اگر شاعر نمیبودم دلم میخواست برگردم
گلوبندی شَوَم از گردنت خود را بیاویزم !
حلالم کن اگر فردا از اینجا بي خبر رفتم
شبيه شاعری تنها به رویا بي خبر رفتم
چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد !
اگر رفتم چو موج از داغ دریا بي خبر رفتم
اگر رفتم بدان داغي درون سينه ام بوده
كه با ياد تو بودم ليک تنها بي خبر رفتم
همين امروز را شايد برای دیدنت ماندم
و مثل اشک چشمان تو فردا بي خبر رفتم
حلالم ميكني يا نه ؟ دلم قصد سفر دارد
حلالم كن اگر فردا از این جا بي خبر رفتم
#لاادری
به دروغی بزرگ محتاجم
اتفاقى که بىخبر باشد
کاش وقتى به خانه برگشتم،
کفشهاى تو پشت در باشد!
#مژگان_عباسلو
مـرا بـه او نـرسـاندش فـلک ولـی ای کـاش
چـو مـن کُند بـه رقیـبـم کـه او به او نرسد
#شاهین_پورعلی_اکبر
قهوه می ریزم برایت نیستی آنسویِ میز
هِی شکر می ریزم و تلخ است جایِ خالی ات
#معصومه_صابر
اگرچه نزد شـما تشـنهٔ سخن بودم
کسی که حرفِ دلش را نگفت
مـن بودم
#محمدعلی_بهمنی
آه قلبم درد دارد او نمی فهمد چرا؟!
بازی ما آخرش یک کشته می خواهد… منم!
#مهرشاد_فروزان
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
#امیر_عارف_شیرازی