هرچه کردم که شوم با تو هم آغوش، نشد
یا کنم قصه عشق تو فراموش نشد
باده تلخ، مگر عقده گشاید ورنه
کام دل حاصل من زان دو لب نوش نشد
گریه کردی که چو پروانه مرا سوختهای
شمع من! عاقبت این گریه گنه پوش نشد
گفتم ار مست شوی کام دلی گیرم لیک
گشتم از چشم سیه مست تو مدهوش نشد
شبی از بیخودی آغوش گشودی بر ما
قسمت ما دگر آن گرمی آغوش نشد
اشک آن بوسه که زد بر لب جانانه رقیب
آتشی در دلم افروخت که خاموش نشد
دامن افشان چو نسیم از بر ما دوش گذشت
به خدا غصه عمری چو غم دوش نشد
هاشم محجوب (مهتاب)
ای خیره به این خیره چه زیباست نگاهت !
جانم به لب آمد چه فریباست نگاهت !
شاید که سرابست مگر میشود آخر
آیینه ترین حالت دریاست نگاهت !
مصلوب نگاهت شده ام مریم عاصی
انگار که از صلب مسیحاست نگاهت
تسلیم تمنا و هوادار غرور است
ای ناز ! چه افتاده و سرپاست نگاهت !
آهوچه ی ارباب ، به خاکی زده امروز
امروز غزلناز رعایاست نگاهت !
ای تاج به سر ، کوزه ی الماس ! گلاندام!
زیباست که زیباست که زیباست نگاهت
اول آبی بود این دل ، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد ، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد ، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف ، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد ؟
هر چه با مقصود خود نزدیکتر می شد ، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت ، حرمان شد همه
هر چه می پنداشت درمان است ، عین درد شد
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان
ناگهان این اتفاق افتاد : "زوجی فرد شد"
بعد هم تبعید و زندان ِ ابد شد در کویر
عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد
کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل
تا ابد از دامن پر مهر مادر طرد شد
قیصر امین پور
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
#علیاصغر_داوری
🌹🍃
چقدر ثانیه ها نامردند.
گفته بودند که برمیگردند
برنگشتندو پس از رفتنشان
بی جهت عقربه ها میگردند
آه این ثانیه های بیرحم
چه بلایی به سرم آوردند
نه به چشمم افقی بخشیدند
نه به بغضمگرهی وا کردند
به چه رو سبز بنامم به دروغ
لحظه هایی که یکایک زردند.
لحظه ها هم همه هایی موهوم
لحظه ها فاصله هایی سردند
بگذارید ز پیشم بروند
لحظه هایی که یکایک زردند.
آبادی شعر 🇵🇸
چقدر ثانیه ها نامردند. گفته بودند که برمیگردند برنگشتندو پس از رفتنشان بی جهت عقربه ها میگردند آه
کلی طول کشید تا بنویسمش
چون حفظ بودم از ۲۳ سال پیش
تو از کی عاشقی؟
این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید، مدتهاست...مدتهاست...!
- #فاضل_نظری
دلم وقتی بریزد راهِ برگشتی نخواهد داشت
که سوی آسمان، برفِ پشیمان برنمیگردد
#علی_کریمان
گفتی که ناگزیرشدی گریهام گرفت
من با هزار چشم تو را دیدهام نرو
#محمدحسن_ابراهیمی
شبت بخیر عزیزم ولی تو را بخدا
برو بخواب که خیرت به دیگران نرسد
#غلامرضا_خدارحمی
شب و نگاه تو و شرمم از نگاه نکردن
من و خجالتم از عهد بر گناه نکردن
#روح_الله_عمران
چشمی به تخت و بخت ندارم
مرا بس است
یکصندلی برای نشستن کنار طـو...♥
#حسین_منزوی
شعرسعدی فال حافظ لطف کن دیگرنخوان
روی اسم نحس شاعر غیرتم گل می کند
#محمدحسن_ابراهیمی ☘
مجبور می شویم که دیوانهات شویم
عشقت گرفته از دلِ ما اختیار را...
#حسین_دهلوی
باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟
آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟
روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است
ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟
من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟
ای غریبه با شکوه و دلخوشی
همسرای خنده های باصفایم میشوی؟
بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی
با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟
🌸☘
می نشینم با خیالت چشم می دوزم به در...
در هوایت شب به شب از عمر من کم می شود!
- #پروانه_حسینی
من بی دل آمدم کھ تو دلدار من شوی !
غم دیدھ آمدم کھ تو غمخوارِ من شوی (:
عمریست دلم میل به جایی دارد
جایی که زمین حال و هوایی دارد
یک روز میاید و ز جان میخوانم
#ایوان_بقیع_عجب_صفایی_دارد
به مژگانش دلم سرگرم بازی گشته میترسم
ز بیپروایی طفلی که با خنجر کند بازی
- #قصاب_کاشانی
شبیه صاعقه از غم سرود ویران شد
کسی برای اذانم صدای قرآن شد
من از نماز و زمانم زیاد ظن بردم
که ضاد و ذال زبانم نماد ایمان شد
اگر خدا به دعاهای عشق اثر داده
جزای چشم دلیلش،که داغ و گریان شد
به کهکشان به فلک هم قسم که من دیدم
🌸میان کوچه که رفتی ستاره باران شد
ستاره ای رخ ماهت ستاره ای چشمت
از این درخشش زیبا نگاه حیران شد
فدا شود به خدا هم همیشه میگویم
دلی که دست تو دادم چو عید قربان شد
تلاش کن که طلایش کنی همین مس را
که زرگری همه شعرم دوباره پنهان شد
تو را که دو سَ زَ تزْ تزْ دَ زا رَزم خیلی
و راه ویژهٔ ما بر شما نمایان شد
تو ای مخاطب شعرم جناب لا ادری
برای نام تو سرچشمه(معشوقه)شاد و خندان شد
#بداهه
#سید_طباطبایی
احساس غریبی به دلم زمزمه ساز است
چون بوی عجیبی بدهد پنجره باز است
آخ من چه بگویم که از این غم شده شامم
بد سوخته چون از خود شب بر سر گاز است😫
#سید_طباطبایی
شامم امشبمون سوزیده😫
بچه ها هم ب زور میگن سید باید برامون از بیرون شام بیاری😢