تیر بلا رسید و دلم را نشان گرفت
آتش به سینه ام زد و تاب وتوان گرفت
عمری ز خاطرات گذشته گریستم
شکرخدا که زهر ازاین خسته جان گرفت
مویم حکایت غم دیرینه می کند
بغض گلو و اشک مسیر بیان گرفت
راوی روضه های غروب مدینه ام
در آن زمان تلخ دل آسمان گرفت
ازقصه ای که برکسی آن را نگفته ام
باغ امید من همه رنگ خزان گرفت
دستی که بین کوچه به مادرکشیده زد
باضربه اش ازاین دل زارم امان گرفت
روزی به پشت در صدمه دید مادرم
سرو قدش خمیده وشکل کمان گرفت
دیدم که مادرم پی من دست میکشد
سیلی ز مادرم همه تاب وتوان گرفت
#محمدحسن_بیاتلو
و عشق اينکه دل از او به اشتياق می افتد
بدون آنکه بخواهيم اتفاق میافتد
اگر چه بار گراني است گر به دوش نباشد
مسير چشمه ی بودن به باتلاق میافتد
هميشه وقت رسيدن به عمق معنی نابش
گلوی واژه و جمله به اختناق میافتد
چه رمزی است خدايا! که بیبلای وجودش
ميان زندگی و مرگ انطباق میافتد
هنوز هيچ دلی پی نبرده است که اين شور
چرا بی آنکه بخواهيم اتفاق میافتد.
#محمدرضا_رستمپور
خورشید ،ستاره ،ماهِ دلبند سلام
کارون و تِجن، اَترک و اروند سلام
ای مظهرِ آیاتِ خداوند بزرگ
کهنو ، سبلان ، دِنا ، دماوند سلام
#نوروز_رمضانی
ای چــــای! دمــــت گـــرم که دم آمده ای
ای صبح! چه خوش به جام جم آمده ای
ای دختــــــر آفتـــــاب! نــــــاز قــــــدمت
شـــادم که به جــای هـــرچه غم آمده ای
#شهراد_میدری
آلودهام و قاضیِ هر محکمهام
چون طبل تهی ولی پر از دمدمهام
بیچاره چو من کیست که همچون سوزن
دوزندهام و برهنهتر از همهام
#عاصی_خراسانی
#رباعی
تو را می سوزم و غرقم تو را در خویش؛کاری کن!
هنوزم نیم در آبم؛ هنوزم نیم در آتش!....
#میثم_رنجبر
#برشی_از_غزل
لبخند زدی دیده شد الماس لبت
می بوسم از آن گوشهی حساس لبت
ممنوع نکن اگر چه که شرعی نیست
می چینم از آن میوهی گیلاس لبت
#حسین_جعفری
دوباره می رسد از راه با نگاه غريبش
پر از شرارهی عشق است چشمهای نجيبش
دوباره خيره به چشم من است آهوی چشمی
که باز گم شدهام در حضور چشم عجيبش
به ميهمانی عشق و من و دل آمده هر چند
که خوب میداند باز می دهيم فريبش
بگو بگو چه کند با دو کهکشان تب و آتش
کسی که میداند يک ستاره نيست نصيبش
همان درخت قديمي است عشق و ميوهی تازه
همان که رانده شد آدم به جرم چيدن سيبش
#مهدی_چناری
حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود
از خانهای که بوی تنت را گرفته بود
می خواستی که جیغ شوی: خسته ام عزیز
یک دست خستهتر دهنت را گرفته بود !!
می خواستی فرار... که مثل دو چشم خیس
چیزی مقابل ترنت را گرفته بود
می خواستی بمیری و از دست دست هاش...
با گریه گوشهی کفنت را گرفته بود
لعنت به روزگار که از خاطرات من
حتی خیال داشتنت را گرفته بود
لعنت به روزگار که ما را دو نیم کرد
چیزی شبیه «تو » که منت را گرفته بود
که اوّلا «گرفته دلم » ثانیاً... شبی
تیره تمام ثانیاًت را گرفته بود !!
حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود
بویی غریبه کلّ تنت را گرفته بود
#سید_مهدی_موسوی
به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه
بخوان از روضه ی گودال اما روضه ی در نه
چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود
از آتش گفت و از وحشی گری قوم کافر نه
فقط شرح کرامت گفت اما ازدل قرآن
خوشایند خیانت پیشگانی، حذف کوثر نه
سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود
علی(ع) جان عقده ی این قوم هست از فتح خیبر نه!؟
دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا
که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه
خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان
خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه...
#محمدجواد_منوچهری
#یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
@gida13
بيدار شو(کوپه خاليست) اين آخرين ايستگاه است
با جامهدان بزرگم چشمم به آنسوی راه است
تنها و خسته شکسته طرفی نبسته نهادم
پا را به دالان سردی زردی که دائم سياه است
پرسيدم از سايهای خيس:ساعت ببخشيد چند است؟
تا صبح راه درازي است اين اول شامگاه است
لرزيد در خلوت شب زان سوی گوشی صدايی
لرزيد در سينه قلبم وقتی که گفت:...اشتباه است
ترکيد بغض غريبی بر نيمکتهای خالی
با ياد آنی که مي گفت:...همواره چشمم به راه است
بعد از تو ای آبی عشق!ای قاب رويای جاويد
آيينههايی شکسته همواره سهم نگاه است
آه ای محاق نفسگير از ديدهام پای برگير
شبهای خاموش چشمم محتاج بانوی ماه است
چتری به جا ماندو ساکی در زير رگبار باران
بر گسترای خيابان سيلابی از اشک و آه است
...همواره چشمم به راه است
...همواره چشمم به راه است
#بهروز_سپیدنامه
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرفْ بسیار است اما فرصت صحبت کم است
آنکه مدتهاست از من چشم میپوشد تویی!
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است
اشک میریزد مدام از چشمهایم، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
درد دل دارم ولی آیینه هم نامحرم است!
#مجید_ترکابادی