست!
- #عرفان_دهقانی
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
-#جناب_مولانا
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
- #شاطر_عباس_صبوحی
از مرهم یکدیگر،
تا زخمیِ هم بودن
راهیست که بیمقصد،
با عشق سفر کردیم …
#افشین_یدالهی
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنمِ سپیده دمان ، آفتاب را
بی تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکانِ خفته به گهواره ، تاب را
بایَسته ای ؛ چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن ، عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونان که التهابِ بیابان ، سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی !
با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟
ای دلارام تـریـن غنچـه ی گلزار، سلام
ای طلـوعِ نفـسِ صبـحِ چمنزار ، سلام
ای فرحبخش ترین رایحه ی عاطفه ها
مـژده ی پـرتـوِ خورشیدِ پدیدار، سلام
رد پـاهای تـو ابـرازِ صمیمانه ی عشق
کوچه های غزل ازعطرِ تو سرشار، سلام
بـوی عطـرِ خنکِ کوچه ی نارنجستان
خنده ی شاخه ی سرسبزِ سپیدار سلام
آمـدی پنجـره ها بـاز شـده سوی بهار
ای شمیمِ خـوشِ هرلحظهٔ دیدار سلام
عطرِ یاسِ تـو که درصبح خیالم پیچید
بـه خـدا مستِ نگاهِ تـوام انگار، سلام
💞جمعه ها لبریز عشق و بیقرارم بیشتر
🌸باتو حرفی جز وفاداری ندارم بیشتر
🌸گشته ام مانند آن شیخ و چراغش دور شهر
💞تا ببینم من کمی آدم کنارم بیشتر
💞لب اگر خندان ، دلم پرخون وغمها بی شمار
🌸جام عشق و شوکران در نوبهارم بیشتر
🌸من اگر نیکم ،همه تأثیر خوبیهای توست
💞گر خودت باشی تورا من دوست دارم بیشتر
💞آبشار شعر می ریزم به پایت مثل گل
🌸تا ببینی جمعه ها در انتظارم بیشتر..
جمـــعه بـاشـــد
تـــــو نـباشــــی
دل مـن می میرد
جمعه ها بی تـو
دلـــم از همــگان
می گیـــرد ...
دکمه ی پیراهنت باز است، دلبرتر نباش!
آستین پایین بیاور، سِرتق و خودسر نباش!
در نگاهت لات و عُزی، در دلت داری هُبَل!
بت بساز از هیکلت، اما، دگر، آزر نباش!
هی نمایش می دهی آن، هیکلِ پُر تاب را
سیکسپک هایت بپوشان. جانِ من، دلبر نباش!
بوسه ات مستم کند، مثلِ شراب خانگی
حکمِ مستی، حد بُوَد، این قدر، سُکرآور نباش!
تن نچسبان بر تنم! اسلام می لرزد! بفهم!
گر مسلمان نیستی، پس لااقل، کافر نباش!
دکمه ی شعرم پریده. شعر من عریان شده
دلبری کن دلبری، اما، برایم شر نباش!
در نگاه و قلب وشعرِ من قیامت کرده ای!
محشری! در چشمِ زن های دگر، محشر نباش!
روی تو، غیرت ندارم! آستین پایین بیار!
دکمه ی پیراهنت...هی!هیچ...دلبرتر نباش!
صبحِ رخسار تو را
دیده ی دیدار خوش است
سخن عشق تو را
حِسِ شنیدار خوش است
صوت مرغان چمن
گر چه خوش اما صنما
هر سحر را که خطابم
تو کنی یار خوش است
۰۰.. 🌼 ..۰۰.. 🌼 ..
خوشم آ نروز که از عشق تو دیوانه شوم
به سرباده روم مست به میخانه شوم
به
هوای سرو کوی تو رود جان زتنم
همه تن جان دهم و وز پی جانانه شوم
به تمنای وصالت رخم از خون شویم
ز سبوی رخ زیبای تو مستانه شوم
در پی ات روز و شبم مست و خرابت باشم
از. خودم بيخبر و از همه بیگانه شوم
با خمار می عشقت شرری افروزم
وز شرار تو بسوزم پر و پروانه شوم
سرخوش از ساغرجانبخش شرابت گردم
از دو چشم می نابت پر پیمانه شوم
عاشق و مست شدن از می ناب تو خوش است
ساقیا تاز سر عشق تو دیوانه شوم
🌸✨🌸
از خانه بيرون ميزنم ، اما کجا امشب ؟
شايد تو ميخواهي مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سايهها ، روي درخت شب
ميجويم اما نيستي در هيچ جا امشب
ميدانم آري نيستي ، اما نميدانم
بيهوده ميگردم بدنبالت چرا امشب ؟
هرشب تو را بيجستجو مييافتم اما
نگذاشت بيخوابي بدست آرم تو را امشب
ها ... سايهاي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف
ايکاش ميديدم به چشمانم خطا امشب
هرشب صداي پاي تو ميآمد از هرچيز
حتي ز برگي هم نميآيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچهها را ، يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نميآرم ، تو که ميداني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب
اي ماجراي شعر و شبهاي جنونم
آخر چگونه سرکنم بيماجرا امشب
نه می آید کسی از راه بردارد تبرها را
نه بر جا می نشاند هیچ کس این شور وشرها را
تمام کعبه در تسخیر بت یا بت پرستان است
مسلمانی از اول داشت مشق دردسرها را
به ریش خلق خندیدند و رقصیدند وسوزاندند
تمام هستی بیچاره ها و بی جگرها را
بلا پشت بلا می بارد از هفت آسمان وقتی
به روی غم گشوده چرخ دنیا ،کل درها را
پریدن از سر و ذهن کبوترها نخواهد رفت
خیال رویشی افتاده کل شاه پرها را
سواری حد و مرز و مدت و اندازه ای دارد
زمین یک روز خواهد دید شوق کولبرها را...
#محمدجواد_منوچهری
در تاب و تب عشق مجازی هستیم
بازنده از ابتدای بازی هستیم!
مرگ است حقیقت وصال من و تو
وقتی که دو تا خط موازی هستیم
#محمدجواد_منوچهری