eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه می آید کسی از راه بردارد تبرها را نه بر جا می نشاند هیچ کس این شور وشرها را تمام کعبه در تسخیر بت یا بت پرستان است مسلمانی از اول داشت مشق دردسرها را به ریش خلق خندیدند و رقصیدند وسوزاندند تمام هستی بیچاره ها و بی جگرها را بلا پشت بلا می بارد از هفت آسمان وقتی به روی غم گشوده چرخ دنیا ،کل درها را پریدن از سر و ذهن کبوترها نخواهد رفت خیال رویشی افتاده کل شاه پرها را سواری حد و مرز و مدت و اندازه ای دارد زمین یک روز خواهد دید شوق کولبرها را...
در تاب و تب عشق مجازی هستیم بازنده از ابتدای بازی هستیم! مرگ است حقیقت وصال من و تو وقتی که دو تا خط موازی هستیم
فرض کن با عشق خود یک روح توی دو تنی می‌شود او بشکند اما تو هرگز نشکنی؟ مثل شمعی که پر پروانه را سوزانده است ظاهراً هستی رفیقم، باطناً یک دشمنی! مردمان شهرمان با غم اذیت می‌شوند بی‌صدا باید بسوزم تا نسوزد خرمنی چیستم من؟ که مرا از خلق پنهان می‌کنی کیست این عاشق برایت؟ قصه‌ای ناگفتنی! در کجای این جهان باید تو را پیدا کنم؟ در جهانم نیستی ... با اینکه دنیای منی
گُفتَم: بہ هَواےِ عاشِقی بَرگردم گُفتَند: کہ سالهاے‌سال است کہ تو...
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ یک شب برایش تا سحر «گلپونه‌ها» خواندم تنها به لبخندی مرا دیوانه می‌دانست فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای «من مانده‌ام تنهای تنها» را نمی‌دانست ━━━━💠🌸💠━━━━
『♥️』 ‌ ای خاطره‌ی مبهم از یاد نرفته در قلبی و از دست ولی فاصله داری 🕯🌺
تماشای رخ خوبان خوش است، آری، ولی ما را تماشای رخ دلدار از آن بسیار اولی‌تر بیا، ای چشم من، جان و جمال روی جانان بین چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می‌شوی! خانه خراب گشته‌ام بس که سکوت کرده‌ام
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸 🍂🌿🍃🌿🍂 🌱🍃🌼 🕊🌿 🌱🍂 🌸 گفتا تو از کجایی کآشفته می‌نمایی ؟ گفتم منم غریبی از شهر آشنایی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی ؟ گفتم که خوش‌ نوایی از باغ بینوایی گفتا ز قید هستی ، رو مست شو که رَستی گفتم به مِی‌پرستی ، جستم ز خود رهایی گفتا جُوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی ؟ گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم بِه از ترنجی لیکن به دست نایی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی ؟ گفتم از آنکه هستم سرگشته‌‌ای هوایی گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند ؟ گفتم حدیث مستان ،‌ سرّی بُود خدایی
🖇🌱 امشب چه کنم با دل و این پرسه زنانش وقتی که به چشمانِ خودم قولِ تو دادم... °•°•°
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی از ناودانِ کنجِ حرم نور می چکد شمس الشموس،حضرتِ بارانِ عاشقی خورشید خواب مانده در آغوشِ صبحگاه در سایه ی حقیقت تابانِ عاشقی هر زائر انعکاس طنین هدایت است در آستانِ آینه بندان عاشقی شکرِ خدا همیشه دلِ نیمه جانمان احیا شده به برکتِ جریانِ عاشقی ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن محکم ترین گزاره ی برهانِ عاشقی بر سفره غیرِ عشق طعامی نیاورید یک عمر خورده ایم فقط نانِ عاشقی از بارگاهِ قبله ی حاجاتِ عاشقان هر کس نصیب برده به میزانِ عاشقی دستِ ادب به سینه غزل نذرمی کنیم صلّ علی غریب خراسانِ عاشقی دل خسته ای که در حرمت اشک می سرود دور از شماست تعزیه گردانِ عاشقی با حسرتِ کشنده ی لمس ضریح تو داریم صبح و شامِ غریبانِ عاشقی گاهی قطارِ خاطره بی وقفه می رود مشهد، پلاک روضه،خیابانِ عاشقی
گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است بوسه می چسبد ولی از گرمی لب های تو چای هل هم قند پهلو توی فنجان بهتر است دائما از خنده ام من را قضاوت کرده ای... گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است از قفس آزاد می‌خواهی دلم را منتها... زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است یا خودت یا هیچ‌کس! راضی به این تنهائیم... بی وصال دست هایت درد هجران بهتر است بیش از این دلواپس آشفتگی هایم نباش همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است -