eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم صبح راڪَفتم :توبااوجانبی داری ؟ ڪزآن جانب ڪه اوباشدصباعنبرفشان آید ! ‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎
بگذار زمان روی زمین بند نباشد حافظ، پی اعطای سمرقند نباشد بگذار که ابلیس دراین معرکه یک بار مطرود ز درگاهِ خداوند نباشد بگذار گناه هوسِ آدم و حوّا بر گردن آن سیب که چیدند نباشد مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش این قصه همان قصه که گفتند نباشد ‌ ای کاش عذابِ نرسیدن به نگاهت آن وعده‌ی نادیده که دادند، نباشد ‌ یک بار تو در قصه‌ی پرپیچ و خمِ ما آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد "آشوب"، همان حسِ غریبی‌ست که دارم وقتی که به لب های تو لبخند نباشد در تک‌تکِ رگهای تنم عشق تو جاری است در تک‌تک رگهای تو هرچند نباشد من می‌روم و هیچ مهم نیست که یک عمر زنجیر نگاهِ تو که پابند نباشد ‌ وقتی که قرار است کنار تو نباشم "بگذار زمان روی زمین بند نباشد..."
دل در پی عشق دلبران است هنوز وز عمر گذشته در گمان است هنوز گفتیم که ما و او بهم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوان است هنوز
﴿“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی﴾ ﴿در ابریشم عادت آسوده بودم… تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟﴾ ﴿مگر لایق تکیه دادن نبودم؟ تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟﴾
میروم تا به سجود بُت دیگر باشم باز اگر سَجده کنم پیش تو ؛ کافر باشم
زاده شدم تا تو را دوست بدارم ...
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
کنار چای و آتش، بارها یاد تو افتادم چه دلتنگیِ شیرینی، چه خوشبختیِ کوتاهی حامد عسکری
ای دل صبور باش که در راه زندگی بعد از خزان غم‌زده بوی بهار هست
چشم‌های تو قهوه‌ی ترک است ابروانت هوای کردستان خنده‌هایت کلوچه‌ی فومن گریه‌های تو چای لاهیجان
در اوج یقین اگرچه تردیدی هست در هر قفسی، کلید امیدی هست چشمک زدن ستاره در شب یعنی... توی چمدان ماه خورشیدی هست
یادم نمی‌ رود که همه عزتم تویی من پای سفره‌ی‌توشدم محترم حسین
ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین معنای واقعی اصول‌الکرم حسین یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفره‌ی تو شدم محترم حسین لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین من سال‌هاست دربه‌در روضه توام داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین در کوچه‌های سینه‌زنی سالیان سال در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین کابوس من شده غم دوری کربلا در خواب هم ذکر لب من حرم، حسین تا گفتم اسم کرب‌وبلا را دلم گرفت مانند خواهری که صدا زد دلم حسین اینجا کجاست؟ خواهرت افتاد از نفس رحمی نما به سینه‌ی شعله‌ورم حسین اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا یک ذره حق بده نشود باورم حسین مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد در یک کلام: ای همه‌ی باورم حسین حسین‌صیامی
غم و دلتنگی از سینه جدا نیست شب جمعه دلی در سینه ها نیست دل ما می تپد در موطن خویش برای ما وطن جز کربلا نیست
چون قندِ سلام بر دهانی خورشید شیرینی عشق بر زبانی خورشید با مهر ِتو لبهای زمین می شِکُفد لبخند خدای آسمانی خورشید
بزند آفت غربت به همه جان و تنم دست در دست تو ام سبز ترین شاخه منم 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من دوستی به جز تُو ندارم؛ قسم به عشق هرکس که غیر از این به تو گفته ا‌ست، دشمن است...
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست تا تو باشی نشوم خیره به لب های کسی
♥️دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد ♥️ای عشق از آتش اصل و نسب داری از تیره ی دودی ، از دودمان باد ♥️آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد ♥️هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد ♥️هفتاد پشت ما از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد ♥️از خاک ما در باد ، بوی تو می آید تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد قیصر امین‌پور
وقتی شبیه فاطمه لبخند می‌زنی بر چینی شکسته‌ی دل، بند می‌زنی من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش هر صبح جمعه، رو به خداوند می‌زنی کی پرچم مقدس دارالخلافه را بر قُله‌ی رفیع دماوند می‌زنی!؟ در دولت کریم شما حرف فقر نیست آقا تو حرف‌های خوشایند می‌زنی بعد از زیارت نجف و طوس و کربلا حتماً سری به فکه و اروند می‌زنی با اشکِ دیده، آب به قبر مطهّرِ آنان که کُشتگانِ فراقند می‌زنی ✍
این‌چنین احساس کردم بین رؤیا بارها می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها با چنین وضعِ وخیم و رو به قبله‌بودنم حال و روزم را شدی هر روز، جویا بارها ای طبیبی که به دنبال مریضت می‌روی با وجودی که مرا کردی مداوا بارها... ... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است شد حجابِ دیدگانم حُبِّ دنیا بارها این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها چشم‌پوشی از گناهان معنی‌اش این است که با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها کِشتی اُنسِ مرا طوفانِ شهوت غرق کرد ریخته بار مرا در قعر دریا بارها جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها» بارهایم را خریدی، ای خریدار کریم مادرت بس که سفارش کرد من را بارها ✍
هر شب غزل گرفته و نم نم سروده‌ام از دوری نگاه تو ماتم سروده‌ام از انتظار مُهلک و از جبر غیبتت حتی میان خواب خودم هم سروده‌ام باز است دفتر غزلم، عصر جمعه‌ها از منتهای حسرت و دردم سروده‌ام این ناگزیر پیر فراقت صبور نیست هردم از آه و سوز دمادم سروده‌ام شرمنده‌ام که از تب غیبت نمرده‌ام شرمنده‌ام فقط غزل غم سروده‌ام «از هر چه می‌رود دوست‌خوش‌تر است» آقا ببخش از تو غزل کم سروده‌ام آقای من حسین زمانه تویی تویی این شعر را برای مُحرم سروده‌ام
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم چندان که در هوای تو از خاک بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار تو کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم کبر است یا تواضع اگر، باری این منم کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست بیرون کِش از شکنجه‌ی این چاه بابلم بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای ای میوه‌ی بهشتی از این باغ، حاصلم تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر فانوس روشن تو کشاند به ساحلم شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر آسان کند به یاری خود «خواجه» مشکلم «با شیر اندرون شد و با جان به‌در شود عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم» حسین منزوی
از فعالیت و حضور ادمینهای محترم و عزیز بسیار سپاسگزارم🌸🌸🌸☺️