eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دوری تو را بهانه کردن خوب است شِکوِه ز غم زمانه کردن خوب است از دیده به جای اشک، خون می‌گریم یلداست... انار دانه کردن خوب است
از و محبت و صفا لبریزی در عشق بوسه ها می ریزی تو وِرد زبان همه ای جان چون دختر ته تقاری پاییزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک لحظه سکوت در دل همهمه کن یاد از غمِ هجرِ یوسفِ فاطمه کن در محفل گرم و شاد یلدایی خود عجل لولیک الفرج زمزمه کن
دلم، دور از تو کاری ناگهان کرد به فالی، بختِ خود را امتحان کرد گرفتم فالِ یلدا را که دیدم جنابِ حافظ ابیاتی بیان کرد فقط مصراعِ اوّل را که خواندم «دل از من برد و روی از من نهان کرد» کشیدم آهی و بعدش نشستم چه راحت رازِ عشقم را عیان کرد! نگاهم رویِ بیتِ اوّلش ماند «خدا را با که این بازی توان کرد» دو چشمم مدّتی خشکیده بودند همین یک بیت، آن را خون‌چکان کرد چه مهمانِ عجیبی باشد این عشق چه شد یک‌باره من را میزبان کرد؟! میانِ این همه سرهایِ ممتاز کلاهم را کجا دید و نشان کرد؟! ولی باشد، غمش هم دلنشین است اگرچه در دلم آتش‌فشان کرد «خودم اینجا دلم در پیشِ دلبر» مرا با یک امیدی جاودان کرد الهی خانه‌اش آباد باشد که در ویرانهٔ دل آشیان کرد شبیهِ صبحِ ، سرد بودم ولی تابید و روحم را جوان کرد کمی افسرده بودم، خوب فهمید به گرمایِ غمش من را روان کرد به میدانِ محبّت لنگ بودم دوید و هر دو پایم را دوان کرد برای آن‌که از چیزی نترسم دو دستش را برایم سایه‌بان کرد من از عمرم فقط فهمیدم این را دلِ بی عشق و بی دلبر زیان کرد.
یک ثانیه بیشتر شد و بیداریم یک عمر نیامدش چرا بی عاریم؟! ای مدعی دیدن مهدی دیدی سرباز که نیستیم ما سرباریم.....
به نیت اعضا محترم کانال تفال زدم این اومد ☺️☺️☺️🌼🌼🌼
من انار و حافظ آوردم، تو هم چایی بریز آی می‌چسبد شب یلدا هل و چایی نبات :)
به قلب آن که سوا کرده بود چاقو زد مرا به یاد تو انداخت هندوانه فروش زهرا شعبانی
بی روغن این چراغ نسوزد برای ما بی چشم‌ِتر دعا به اجابت نمی رسد
یاد من باشد فردا دم صبح جوردیگر باشم، بد نگویم به هوا، آب، زمین مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت...
چه بگویم سحرت خیر؟ تو خودت صبح جهانی من شیدا چه بگویم؟ که تو، هم این و هم آنی به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟ شده‌ای قاتل دل حیف ندانی که ندانی همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش‌ام بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی من و تو اسوه عالم شده از باب تفاهم که من‌ام غرق تو و تو به تمنای کسانی به گمانم شده‌ای کافر و ترسا شده‌ای کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی بشنو «صبح بخیر» از من درویش و برو که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست عالم همه آيات خدا هست و خدا نيست ما پرتو حقيم و نه اوييم و هموييم چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست در آينه بينيد اگر صورت خود را آن صورت آيينه شما هست و شما نيست هر جا نگرى جلوه‏گه شاهد غيبى است او را نتوان گفت كجا هست و كجا نيست اين نيستى هست‏ نما را به حقيقت در ديده ی ما و تو بقا هست و بقا نيست جان فلكى را چو رهيد از تن خاكى گويند گروهى كه فنا هست و فنا نيست هر حكم كه او خواست براند به سر ما ما را گر از آن حكم رضا هست و رضا نيست از جانب ما شكوه و جور از قبل دوست چون نيک ببينيم روا هست و روا نيست كو جرات گفتن كه عطا و كرم او بر دشمن و بر دوست چرا هست و چرا نيست درويش كه در كشور فقر است شهنشاه پيش نظر خلق گدا هست و گدا نيست بى‏مهرى و لطف از قبل يار به عبرت از چيست ندانم كه روا هست و روا نيست  
«بسم رب المهدے» مبارک می شود یلدا اگر صبحش تو برگردی یقینا همزمان با ما تو هم امشب دعا کردی دعا کردیم فردا ، جمعهٔ موعودتان باشد بهاری در زمستان باشد و پایان دلسردی چه زیبا می شود وقتی بپیچد در تمام شهر شمیم نرگس و یاسی که همراه خود آوردی مسیحایی و در آهت ، دَمِ روحُ القُدُس جاریست دَمت جان می دهد جانا ! که تو درمان هر دردی بیا ای از تبـــار نور و مِهـــر و آب و آییـنه تو از این خاندان نور و باران ، آخرین مردی من امشب یک دقیقه بیشتر نام تو را خواندم و حافظ‌ هم دعا می کرد در فالش که برگردی (کیمیا) ۱۴۰۲/۹/۳۰ اللهم عجل لولیک الفرج🤲
خوابیده کنار باب مندب شیری با دشمن خود گفته: "نیا می میری" کرده‌ ست به پا جام جهانی آنجا در رشته بی‌نظیر کِشتی‌گیری 😂😂😂😂😂 ✍
گل صدایت می‌زنم، گلزار می‌ریزد به‌هم بر تنت پیراهن گلدار می‌ریزد به‌هم چشم برهم می‌زنی درجا پریشان می‌شوم ساختار خلقتم انگار می‌ریزد به‌هم آه ای چشمان زیبای تو سهل ممتنع ماه هم در لحظه‌ی دیدار می‌ریزد به‌هم بر در چاقوفروشی‌ها که ابرو کج کنی مطمئناً قیمت بازار می‌ریزد به‌هم آنقدر خوبی که در هنگام اجرای قصاص اقتدار چوبه‌های دار می‌ریزد به‌هم "بوی زلف یار آمد، یارم اینک می‌رسد"* زیر خاک از بوی تو عطّار می‌ریزَد به‌هم وقت رفتن پشت سر آهسته‌تر در را ببند از غمت تنها نه من، دیوار می‌ریزد به‌ هم
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا چون هیچ نماند از ما، آمد برِ ما بنشست
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست
لب‌های تو خوش‌تر از عسل شیرین است دریای شراب و شربتی نوشین است حتی به خیال اگر لبت را بوسم هر درد وجود بنده را تسکین است
ای یادگار خیس خیابان خوش آمدی تکرار ناب قصهٔ باران خوش آمدی بر باغ خاطرات دلم برف نو ببار صبحت به‌خیر، فصل زمستان خوش آمدی
[بسم ربّ المهدی جان] مژده آورده زمســـتان که کسی می آید بر تن خشــک درختــان ، نفسی می آید خواب دیدم که میان غزلی حافظ گفت «زده ام فالـی و فـریاد رســی می آید» (کیمیا) ۱۴۰۲/۱۰/۱
در کوچه،خیابان چه کنم بعداز تو با تلخی فنجان چه کنم بعدازتو از خش‌خش پاییز گذر کردم و حال با آه زمستان چه کنم بعد از تو
ابریم که ارث پدری مان اشک است مشق شب و درس سحری مان اشک است هرکس به زبان خود سخن می گوید ما نیز زبان مادری مان اشک است
سرمه در چشمت مکن، روزم سیاه میکنی قرص رویت را چرا آخر چو ماه میکنی؟ عاقبت خود را به زلفت دار خواهم زد شبی آنچه از من ساختی آن شب تباه میکنی پرده بر رویت بینداز و برون از خانه شو چشم مردان چون غلط افتد گناه میکنی باز ما را به نظربازی نمودی متهم دختر معصوم، داری اشتباه میکنی هرچه گفتم بی گناهم بر تو تاثیری نداشت بی بی حکمی و حکما ً حکم شاه میکنی نامه دادی که اسیر چشم مستت گشته ام راست گفتی؟ یا فقط داری مزاح میکنی؟ من چه کردم با تو؟ آخر این چه کاری با منست؟ گاه رو گردانی و گاهی نگاه میکنی ابروانت طاق کسری، اخم بر ابرو میار این کمان مشکن که ما را بی پناه میکنی با غل و زنجیر بایستی تو را جذبت کنم تو مرا با گوشه چشمی سر به راه میکنی