بیاختیار بوسه بر آیینه میزنی
گر بنگری به دیدهٔ من روی خویش را
#صائب_تبریزی
ناف مرا به تیغ خموشی بریدهاند
نتوان گره گشود به تیغ از زبان مرا
#صائب_تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۹
یک بار بیخبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریات چو شام غریبان گرفتهایم
از در گشادهروی چو صبح وطن درآ
تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم چو تهِ پیرهن درآ
مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
خونیندلان ز شوق لقای تو سوختند
خندانتر از سهیل، به خاک یمن درآ
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ
آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل! به صائب شیرینسخن درآ
#صائب_تبریزی
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
#حافظ
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
#حافظ
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج محمود کریمی بازم غوغا کرد😄
زن زندگی آزادی رو پر معنا واسمون خونده😊
نگاه کنید و لذت ببرین 😍
بیابانگرد زهرا! صبر تا کی؟
بگو صحرا به صحرا صبر تا کی؟
الهی دور چشمانت بگردم
فِراقت کشت ما را، صبر تا کی؟
#امام_زمان
#ابراهیم_سنائی