آنقدر با آتش دل ساختم
تا سوختم!
بی تو ای آرام جان، یا ساختم
یا سوختم!
سوختم از آتش دل،
در میان موج اشک
شوربختی بین،
که در آغوش دریا سوختم!
#رهی_معیری
بسم الله الرحمن الرحیم
ندارد...
بگو کدام ستم ریشه در #سقیفه ندارد؟
که حکم تجربهها حاجت صحیفه ندارد
روایت است که هرکس نداشت حب علی را
یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد
به اعتقاد خود ای دوست پایبند بمان و
بدان که حکم خدا راوی ضعیفه ندارد
امام؛ صدق تماموکمال و عالِم دهر است
که این مقام گزند از ابوحنیفه ندارد
غدیر راه رسیدن به آستان کمال است
بهجز امام کسی دیگر این وظیفه ندارند
اگر بنا شود از فضل! آن سهتا بنویسند
قصیده میشود اما پر از ردیف "ندارد"
کسی که جان مرا چنگ زد برادر من نیست.
که این سخن کمی از شوخی و لطیفه ندارد!
اگر تمام جهان خویش را امام بدانند!
زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد.
#مجتبی_خرسندی
#بر_غاصب_اول_خلافت_لعنت
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
وقتی شـدم میان شلوغی شهــر گم
دل رفت سمت گنبد و دیگر نخورد جُم
من جلـد مشهــدم ولی آقا حواله داد
گاهی برای عرض ارادت مــرا به قم
#محمدجواد_منوچهری
#یافاطمه_اشفعی_لی_فی_الجنه
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
شراب شعر چشمان تو
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا، همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو می کند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس!
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
#فریدون_مشیری
بیخودی در پی توجیه گناهش هستید
یوسف این بار خودش میلِ زلیخا دارد!
#امید_صباغ_نو
یا چشم بپوشان از من و
از خویش برانم...!
یا تنگ در آغوش بگیرم
که بمیرم ...
#فاضل_نظری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
عُمرِ من کمتر از آن است که باور بکنم
که تو یک روز بخواهی بروی از نظرم..
━━━━💠🌸💠━━━━
#محسن_نظری
جز همین سه حرف مبهم میان تهی
عین و شین و قاف
چیز دیگری سرم نمی شود
راستی
دلم که می شود!
#قیصر_امین_پور
هر چه گشتم به جهان نیست کسی همدمِ من
چیده ام سیب، کجا رفته ای ای آدم من ...؟
#فرانک_فردوسی
می گویند غم مخور
با غم قهر باش
غمی که همدم شب های تنهایی ات می باشد
#مریم_حسنی