eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"لحظه ای مثل من تصور کن، پای قول و قرار یک نفری ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری بار ها پیش روی آیینه، زل زدی توی چشم های خودت با خودت فکر کرده ای چه شده، که به شدت دچار یک نفری؟ "چشم های سیاه سگ دار"ش، شده آتش بیار معرکه ات و تو راضی به سوختن شده ای، چون که دار و ندار یک نفری عاقبت با زغال دست شما، سر قلیان من به حال آمد که تو آتش بیار معرکه نه، بلکه آتش بیار یک نفری شک ندارم سر تصاحب تو، جنگ خونین به راه می افتد همه دنبال فتح عشق تو اند، و تو تنها کنار یک نفری جنگ جنگ است، جنگ شوخی نیست، جنگ باید همیشه کشته دهد و تو از بین کشته های خودت، صاحب اختیار یک نفری با رقیبان زخم خورده ی خود، شرط بستم که کشته ی تو شوم کمکم کن که شرط را ببرم، سر میز قمار یک نفری مرد و مردانه در کنار تو ام، تا همیشه در انحصار تو ام این وصیت بگو نوشته شود، روی سنگ مزار یک نفری
از بین تمام برگه ها آس انداخت بی چون‌وچرا مرا به وسواس انداخت او نقطه ی ضعف و قوتم را فهمید بر گردن من طناب احساس انداخت
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
‌ ‌ ‌ اهل شعر باشید... 📖🪴 ‌ حافظ، مولانا، سعدی فاضل‌ نظری، سهراب‌ سپهری، نیمایوشیج ـو ... دنیا، دنیای لطافت و عشق و محبته. جا نمونید...🌱❤️ سرزمین شعرها https://eitaa.com/joinchat/680264228C7c9afec921
شبی برای غزلهام عشق دم کردم به پای شعـر وغزل جام چشم نم کردم در انزوای دلم آفتاب را دیدم درون قوری طبعم سپیده، دم کردم برای اینکه برای خودم شوی ای عشق! تمام عمــــر، خودم را اسیـــر غم کردم قسم به هـــر دل تنگی، عجیب دلتنگم به یاد خاطره ها، یادی از خودم کردم برای گفتن حرف دلم مجالی نیست حروف وسطر و قوافی وبیت کم کردم
دیدی که اسماعیل خود را هم فدا کردم؟ دیدی به عهدم با تو ای زیبا وفا کردم؟ بااینکه قلبم خانۀ احساس بود اما دیدی سر احساس را از تن جدا کردم؟ دیدی که آخر، خشت این دل را که از گل بود با کیمیای یادت ای یکتا طلا کردم؟  صد بند بر پای دلم بود و به عشق تو از آن‌همه دلبستگی خود را رها کردم حتما شنیدی ناله‌های بی‌صدایم را! دیدی تو را ازبین هر جمعی صدا کردم آن‌قدر گفتم ذکر یا کافی و یا شافی تا عاقبت سجاده را دارالشفا کردم مانند باران، خیر بر من ریختی دائم باید ببخشی آن‌همه چون‌‌وچرا کردم من از نماز عشق جا ماندم ولی حالا با التفاتت آن قضا را هم ادا کردم با هر طریقی بود ای زیباترین معشوق! چشمان خود را با نگاهت آشنا کردم یک‌عمر خواهش کرده‌ام آغوش گرمت را امروز هم در زیر این باران دعا کردم
نیافته‌است دلش،منزلی پس از زهرا نداشته‌است غمش،ساحلی پس از زهرا عجیب نیست که غرق سکوت و تنهایی است کجاست همدم دریادلی پس از زهرا عجیب نیست اگر باغبان نمی‌بیند برای باغ جهان حاصلی پس از زهرا به چشم او زحل و زهره و زمین و زمان شده‌است ذره‌ی ناقابلی پس از زهرا عجیب نیست اگر نخل،بارِ لاله دهد چنین که خون شده اشک علی پس از زهرا
مثل غزل پخته‌ی سعدی‌ است نگاهت هربار مرورش بکنم باز قشنگ است
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ‌« شبا سر به سجاده میزارم فقط تا این سِر بمونه بازم سَر به مهر » • بامدّاحی: حاج انتشار به‌مناسب ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵ روز
ماه می‌داند که بیدارم همیشه تا سحر می‌نویسد غصه‌هایش را برایم روی در 🥀🥀
سلام.دوستان امشب ساعت۱۱ از شبکه سلامت ببینید
"چشمان درخشان تو تا جام گرفتند این مردم آشفته چه آرام گرفتند بی شبهه نخستین شعرا طرز غزل را از شیوه ی چشمان تو الهام گرفتند تا گوشه ای از صدق و صفا را بنمایند رفتار تو را آینه ها وام گرفتند مستان تو هرچند غریبان جهانند از راه نشان دادن تو نام گرفتند در وهم نمی گنجی و بیچاره جماعت از بی خبری دامن اوهام گرفتند آنان به سلامت به سرانجام رسیدند کز سینه‌ی مشروح تو اسلام گرفتند در پرده ای و پرتو می هوش مرا برد چشمان درخشان تو تا جام گرفتند
عجب از عشق که من را به کجاها برده است دل رســــوا شــده ام را به تماشــا برده است او همان است که یک روز سر یاری داشت او همان است که عمریست دل از ما برده است این سرابست در این دشت که من میبینم؟؟؟ یا که نه... عشق مرا تا لب دریا برده ست؟؟؟ من که مجنـــونم و بی عشق پریشـــان حالم دیر وقتیست دلـــم را غـــم لیــلا برده است در نسیمی دل من را به ســر زلفش بست نکنــــد قلب مــــرا باد به یغمــــا برده است هوش و تاب و دلم از دست برفته است ببین عشق از زندگی ام این دو سه یکجا برده است در تپش ماند دلم ... کوچه...غزل ...چشمانش چه کنم ؟دست خودم نیست ... دلم را برده است