عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من
کافر من و بت پرست من ترسا من
اینها من و صد بار بتر زینها من
#ابوسعید_ابوالخیر
هرکه را عشق نباشد،
نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت
اثری یافت ، نمرد
#ملکالشعرایبهار
به روی سقف هم می دید طرحِ نابِ رویش را
و حس می کرد دائم روی دوشش بوی مویش را
شروع هق هق هر روزه و بالا کشید آخر
برای لحظه ای تسکین اعصابش پتویش را
فقط حسرت نصیبش شد پس از یک عشق طولانی
رهایش کرد اما دیر فریاد گلویش را
به مرد دیگری دادند اورا تا که با اشکش
بگیرد روز و شب با ندبه خوانی ها وضویش را
کنار چشمه خالی کرد روز آخرین دیدار
تمام عقده های مانده در بطن سبویش را
فدا شد عشق پاکش تا نریزد هیچ دلواپس
به رسم مردم دیوانه ی دِه آبرویش را
نشد آبستن از مردی که تنها آرزویش بود
ولی می خواست فرزندش بگیرد خلق و خویش را...
#محمدجواد_منوچهری
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ، پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار که ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاهِ خداوند نباشد
بگذار گناه هوسِ آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذابِ نرسیدن به نگاهت
آن وعدهی نادیده که دادند، نباشد
یک بار تو در قصهی پرپیچ و خمِ ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
"آشوب"، همان حسِ غریبیست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
در تکتکِ رگهای تنم عشق تو جاری است
در تکتک رگهای تو هرچند نباشد
من میروم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاهِ تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
"بگذار زمان روی زمین بند نباشد..."
#رویا_باقری
در غروب سه شنبه ای دلگیر
یکـ براتِ زیارت امضا شد!
بعد از آن روز تا دم مرگم
قلبِ هفته ؛ سه شنبه زیبا شد!
#نگین_نقیبی
ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن
بر جادههای بیسرانجام ِ رسیدن
کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقتِ گل نی بود هنگام ِ رسیدن؟
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پختهی راه است و من خام ِ رسیدن
بر خامیام نام ِ تمامی میگذارم
بر رخوت درماندگی نام ِ رسیدن
هرچه دویدم جاده از من پیشتر بود
پیچیده در راه است ابهام ِ رسیدن
از آن کبوترهای بیپروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام ِ رسیدن
ای کالِ دور از دسترس! ای شعر تازه!
میچینمت اما به هنگام ِ رسیدن
#قیصر_امینپور
قل اعوذ برب عاشقها مَلِک الناس، الهِ عاشقها
قل اعوذُ از اینکه دنیا را، بزند آتش آهِ عاشقها
اشکشان دانههای انگور است،گریه نه،پردههایی از شور است
حلقهی کهکشانی از نور است، گوشهی خانقاه عاشقها
قاسم صرافان
♡••
هرجراحتڪہدلـمـداشت،بہمرهمـبہشد
داغدوریستڪہجزوصلِتُودرمانشنیست..
نظیرےنیشابورے
این زندگی، بدون تو، از مرگ بدتر است
باید برای داغ تو فکری جدید کرد...
#علی_فرزانهموحد
درون سینه میماند دو چشم سبز و زیبایت
که حبس خانگی باید همیشه فتنهگرها را
#رسول_مختاریپور
سپر انداخته تسلیم توام، بسمالله
رسم جنگ است که بازنده اسیری برود
#سیدشهرام_علیزاده
دل میکَنم ز هر چه که بود و نبود و هست
تنها به شرطِ اینکه تو باشی برای من...
#هاتف_حضرتی
کاش در دیدار اول پای قلبم میشکست
لااقل از درد میمُردم نه از این انتظار
#محمدحسین_ارکان
بزن باران که وقت راستی معیار خواهی شد
الف قدی که از اندوه ما سرشار خواهی شد
بزن باران بزن، امشب عصای دست ما هستی
عصا هستی، ولی با حق نباشی مار خواهی شد
بگو از قهرمانان در فرود خط به خط خویش
وگرنه جای لبها، صاحب منقار خواهی شد
لباس سبز سربازی به تن کن ای درخت، امشب
وگرنه صبح در میدان حسرت دار خواهی شد
شب از لالایی اره به دستان، خواب اگر رفتی
سحر ماهیتت هیزم که شد، بیدار خواهی شد
به رستم گفتم از «خان»بازیات برگرد، با این کار
اگر در این میان «سالار» نه، «سردار» خواهی شد
و میدانستی ای ققنوس! وقت اوج پرواز است
به خود گفتی که توی شعله معنادار خواهی شد!
چه تابوتی است این تابوت! نه، تخت سلیمانی است
برای پر زدن، تا نسلها معیار خواهی شد!
تو رستم نیستی، سهراب هم... –طوری که میگویند–
ولی در قالب اسطورهها تکرار خواهی شد!
#علیرضا_دهرویه
#حاج_قاسم_سلیمانی
☕️
وقتی که دارم با تو چای عشق مینوشم
دکتر غلط کرده بگوید چای ممنوع است
#زینب_نجفی
#راجی
کاش هَر صُبح به دیدارِ تُو بیدار شُدن
تو دَوا باشی وبا عِشقِ تو بیمار شُدن
#کریم_سهرابی
🌸
🌸🌸
یک لحظه سرم شلوغ شد، رفت از یاد
لعنت به منی که در فراغت شد شاد
بی باده خرابم از همان روزی که
در برکه ی دل نقش رخت، ماه افتاد
#محمدجواد_منوچهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شعر پر آرایه تودرتو نباشد ،بهتر است
هرچه باشد قافیه، گیسو نباشد، بهتر است
خودکشی دارد هزاران راه اما زیر غم
خودخوری در گوشهی پستو نباشد، بهتر است
در به در دنبال دیوارم برای هقهقم
سر فقط وابسته به زانو، نباشد بهتر است
اشک گاهی می شود تسکین دردت منتها
پابهپای عشق و رودررو نباشد، بهتر است
از کجا پیدا شد این «خرچنگ» بدهیبت خدا!!!
زندگی در چنگ این زالو نباشد، بهتر است
حال و احوالت عزیزم روز زیبایت بهخیر
دلبر شیرین من اخمو نباشد، بهتر است
تا که از حرف و حدیث دیگران راحت شوی
روی چشمت عشق من ابرو نباشد، بهتر است
انقدر از زلف می گویند شاعرها که من
غیرتی گشتم سرت را مو نباشد، بهتر است
گریه را بس کن به قرآن در میان شیرها
عشق در پیراهن آهو نباشد، بهتر است
خوشکلی بانوی من بس کن تو هم، از من نخواه
آینه در کیف زیبارو نباشد، بهتر
وقت پایان ملاقات است و من زندانی ام!
خانهی بی عشق و بی بانو، نباشد بهتر است
#محمدجواد_منوچهری
#سرطان
#خرچنگ
📚گیدا