eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟ تو ثابت کـرده ای مزدور هستی از انصاف و شرافت دور هستی بزنگاه ستم بر بی گنـــــــــاهان سلبریتی کدامین گــور هستی؟
خبر داری که شهری روی لبخند توشاعر شد؟ چرا این‌گونه، کافرگونه، بی‌رحمانه، می‌خندی؟!🌱
دلم خوش است می آيی تو هم به ديدارم مگر سفارش اسلام ، رفت و آمد نيست؟
باید نوشت از جریانی که دفن شد از شوق کودکان، هیجانی که دفن شد دنیا نشست نسل‌کشی را نگاه کرد زیتون، نماد صلح جهانی که دفن شد گرگان هار زوزه‌کشان نقشه ریختند آرامِ گله بود، شبانی که دفن شد گلدسته شعله‌پوش به ماتم نشسته است در سوگ جانگداز اذانی که دفن شد آخر گناه کودک غرق به خون چه بود؟ تنها سه ماه داشت زمانی که دفن شد مادر به خاک چنگ زد و سینه چاک کرد تازه عروس بود جوانی که دفن شد بابا که رفت نان بخرد آه برنگشت آن که گلوله خورد، همانی که دفن شد کودک از آن به بعد گرسنه به خواب رفت بعد از همان دو تکّۀ نانی که دفن شد.. باران گرفت و قدس دوباره بهار شد بعد از عبور فصل خزانی که دفن شد باید سرود از غم سرخش، که ما شدیم مدیون خون طبع روانی که دفن شد
کودک کُشی می زند بر سنگ،موجش را سرِ طوفانی ام چاره ای دیگر ندارد حالِ سرگردانی ام مثل غزه،در هجومِ بمبها پرپر شدند کودکانِ بی کسِ مظلومِ هم اُستانی ام بمبهایی که گروهی بی لیاقت می زنند هر نفس در جای جایِ پیکرِ ایرانی ام چون ببندم چشم؟ دراین ظلم وقتی هر نفس می شود فریادِ طفلی باعث حیرانی ام گاه دردِ رانت و گاهی انتصاباتِ غلط می شود عامل به تکرارِ مصیبت خوانی ام چون شوم خاموش؟ مثلِ بعضی از این ماجرا شرمیگن از خویش و مسئولیتِ انسانی ام اُف به دنیایِ سیاست بازهایِ بی خرد می شود هر آن از آنان غصه ی ارزانی ا‌م چون شود آبادی از این عده سهمِ ما که هست شدتِ بی عرضگی ها باعثِ ویرانی ام آفرین بر عزمِ تان در امر فرزند آوری!!! شاکی از ظلمِ شما در محضر ربانی ام شاکی ام از جمله یِ نالایقان پُست دوست شاکی از ظلمِ شما کودک کُشانِ جانی ام احمد رفیعی وردنجانی
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
ای بغض فرو خورده مرا مرد نگه دار تا دست ِخداحافظی‌ اش را بفشارم ...!
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من  الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من خیال خود به شبگردی به زلفش دیدم و گفتم  رقیب من چه می خواهی تو از جان‌حبیب‌من نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند  ندانستم که زلفت هم بلرزد با نهیب من خوشم من با تب عشقت طبیب آمد جوابش کن حبیبم چشم بیمار تو بس باشد طبیب من غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا  حبیبم با غروبت گو نیازارد غریب من عجب دارم که زلفت را پریشان می کنم از دور  به آه خود که آه از این دل و آه عجیب من نصیب از ظلمت هجران به جز حسرت چه خواهد بود ؟ حساب روشنی دارد دل حسرت نصیب من من از صبر وشکیبم شهریارا شهره آفاق همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من
بی مِهـری تـو کـار مـرا ساخته است یک‌ عمر مرا به‌زحمت انداخته است رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف بعد از تـو دلم قـافیه را باخته است
با منی اما نفهمیدی که تنهاتر شدم گریه کردم،فکر کردی زیر باران تر شدم سهم تنهایی من یک پاکت سیگار بود سوختم آهسته تا همرنگ خاکستر شدم شب به شب بی خوابی و سردردهای بی کسی قرص خوردم پشت هم محتاج خواب آور شدم گفته بودی دوستت دارم ولی برعکس بود حرف چشم و خط لب های تو را از بر شدم جوجه ی یک روزه ای بودم که در دستان تو با نوازش های دل سوزانه ات پرپر شدم از غرور رو به تاراجم نمانده هیچ چیز کشوری مستعمره بی شاه و بی لشکر شدم باز باران آمد و دلتنگی ام را گریه شست باز باران آمد و من زیر باران تر شدم
ازپادرآمدیم و نیامد بدست ،یار پشت امیدبرسراین آرزو شکست...