eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باز باران میچکد از چشم خیسم با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم میخورد بر بام گونه اشکای بی درنگم میچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش گردش یک روز شیرین در بلندای نگاهش شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم توی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودم میدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانش میپریدم از لب جوی بلند گیسوانش میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد داستان های نهانی گشت بر من آشکارا راز های زندگانی کرده بودش سنگ خارا پیش چشم روزگاران دستش از دستم جدا شد قصه ي عشق من و او خاطراتي برفنا
ناز چشمان تو و امروز و فردا کردنت می‌کشد آخر مرا این‌پا و آن‌پا کردنت می‌پسندی بی‌تو بنشینم در آتش روز و شب یا که یادت رفته با عاشق مدارا کردنت می‌دهی دلتنگی‌ام را در شب مستی به باد غنچه‌های باغ لب‌ها را شکوفا کردنت گرچه رسوای توأم ناچار بنشین با دلم تا ببینی نیستم در بند رسوا کردنت چشم‌هایم را به‌دست آور نگاهم را ببین سرد مهری‌هاست حتی در تماشا کردنت
ذرّه‌اے شانہ‌ے ما بار غمٺ را نڪشید گرچہ یڪ عمر فقط نوڪر سر بار شدیم😔 واقعاً جاے سؤال اسٺ ڪہ از بهر ظهور ما چہ ڪردیم ڪہ اینگونہ طلبڪار شدیم؟!😔
زیبایـےِ دیوانِ غزل‌هاے من از توست زیرا ڪہ دل انڪَیزترین شعر ِ جهانے! "اقلیم ِ وجودم" شده "از آنِ تو" اے ڪاش.. در مُلڪ ِ دلـــم تــا "ابدُالدّهــــر" بمانـے! ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
اين غزل ها به خدا مفت نمى ارزيدند اگر اين دختر و اين عشوه و اين ناز نبود
به قم بر چادرش افتاده جمعی یا رضا گویان گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
اگر شد مرعشي مرجع در اين خانه را ميزد كسي عالم نخواهد شد بدون سجده بر گنبد...
به بغض کردن بی های های معتقدی؟! و در غروب کسالت به چای معتقدی؟!
دو نگاهی که کردمت همه‌عمر نرود تا قیامت از یادم نگهِ اولین، که دل بردی نگهِ آخرین، که جان دادم...
‏با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است اما دلم خوش است، جنونم به پای توست...
مَن هَمان خَسته‌یِ بی حوصِله‌یِ غَم زده اَم آدمِ بَد قِلقی کِه رَگِ خوابَم "شِعر" است...
قوّتی داد به فرهاد و به مجنون ضعفی هرکه را عشق ز راهی به‌سر دار بَرَد