eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو مهتاب شبی غصه به قلبم جا شد دل ماتم زده ام بی تو تک و تنها شد شوق دیدار تو از  چشم ترم خواب ربود دیدن رنگ خوشی بعد تو یک رویا شد شب و صحرا و گل و سنگ که یادت مانده ؟ همه دل داده شدند و سر تو غوغا شد‌ پیش آن جوی که با هم لب آن بنشستیم آنقدر اشک فشاندم که دگر دریا شد تو به من سنگ زدی قلب مرا بشکستی بعد تو غصه مرا همدم این شبها شد خواستم بگذرم از کوچه ولی خاطره ها در دلم تازه شد و مانع رفتن پا شد ❤️
بسم الله الرحمن الرحیم پدر به نام جلوه‌ی لطف خدا، به نام پدر که نیست غیر خدا برتر از مقام پدر اگر به دیده‌ی اهل نظر نگاه کنی هزار پند هویداست در کلام پدر نگاه کن که به دنبال کسب رزق حلال همیشه شادی دنیا شده حرام پدر به هیچ‌وجه از اخلاق او مشو دلگیر که غیر نفع خودت نیست در مرام پدر به هوش باش همای سعادت پسران نشسته است همیشه به روی بام پدر محبت همه روزی تمام خواهد شد به غیر چشمه‌ی جوشان ناتمام پدر به پادشاهی عالم اگر رسید، ولی چه سود اگر که نباشد کسی غلام پدر
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟ شاعر:
نه فقط خلیل، تبر به کف به مصاف بتکده یاعلی نه فقط کلیم، عصا به دست، میان شعبده یاعلی، به رکوع آیه‌ی إنّما، به وفای سوره‌ی هل‌أتی به حدیث قدسی لافتی، که خدا صدا زده یاعلی! نه کسی شبیه تو تا ابد، که یَکن لکَ کفواً أحد نه کسی شبیه تو از ازل، به جهان نیامده یاعلی! به شهادت أرِنی قسم، به فمَن یمُت یرَنی قسم که ز هرطرف به تو می‌رسم به یکی مشاهده یاعلی! چه مباهله است و غدیر خم؟ وَ نساءَنا وَ نساءَکم که تمامِ فاطمه یکصدا همه یاعلی شده یاعلی! تو همانکه فاتح خیبری، تو همانکه ساقی کوثری که بدون اینهمه دلبری، دو جهان چه فایده یاعلی! پسر عدالت مرتضی، همه اولیا همه انبیا لِترابِ مقدمِه الفِدا، تو بشارتش بده یاعلی! ضربان میکده یاحسین و سکوت میکده یاحسن صلوات میکده یامحمّد و ذکر میکده یاعلی! شاعر:
. امشب بیا برای پسرهای بی‌پدر عطری بیار از نفس آخر شهید روز پدر رسیده بیا ماه مهربان دستی بکش به روی سر دختر شهید ✍️، ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
صبح یک روز نوبهاری بود روزی از روزهای اول سال بچّه‌ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال بچّه‌ها گرم گفت‌وگو بودند باز هم در کلاس غوغا بود هر یکی برگ کوچکی در دست                باز انگار، زنگ انشا بود تا معلّم ز گرد راه رسید گفت با چهره‌ای پر از خنده باز موضوع تازه‌ای داریم "آرزوی شما، در آینده" شبنم روی برگ گل برخاست گفت: می‌خواهم آفتاب شوم ذرّه ذرّه به آسمان بروم ابر باشم، دوباره آب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت: باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دلتنگم مثل لبخند باز خواهم شد با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد جوجه گنجشک گفت: می‌خواهم فارغ از سنگ بچه‌ها باشم روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه‌ی کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق‌های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم جوجه‌های کبوتران گفتند: کاش می‌شد کنار هم باشیم توی گلدسته‌های یک گنبد روز و شب زائر حرم باشیم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد هر یک از بچّه‌ها به سویی رفت و معلّم، دوباره تنها شد با خودش زیر لب چنین می‌گفت: آرزو‌هایتان چه رنگین است کاش روزی به کام خود برسید بچّه‌ها آرزوی من این است
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست الحان بلبل از نفس دوستان توست
🙏 السلام علیک یا امیرالمومنین 🔲 رباعی من زمزم کعبه را چو کف می‌دانم هر سَروِ بلند را علف می‌دانم بگذار مرا کافر و مشرک خوانند من قبله‌ی خویش را نجف می‌دانم
در مذهب ما مست شدن فعلِ حرام است این حکمِ مُسلّم شده در فقه و کلام است لیکن شده مستی ز علی واجب و این اَمر فتوایِ دو صد مرجعِ تقلیدِ عظام است
❤️این لحظه چقدر می ارزد 🌹یادی کنیم از شهدای غیور مدافع حرم وفرزندان عزیزشون در آستانه میلاد حضرت علی(علیه السلام) وروز پدر... دل من دُور و بر شهر پر میزنه دور ایوون طلات اومده و سر میزنه تو [قنوت سحرم] میخام که بشم دعا کن مثل بابا جونم که شاعرت بشم ماه روز پدر به نام توست کفتر دلم آقا افتاده توی دام توست واسه ی سلامتی شیعه ها دعا بکن همه ی مارو یه روز مهمون بکن جعفری
سرد است هوا دم به که باید بسپارم غم کُشت مرا غم به که باید بسپارم شادی به هر آن کس که رسیده است مبارک ناشادی عالم به که باید بسپارم پرسوز تر از من نفسی نیست در این شهر این آه دمادم به که باید بسپارم ای مرگ، مرا جانی اگر مانده تو بردار چیزی که ندارم به که باید بسپارم
شعر تو بودی که پس از فصل سرد هیچ کسی شک به زمستان نکرد... ❄️ |علیرضا آذر|
یا امیرالمومنین علیه السلام نوکر خانه زاد سلطان باش در ارادت شبیه سلمان باش ماجراهای دشت ارژن را چند باری بخوان و حیران باش درس هائی بگیر از قنبر آستان بوس شاه مردان باش دست دادی اگر به مولایت تا ابد پای عهد و پیمان باش مور درگاه مرتضی باش و در دو عالم چنان سلیمان باش گفته مولا میان هر فتنه شتری بی جهاز و کوهان باش* سفرهٔ اغنیا فراوان است بر سر سفرهٔ یتیمان باش میزبان، بهتراز علی چه کسی است در بهشت نجف تو مهمان باش قصّةُ الْعِشق، لَا انْفِصامَ لَها در هوای علی پریشان باش هرچه هستی (بهار) مولا باش پیش بیگانه ها زمستان باش ابوذر رئیس میرزایی *کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ).
شعر بدون نقطه در مدح امیر دلها علی ابیطالب علیه السلام ای مالک مُلک ولا، ای والی دلها علی مهر دل آرای همه، ای گوهر والا علی کردی معطر عالمی، در عالم دلدادگی عطر دلآرام گلی ، ای لاله ی حمرا علی در هر دو عالم مالکی، سرّ کمال سالکی هم مَحرمِ اسراری و، هم سِرّ در الّا علی ای مَحرم سرِّ احد ، کردی عوالم را رصد همراه احمد هم دلی، در عالم اسرا علی در وادی کلِّ رُ سُل ، داری ولا و سروری آری امام عالمی ، در عَلِّمُ الاَسما علی محو کمال سرمدی ، روح و وصیِّ احمدی داری لوای سروری ، در عالم اعلا علی ای عالم علامه ها حلال عُسر و دردها هادی هر گم کرده ره، دلدار راه ما علی ای سُکر می در کام دل ، در ساحل آرام دل در هر سماعی ورد ما مولا علی مولا علی کردی دل ما را طلا، در وادی مهر و عطا آری مراد هر دلی، ای ماه مهر آساعلی اسم دل آرا داری و ، ورد همه در هر اَلم صدها گره در کار ما،کردی دما دم وا علی در سَمعِ دلها می رسد، صدها سلام هر مَلک هر دم سَلامُ الّلهُ لَک ، ای سوره ی طاها علی اعطاء سائل کرده ای، در صوم ودر حال رکوع کی سائلی رد کرده ای ؟ در حد سهو و لا علی در درگه مهر و کَرم، کردم دما دم سائلی صدها صله در هر دمی، کردی مرا اعطا علی حمید رضازاده "شقایق" کرمان
گویند: "طرب به سازِ تجدید آمد شب رفت و سحر دمید و خورشید آمد" ما را به فضولی خیالات چه کار؟ هر جا تو به جلوه آمدی، عید آمد
☕️🎼  من رسول توام و پشت به مردم کردم لای موهای تو صد معجزه را گم کردم!
از اشک نگردد دل سنگینِ بتان نرم با رشته محال است توان سفت گهر را
فریاد که قسمت ز عقیق لب خوبان جز خوردن دل نیست من تشنه‌جگر را
یک دانه‌ی انگور به زاهد مچشانید حیف است فکندن به وبال اختر رز را
دل سرد چو گردید ز دنیا، نشود بند حاجت به محرّک نبود برگ خزان را
بی‌تابی عاشق شود از وصل فزون‌تر ناسور* کند پنبه‌ی ما داغ کتان را *ناسور: جراحت التیام‌ ناپذیر
هدایت شده از 
از چشم غزالان حرم، خواب سفر کرد ابروی تو روزی که به زه کرد کمان را عشق آمد و بیرون در افکند چو نعلین از خلوت اندیشهٔ من هر دو جهان را
در آغوشم بمان تا تکیه گاهم را نگه دارم رفیق روز های سخت راهم را نگه دارم من از دلمردگی های شب مرداب دانستم میان برکه باید قرص ماهم را نگه دارم به چشمانت قسم روزی اگر سهم دلم باشی به روی هر که غیر از تو نگاهم را نگه دارم برای پاسداری از حریم امن گیسویت میان عطر موهایت سپاهم را نگه دارم به شوق انقلابی تازه در میدان آغوشت هزاران کشته دادم تا که شاهم را نگه دارم به راه عاشقی رفتن بدون راهبر سخت است بمان در سینه ام تا پادشاهم را نگه دارم
برگ جواز خواستنت را به من بده قدر نشستنی، وطنت را به من بده تا باد را هماره به زانو در آورم عطر قشنگ پیرهنت را به من بده راه مرا چگونه زدی ای زن جوان؟ آن چشم های راهزنت را به من بده ای ماه شب،هلال لبت را به من ببخش ای باغ گل! شمیم تنت را به من بده موی شکسته ی تو رسیده ست تا کمر این قبضه ی کمرشکنت را به من بده یک شهر را به نیم نظر می کنی فنا یکبار نیز فوت و فن ات را به من بده بگذار اعتراف کنم دوست داری ام عشق بزرگ من! دهنت را به من بده تا طعم زندگی بدهد لحظه های من یک روز حس داشتنت را به من بده
❤️این لحظه چقدر می ارزد 🌹یادی کنیم از شهدای غیور مدافع حرم وفرزندان عزیزشون در آستانه میلاد حضرت علی(علیه السلام) وروز پدر... دل من دُور و بر شهر پر میزنه دور ایوون طلات اومده و سر میزنه تو [قنوت سحرم] میخام که بشم دعا کن مثل بابا جونم که شاعرت بشم ماه روز پدر به نام توست کفتر دلم آقا افتاده توی دام توست واسه ی سلامتی شیعه ها دعا بکن همه ی مارو یه روز مهمون بکن جعفری