eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
منکران قتل زهرا گوش گوش حامیان قاتل زهرا خموش قتل دخت مصطفی افسانه نیست قصۀ شمع و گل و پروانه نیست آتش افروزی به بیت بوتراب پیش ما روشن تر است از آفتاب دارم از اهل مخالف چهل سند چهل سند جمله صحیح و مستند که فلانی گفت با حبل المتین نفس پیغمبر امیرالمؤمنین کای علی بیرون بیا از خانه باز بر خلیفه دست بیعت کن دراز گر ز خانه پای نگذاری برون ور نیایی جانب مسجد کنون به خداوندی که جان داد و تنم خانه را با اهلش آتش می زنم پاسخش گفتا یکی در آن میان با چه جرأت از تو سر زد این بیان هیچ می دانی که در این انجمن زینبش است و حسین است و حسن گفت حتی با حسین و با حسن بایدم این خانه را آتش زدن او برون استاده مولا در درون او قسم خورد و علی  نامد برون چون علی بیرون نیامد لاجرم  دود آتش رفت بالا زان حرم  از هجوم دشمنان در باز شد  حمله بر بیت الولا آغاز شد  حال می پرسم که آیا فاطمه  بی تفاوت بود در بین همه؟  نیست هرگز یک مسلمان باورش  فاطمه غافل شود از شوهرش  بین دشمن یار را تنها نهد  بهر حفظ جان علی را وانهد  او از اول پشت در استاده بود  بر دفاع شیر حق آماده بود  دید دشمن گشته زهرا سدّ راه  تازیانه رفت بالا آه آه  سدّ راه خویش را برداشتند  پای در بیت خدا بگذاشتند  داشت زهرا دامن حیدر به دست  زان غلاف تیغ دستش را شکست  میثم اینجا دیده را خونبار کن  باز هم این بیت را تکرار کن  قتل ناموس خدا افسانه نیست  قصۀ شمع و گل و پروانه نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون بخیر🥀
صبح ازل الله اکبر یادمان داد اسلام را آن روز حیدر یادمان داد قرآن نمی‌خواندیم اما سوره‌ی حمد با دست‌های بسته کوثر یادمان داد زهرا اصول دین به ما آموخت وقتی توحید را در آتش در یادمان داد پای علی ماندن در آتش سوختن بود ایثار را زهرای اطهر یادمان داد هر کس که زهرا را بیازارد مرا نیز آری برائت را پیمبر یادمان داد ما داغ محسن را نفهمیدیم و بعداً در کربلا حلقوم اصغر یادمان داد غم‌های حیدر را به جان خود خریدیم سختی کشیدن را ابوذر یادمان داد ما خادم زهرا شدیم الحمدلله فضه به ما آموخت، قنبر یادمان داد در کودکی با مِهر زهرا شیر خوردیم مِهرش اگر با ماست، مادر یادمان داد ما عاشقیم این عاشقی را نیز بابا از کودکی در پای منبر یادمان داد شکر خدا در گریه‌ی ما معرفت بود زهرا میان اشک‌ها فریادمان داد
اين ماه سوم است گرفتار بسترى شكر خدا كه ظاهراً امروز بهترى چيزى نگفته ام به كسى مهربان من دل تنگ نگاه توام مهر مادرى هرشب كنار بستر تو گريه مى كنم مادر!چقدر جان خودت گريه آورى مادر!نگاه كن كه چه خاكى سرم شده با چشم نيمه باز چرا خيره بر درى؟ جان حسن بمان و نرو از كنار ما هرچند خسته اى و ز عالم مكدرى..
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی از نگاهت می توان فهمید روز آخر است این لباسی را که می بافی برای محسنت آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست می روم مسجد مغیره در کنار منبر است ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت جای بال زخمی و خاکی تو روی در است چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین چند ماهی می شود زهرا میان بستر است دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان... روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست دست های بسته ی مولا گواهی می دهد بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست سال های بعد عصر روز عاشورا که شد پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود... راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست
حلقۀ قدس، مست صحبت توست ذکر تسبیح، شرح عصمت توست آفرینش به افتخار تو بود آسمان و زمین ضیافت توست ای مقام تو برج "کن فیکون"! گردش چرخ با اشارت توست مرکز ثقل کائنات تویی رکن این بارگاه، قامت توست عالم آیینۀ خداوند است هرچه تصویر، مات صورت توست شیعه حالا که سربلند شده از بلندای استقامت توست هر که با یک روش علمدار است چادر مشکی‌ام علامت توست یا کنیز توییم یازهرا! یا غلامی که غرق منت توست ما به‌دنبال عشق آمده‌ایم ما گداییم و جود عادت توست چشم امید اهل محشر، بر یاری حیدر و شفاعت توست چند بیتی اگر که ساخته‌ام مطمئنم که از عنایت توست يا فاطِمَةَ الزَّهْراء يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهَةً عِنْدَ اللَهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللَهِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت پهلوی بشکسته از ضرب در و دیوار داشت آتشی بود و نهال و گلشن جانانه‌ای سینه‌ی زخمی و خون‌آلود از مسمار داشت من چه گویم در جوانی پاره‌ی قلب رسول وقت رفتن ناتوان و دست بر دیوار داشت محرم از محرم نگیرد رو ولی واحسرتا صورتی پنهان چرا از حیدر کرار داشت چون پرستوی مهاجر پر کشید از لانه‌اش خاطری آزرده از بد عهدی و آزار داشت کوچه بود و فتنه بود و غربت و مظلومه‌ای بر دفاعِ از ولای مرتضی اصرار داشت باغبان بود و دلی صدچاک از جور خزان در فراقِ یاس پرپر دیده‌ای خونبار داشت ماه خورشید رسالت در خسوف آمد چرا درک عابد کی توانِ این همه اسرار داشت
سربند شهادتت اگر یا زهراست شرمنده نباش تا که زهرا زهراست پاداش شهید با حسین است ولی شوی اجر شما با زهراست
همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو جان من از آنچه آمد بر سرت یکسر بگو رخ اگر می‌پوشی از من دیگر از زینب مپوش شرح سیلی را تو را آن با وفا دختر بگو ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟ راز از این قصّه ى سر بسته با حیدر بگو قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی با من از کاهیدن این پیکر لاغر بگو از چه دائم می‌روی از هوش و باز آئی به هوش از چه می‌پیچی به خود پیوسته در بستر بگو دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو محسنت بین در و دیوار با مادر چه گفت؟ لالهء خونین من از غنچه ى پرپر بگو ای بهشت من که رو کردی به گلزار بهشت آنچه را با من نمیگفتی به پیغمبر بگو
تقدیم به و ١٢ شهید فراجا این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ است دل‌هایِ تمامِ شهدا زهرایی‌ است «یا فاطمه» گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ است
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد زهرای هجده ساله هم در خانه باشد غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد با بال زخمی پر زدن سخت است وقتی آتش در اطراف کبوتر خانه باشد باور ندارم در بسوزد بین آتش تا بضعه ی جان پیمبر خانه باشد فهمیدن این روضه مشکل نیست وقتی یک مادر بیمار در هر خانه باشد باران نمی بارد ، چگونه فکر کردی جز دود ، ابرِ دیگری بر خانه باشد دق می کند حیدر پس از زهرا در این بیت حق می دهم مِن بعد کمتر خانه باشد
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان مهمان نُه بهار علی! پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان ای دلشکسته، آه تو ما را شکسته است ای پر شکسته، پر مکش از آشیان بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای همنشینِ این دل بی همزبان بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا به خاطر این کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
تا فاصله‌ای بين دو دریا افتاد آتش به دل سوره‌ی طاها افتاد می خواست به توحید گزندی نرسد کوثر که در این واقعه از پا افتاد
فرزندهایِ مادرِ پهلو شکسته از های و هوی روزگار خویش رسته از بندها و دام‌هایش دل گسسته لب‌تشنه و دلداده‌ی جامِ شهادت از لحظه‌های پر ملال خاک، خسته هر صبح در هنگام بسم‌الله گفتن بار سفر تا آسمان عشق بسته با شوق از این جسم خاکی پر کشیدند ققنوس‌های عاشق در خون‌نشسته در روضه‌ی غمبارِ مادر روضه گشتند فرزندهای مادر پهلو شکسته مشتاق پروازیم و سوی دوست عازم آری گواه این کوچ‌های دسته‌دسته ای دل تو غافل ماندی و بیراهه رفتی هرگز در باغ شهادت نیست بسته!
4_6043871927322293128.mp3
3.51M
🔊 📝 حلالم کن 👤 حاج‌مهدی
پس از عیادت تو این زنان همسایه به پچ پچ و درِگوشی به هم چه میگویند؟