زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است
دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است
هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است
بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است
تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند
هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است
بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام
خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است
از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است
عاشقم...یعنی برای وصف حال و روز من
هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است
من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم
جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است
#رضا_نیکوکار
(بداههسرایی)
هیـچ دانـی "بـداهـه" یعنی چـه؟
بـی تــأمــل بــوَد : سخــن گفتن
بـی تفکـّـــر ـ بــــدون انــدیشــه :
گـــوهـــر لفـظ ، نــاگهــان سفتن
ای کـه دایــم بــداهــه میگـویی
در مجــازی بــه لطـف انــدیشــه!
هیـــچ دانـــی بـــدون آگـــاهـــی
مـیزنــی سـنگ بــر دل شـیـشه؟
چون "بـداهــه" اصـول خود دارد
هــر کــه را نیست این تــوانــایی
طبــع تنـــد و ملیــح میخـواهـد
عــاری از ضعـفِ وزن و گـویـایی
در "بــداهـــه" ، نفـس بــوَد زایــد
کـه تـــأمـــل ، در آن نـــدارد جـــا
پس چسان میتوان که هر شاعر
بشود اینچنــین، بــداهــه سُــرا؟
ایـنکــه امروزه رســم گــردیــده
در مجــازی ، بــداهــه گــویـیها
"هــمسُـرایــی" بــودَ همــه از دم
نـه "بــداهــه" بـهروح پـاک خـدا
ای دریغــا کــه عـــدّهای خـود را
یک "بــداهــه سُـرای" بشمــارنـد
در مجــازی، بــدون درکِ سخــن
بــذر اشعـــار سـسـت ، میکـارند
بــا سخــنهــای تــــازه و نـاقص
بـه غلـط بـر بــداهـــه دل بستـند
بـا چنـین درکــی از اصـول سخن
پس "بــداهه سُــرا" همه هسـتـند
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#یا_اباصالح_المهدی...🍃
از دست عالم خسته ام , مثل یتیمی که
تنهاست ؛ در حالی که می داند پدر دارد
#محمدصمیمی
بهارِ خوب ندیدم، بهارِ خوبی باش
تو روزگار منی، روزگار خوبی باش
خیال کن که به بوسیدن تو محتاجم
برای بوسه لبِ آبدارِ خوبی باش
نفس بریده ام از دست من فرار نکن
تو را نشانه گرفتم، شکار خوبی باش
به شاعری که ندارد قرار پشت مکن
برای شاعر بی یار، یار خوبی باش
به خوبی تو کسی پرورش نداده مرا
مرا بغل کن و پروردگار خوبی باش...
#ناصر_حامدی
با ماه بگو مگوی پنهانی داشت
با پنجره های کوچه مهمانی داشت
هر صبح صدای خنده اش می آمد
خورشید بساطٍ نور درمانی داشت
#صفيه_قومنجانی
چتری که تو وا کرده ای از لحظه ی دیدار
تقدیر مرا بسته به باران زیادی
#میثم_رنجبر
#امام_جواد_علیه_السلام 🍃❤️🌹
هر چند زیبا دیده ام ، باز این دلم شیدا نشد
جز با خیال روی تو ، کنج دلم غوغا نشد
ای بحر جود و بخششو ، دلدادگی و دلبری
کو قطره ی سرگشته ای ، کز لطف تو دریا نشد
روح تعالی هستی و ، ما را به بالا می کشی
در محضرت کو ذره ای، کز یمن تو والا نشد
از بس کرم داری تو ای ، روح کرم اوج سخا
هر سائلی سویت شده ، محتاج در دنیا نشد
صدها هزاران حاتم ، طایی به دنبال تواند
از بس کرامت داری و ، با تو کسی همتا نشد
با هر نگاه دلکشت ، عقده گشایی می کنی
در درگه ات آیا کسی ، عقده ز جانش وا نشد ؟
در کاظمین تو کسی ، آیا زیارت آمده
کز جود بی پایان تو ، در عشق بی پروا نشد
#محمد_مبشری
#شاعران_اجتماعی
#شاعران_آئینی
تا خواب وصالِ یار دیدم سر صبح
از سمت بهشت و نور...وا شد در صبح
فریاد زدم که دوستش دارم من
یک کوچه شنید و ریخت کرک و پر صبح
#محمدجواد_منوچهری
#یاامیرالمومنین_حیدر_مدد
🌷چه خوب از آب در آمد🌷
مگر که باز رُخت از پسِ نقاب در آمد؟
و یا که صبح دمیدست و آفتاب در آمد؟
همین که خَلْقِ دو چشمت تمام گشت خدا گفت :
مبارک است ، مبارک ، چه خوب از آب در آمد
تویی که نقطه بسمِ الَهِ کتابِ خدایی
ز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمد
یداللَهی و نبی دید در میانه میدان
از آستین خدا دستِ بوتراب در آمد
گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت
چه راست راهِ من از بین پیچ و تاب درآمد
بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند
گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد
#عاصی_خراسانی
#ها_علی_بشر_کیف_بشر
" ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر
رَبّهُ فیهِ تجلّی وَ ظَهر "
بوده زایشگهِ او کعبه عجیب
مانده بر رکن یمان خنده اثر
اوّلین مسلم و مومن به نبی
بوده از رِجسِ جِهالت به حذر
لا فتی غیرِ علی سرداده
خودِ اَلله به جبریل خبر
فاتحِ خیبر علی ، غالب علی
اسدُاللهِ به هنگام خطر
کاشِفُ الکرب عَنِ الوجهِ رسول
هر کجا بوده علی بوده ظفر
زِرِهش پشت ندارد به خدا
رَجَزِ دشمن او اَینَ مَفَر
روزها روزه همه شب به نماز
زِینُ العُبّاد ، سَحَر تا به سَحَر
گفت احمد چو به معراج شدم
عرش حق پُر زِ علی بود صُوَر
دشمن و منکر حیدر به یقین
فَاِذا ماتَ فَماتَ بِکَفَر
حُبّ او در دِلِ کَس گَر نَبُوَد
آخرت مُفتضح است و به ضرر
" فلكٌ فى فلكٍ فيه نجوم
صدفٌ فى صدفٍ فيه دُرَر "
عَرَقِ صورت او مشک و گلاب
" خاکِ نعلین علی دُرّ و گُهَر "
زوجه اَش فاطمه زهرای بتول
بهرِ او کُفوِ دگر بوده مگر؟
صاحب منبر و مفتاحِ هُدی
از برایِ حَسَنِین است پِدر
نَفسِ اَحمد شده و حضرتِ حق
چو محمد به علی کرده نظر
چِقَدَر حِیف ندیدیم رُخَش
زده آن حِیف ، به دِل شعله شَرَر
گردِ کوثر همهء اَهلِ وِلا
وَ علی ساقیِ آن عِین و نَهَر
#روح_الامین_کشاف
محبوب من! که علت این عاشقانه ای
بنشین که با لبت بسرایم ترانه ای
بنشین کنار من که مجال سکوت نیست
وا کن دل مرا به گپ دوستانه ای
یک دست تو... نشسته سر تار موی من
در دست دیگرت شده مضراب، شانه ای
دائم بخند پسته ی خندان! که روی تو
با غم به هیچ وجه ندارد میانه ای
من که بها نمی دهم اصلا به هیچکس
جان می دهم برای تو با هر بهانه ای
با من بمان همیشه که هم قبله ای مرا
هم در برابر همه کس پشتوانه ای...
#مه_زاد_رازی
روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟
دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟
معین کرمانشاهی
تا توطئه ای دیگر، ای دوست خداحافظ
تا ضربه ی کاری تر، ای دوست خداحافظ
مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو
یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ
این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است
من می گذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ
می بخشمت امّا تو، هستی که بمانی با
این کینه ی شرمآور، ای دوست خداحافظ
بفروش رفاقت را، من از تو نمی رنجم
بس نیست همین کیفر؟ ای دوست خداحافظ
افشین یداللهی
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر
دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
افشین یدااللهی
شیــــرین من! پایان درد بیقــــــــــــراری!
قصد مــــدارا داری آخــــــــــــر یا نداری؟
بگــــــــــــذار تا لمس نگــاهت را بفهمــــم
بگــــــــــــذار قربانت شـوم گــاهی گداری
مثـــــــل کبوتر باز هـــــــم بالـــم شکسته
زیر فشـــــــــــار چنگـــت ای باز شکـــاری
اینست وقت دیدنت حـــــــــال مـن و تو؛
مشتاق و مست و شـــاد، منفـور و فراری
سختست از دشمن بخواهی دوست باشد
درمــــان من کی میشوی ای زخم کاری؟
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️
پیله ام ، پیله در اندیشه ی پروانه شدن
متوسل به جوادم(ع) که دهد حاجت من
آل طاها همگی شهره به جودند و کرم
نه ولی مثل جواد(ع) اند نه مانند حسن(ع)
ذره در وادی خورشید نهادست قدم
کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن
خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بهم
حال یعقوب پس از بوسه ی بر پیراهن
اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم
روی لب ذکر جواد(ع) است عسل گشته دهن
غرق نور است و فضا غرق نوایی مبهم
موم خواهد شد از این شعشعه ی نور آهن
موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل
دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن
کاظمین است ولی عطر رضا را دارد
هرکه با شیوه ی خود غرق مناجات و سخن
می روم غرق شوم در دل آن موج اگر
بپذیرند بد خیره سر عهد شکن
شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم
شیعه ام ،شیعه ی اثنی عشری مذهب من
#محمدجواد_منوچهری
یاجوادالائمه ادرکنی
دل به هجران تو ،
عمریست شکیباست ولی ،
بار پیری شکند پشت شکیبایی را ...
#شهریار
دروازه ی دفترت رباعی باشد
آوازه ی دفترت رباعی باشد
مجموعه ی شعر تو اگر هست غزل
شیرازه ی دفترت رباعی باشد
حسین جعفری
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
https://abzarek.ir/service-p/msg/943440
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
خاطرات تلخ را از یـاد بردن سـاده نیـست
میخ کج را از دل دیوار کندن مشکل است
#سید_سعید_صاحب_علم
جان بودی و جان گشتی
وجانانه تو ماندی
من را گذر از عشق تو
ای عشق محال است
#امیر_عباس_خالق_وردی