همین که میگُذری از مقابلم خوب است
چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده...
#الهه_سلطانی
🖇💌
برده تا عصر حجر اوج تمدن را لبت
لعنتی با خندهات این شهر را وحشی نکن🤤
#حسین_مرادی
🖇💌
چشم زیتونی تو قسمت من میشد اگر؛
سفرهی شام مرا شاه امارات نداشت!😕
#سونیا_پوردولتی
🖇💌
شاعر تویی و
هر غزلم طعمِ لبِ توست
بگذار شود فاش برای همه رازم ...
#شهراد_میدری
#صبح_بخیر
💟
نوشتن از صبح بخیر هایت حسی
عاشقانه است ، صبح بخیرهایت کهنه
شراب من است ، تو تکرار کن
#لیلا_صابری_مننش
#صبح_بخیر
💟
✨
صبحدم دل را...
مقیم خلوت جان یافتم...
از نسیم صبح...
بوی زلف #جانان یافتم...
#خواجوی_کرمانی
#صبح_بخیر
💟
هَلْ رَأیْتُ
الْفَجر یَطْلَعُ مِن
أصابع مَن تُحبُّ...؟
🍃
آیا ندیدی
خورشید از انگشتانِ کسی که،
دوستش میداری طُلوع میکند؟
#محمود_درویش
#صبح_بخیر
💟
باران که با یادت ببارد دوست دارم
هر کس گُلی مثلت بکارد دوست دارم
چندان برایم دلنشین هستی که حتّی
آن را که بویی از تو دارد دوست دارم...
#حسینعلی_زارعی
یاغی ام از مثل آدم باش های این و آن
مرد دیوانه زنی دیوانه دارد آرزو
#حسین_مرادی
چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت
غالبا جانآفرین، جسم تو از جان آفرید
ـ👤: #هلالی_جغتایی
♥️
نشسته ام مُتِرَصِّد که از دریچهی صبح
مگر طلوع کند آفتابِ روزِ وصال...
#خواجوی_کرمانی
#صبح_بخیر
💟
°
لذت دنیا
داشتن کسی است
که دوست داشتنش
حواسی برای آدم نمیگذارد ...
#امیر_وجود
💟
قسم به شب که شنیده است های های مرا
کسی نداشت در این شهر غم هوای مرا
میان گریه ی من روزگار می خندد
نشسته است به شادی چرا عزای مرا!؟
همیشه دست دلم در حنای تقدیر است
گره زده است به اندوه ماجرای مرا
درست لحظه ی آخر دَمِ سپیده ی صبح
رسیده یک نفر از ره گرفته جای مرا
چقدر در تب مرگم ولی نمی شنود
خدا، دعای پر از سوز ربنای مرا
دخیل بسته ام امشب در آرزوی وصال
مگر که مرگ دهد آخرش شفای مرا...
#محمدجواد_منوچهری
تو به دنیا برسان حرف مرا
که شدی عشق من و پارهٔ تن
تو نباید بخوری غصه و غم
خود من حل کنمش با خود من
تو بخواب ای نفست زندگی ام
شب بخیر آیهٔ آرامش تن
#سید_طباطبایی
البته صبح بخیر😴
گر صبحدم به دامن گلـشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند "تو را"
ای کاش" چهرهٔ تو" سحر بنگرد سپهــر
تا قبله گاه مهر درخشــان کند" تو را"
#فروغی_بسطامی
سلام
صبحتون بخیر و شادی
.
تو که از می جوانی
همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی
چقدر خمار دارد!
#شهریار
هم اینکه خنجر ِاخمت، بروی لیقه بیفتد
دوات ِ جوهرِ هر خنده در مضیقه بیفتد
به اخم و تخم تو عادت نموده ام که دمادم
نگاهِ من به نگاهِ تو هــــــــــر دقیقه بیفتد!
خمار میکندم ابر و بـــــــــاد ِگودی چشمت
شبیه تیر ِخلاصی که بر شقیقه بیفتد
خدا نخواست کمی از شراره های ِنگاهت
به دستِ آدم ِبد اخم و بد سلیقه بیفتد
چنان به اخم تو معتاد گشته ام که مبادا
گزند ِآتشِ اخمت، از این عتیقه بیفتد!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
ای دوست من هنوز بر آن عهد ماندهام
هرجا که بوده نام تو خود را رساندهام
هم همنشین دشمن خویشم به مهر تو
هم دوست را به قهر تو از خویش راندهام
وقتی عیار دوست و دشمن محبت است
شادم که دوستدار تو را دوست خواندهام
پروانههای دور تو شمعاند بین خلق
آتش گرفتهام که به آتش کشاندهام
از هر "نظر" به "فضل" تو اقرار میکنم
من این دو لفظ را به دو معنا نشاندهام!
#مجید_ترکابادی
شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است
روی زمین به عالم بالا رسیده است
باغ و بهار می چکد از بیت بیت من
شعرم شکوفه وار به زهرا رسیده است
آمد بهار خرّم و زهرا شکفت ماه
خورشید گرم محض تماشا رسیده است
میلاد دختر گل و ریحان و روشنی ست
شعری شریف و شاد و شکوفا رسیده است
نوروز آمده ست به تبریک فاطمه
چون رودخانه ای که به دریا رسیده است
هستی، نجات یافته ی حُسن خلق توست
زیبایی و کمال به امضا رسیده است
حُسنش رسیده است به فریاد زندگی
خُلقش به داد مردم دنیا رسیده است
وقتی که مادر پدری، پیر امتی
شعرم به درک امّ ابیها رسیده است
#مرتضی_امیری_اسفندقه
در نگاه من، بهارانی هنوز
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
روشنایی بخشِ چشم آرزو
خنده ی صبح بهارانی هنوز
در مشام جان به دشتِ یادها
بادِ صبح و بوی بارانی هنوز
در تموزِ تشنه کامی های من
برفِ پاکِ کوهسارانی هنوز
در طلوعِ روشنِ صبحِ بهار
عطرِ پاک جوکنارانی هنوز
کشتزار آرزوهای مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز
#شفیعی_کدکنی
باران که میخواهد بشوید غصهها را
باید ببارد تا نفس در سینهای هست
#زینب_نجفی
#راجی
وقتیکه دردت نیت کاهش ندارد
مرهم برای زخم جز سوزش ندارد
وقتی تمام راهها بنبست باشد
جنبش برایت ذرهای ارزش ندارد
آدم بهدنبال چه بود آمد به دنیا؟
هر کس که دیدم دیدم آسایش ندارد
از آسمان امساک میبارد خدایا!
ابر محبت قطرهای بارش ندارد
با ذکر یاالله شب را صبح کرده
اما هنوز این قلب آرامش ندارد
جای درختانی که خشکیدند در جان
یک هسته هم اندیشهء رویش ندارد
از نخل جانان خوشهای خرما نچیدی
شاید که دامان تو گنجایش ندارد
دنیا اگر احساس را خشکاند، دیگر
از چشمهء شاعر عسل جوشش ندارد
#زینب_نجفی
هنوز بین من و تو سکوت قانون است
سرِ گلایه ندارم، ولی دلم خون است
اگرجنون همه حرف زندگی باشد
همیشه در سرما زلف یار مضمون است
به عطر زلف تو شاید نسیم آغشتهست
که هر چه سرو در این باغُ بید مجنون است
سری که شور ندارد به هیچ میارزد
دلی که داغ ندارد به عشق مدیون است
دل من اینه توست، من خودت هستم!
بیاکه وقت رسیدن به خویش اکنون است
#محمدحسنجمشیدی
❣
تا به کی گویند که صبح هست و طلوع عاشقیست
بی تــو هر صبــحی ڪه باشـد گر نباشــد بــهتر است
راحم تبریزی
🍃🌹
کوثر جَنتُ النعَم جلوه به جان اگر کند
دیده برای دیدنش به آسمان نظر کند
کعبه دل به جستجو قبله جان به گفتگو
برای انعکاس او آینه را خبر کند
آینه محو روی او باغچه مست بوی او
راه بَرد به کوی او هر که به دل سفر کند
دل شده غرق در شعف دُرج دهان پر از صدف
مدحت بانوی شرف دخت پیامبر کند
شاخه به شاخه چون رطب می شکفد بدین سبب
غنچه به غنچه روی لب خنده به چشم تر کند
خورده عسل ز جام او شهد بَرد بنام او
وز شکرین کلام او شیشه پُر از شکر کند
نخل خمیده بشکند بغض سپیده بشکند
قفل دو دیده بشکند رؤیت سیم و زر کند
گوهر پاک مصطفی معنی سبز هَل اَتی
آینه دار ماسوی جلوه به هر سحر کند
تابش بی شماره را منظر ماهپاره را
زهره شده ستاره را با نگهی قمر کند
گلشن حق به شبنمش بیت خدا به زمزمش
ارض و سما به مقدمش جامه ز گل به بر کند
سر زده اختری که او زمزم و کوثری که او
آمده دختری که او مادری پدر کند
فاطمه گر پذیرد و ، عشق به دل نمیرد و
جام مرا بگیرد و لب به لب از گهر کند
«یاسرم» و سپیده دم سر زده ام ازین حرم
تا که نگاهی از کرم به قدر مختصر کند
#محمود_تاری «یاسر»
#میلاد_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هنوز بین من و تو سکوت قانون است
سرِ گلایه ندارم، ولی دلم خون است
اگرجنون همه حرف زندگی باشد
همیشه در سرما زلف یار مضمون است
به عطر زلف تو شاید نسیم آغشتهست
که هر چه سرو در این باغُ بید مجنون است
سری که شور ندارد به هیچ میارزد
دلی که داغ ندارد به عشق مدیون است
دل من اینه توست، من خودت هستم!
بیاکه وقت رسیدن به خویش اکنون است
#محمدحسنجمشیدی
دنیای ما تاریک بود زهرا چراغانیش کرد
با ابر رحمت سر زد و از مهر بارانیش کرد
خورشید عالم تاب را یا خلوت مهتاب را
یا برکه بی آب را مادر گل افشانیش کرد
آیات کوثر را نگر شادی حیدر را نگر
دخت پیمبر را نگر مادر هم ارزانیش کرد
او قصه این جنگ را دختر کشی یا ننگ را
او چرخ این فرهنگ را بشکست و زندانیش کرد
#حسین_نارویی
#عضوکانال
دلخستهای که از تو به حسرت جدا شود
در حیرتم که با که دگر آشنا شود
از بس که در غم تو کشیدم ز سینه آه
چندان اثر نماند که صرف دعا شود
در باغ بر دورنگی گل خنده میزنم
غافل که غنچهی تو به صد رنگ وا شود
#سبک_هندی
#امتی_تربتی