eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز نخست، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
بازیچه ی رنج است دلِ  درد نصیبم وقت است به پایان برسد صبر و شکیبم ای وسوسه های سمج وحشت و تردید ویران تر از آنم که خودم را بفریبم از برزخ  تاریکی و تردید می آیم آواره ی نفرین شده ی گندم و سیبم هر بی سر و پایی که رسید از تو خبرداشت جزمن که برای  تو در این شهر غریبم سرگرمی  تیر است پر و بال کبودم بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم از پنجره ی روی لبت کام بگیرم بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم با باز دمی از نفست وام بگیرم مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم این بار دلم را به خودم پس نفرستید تا قلب هوایی شده را رام بگیرم من آمده ام تا لب این پنجره امشب یک بوسه ی داغ از تو سرانجام بگیرم
شبی بهانه ی من شو برای بیداری نگو  دوباره برایم بهانه ای داری تمام فکر منی و نیامدی حتی به شب نشینی این خوابهای افکاری خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است هنوز با همه ی روزهای تکراری مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری چه راه سرد و غریبی است راه من بی تو شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری نمی شود بروم ؟ خسته ام ! نمیفهمی ؟ چه لذتی است که اینقدر مردم آزاری؟ و حرف آخر من این که تا ابد ممنون برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری
شبتون‌ بخیر 🌼
سلام صبحتون بخیر🌼
پلک بگشا نازنینم ! صبح زیبایت بخیر دلربا و بهترینم ! صبح زیبایت بخیر خواب نوشینت گوارا نوش مژگان خمار خمره ی چله نشینم ! صبح زیبایت بخیر ناز بالش از پر ِ قو هم برای ِ تو کم است گلپر ابریشمینم! صبح زیبایت بخیر تن بلور مو طلایی ! آفتابی کن مرا روشنی بخش زمینم ! صبح زیبایت بخیر گونه های نقره ات یاقوت گل انداخته قرص ماه شرمگینم ! صبح زیبایت بخیر هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است خنده کن تا گُل بچینم ، صبح زیبایت بخیر با چنین عطر تنی از رشک میسوزد بخور خوشتراش مرمرینم ! صبح زیبایت بخیر چشم زیتون لب انجیری ! بده صبحانه ام مریم ِ معبدنشینم! صبح ِ زیبایت بخیر مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست سیب فردوس برینم ! صبح زیبایت بخیر عشقی و عینت عسل ، شینت شکر، قاف تو قند شور شیرین آفرینم ! صبح زیبایت بخیر تاب آوردم شب دلتنگی ام را تا سحر تا تو را از نو ببینم ، صبح زیبایت بخیر محشر است این شعر و می پرسد خدا او یا بهشت؟ من تو را برمی گزینم ، صبح زیبایت بخیر
ما شاخه ای از ایل شقایق هستیم با دردسر عشق موافق هستیم در پرده چرا سخن بگویم حاشا بگذار بدانند که عاشق هستیم
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم از همین دور ولــی روی تو را می بوسم گر چــه در سبزترین باغ ولی خاموشم گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم خلوت ساکت یک جــوی حقیرم بی تو با تــــو گسترده‌گــی پهنـــه اقیانوسم ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه من چــــرا این قــدَر از آمدنت مایـــوسم؟ این غزل حامل پیغام خصوصی من است مهـــربان باشی با قاصدک مخصوصـــم ! گـــر چــــه تکرار نبـــاید بکنـم قافیــــه را به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم بـار دیگــر مـی گویـــــم تا یادت نرود مهربان باشی با قاصدک مخصوصم
هیچ‌وقت نفهمیدی چقد دیوونه هستم هیچ‌وقت ندیدی التماس چشم‌هامو هیچ‌وقت نشد با مرهم چشمت عزیزم! تسکین بدی قدری هراس چشم‌هامو آره! من از این فاصله دارم می‌ترسم از بچگی، از فاصله بیزار بودم از بچگی دور تو می‌گشتم عزیزم تو مرکز مهر و منم پرگار بودم من شعله‌ام می‌سوزم از آتیش عشقت اما تو چی جونم؟ تو سردی مثل برفی توی نگاهت هیچ عشقی نیست افسوس با من نداری هیچ حرفی؛ هیچ حرفی! من غرق احساسم، تو احساسی نداری آخه مگه می‌شه که آدم سنگ باشه؟ حقّه یکی دائم بره دنبال کارش؟ اما یکی دیگه همه‌اش دلتنگ باشه دوسِت دارم آروم دل! نامهربونم! اما چه فایده؟ مهربونیم بی‌جوابه توی کویر بی‌کسی آبم کجا بود؟ دریایی نیست دورو‌برم،؛ مهرت سرابه می‌گن چقدر زشته که آدم توی پیری دلداده و دیوونه و عاشق بمونه اما عزیزم من که این حرفا حالیم نیست مهر تو داره قلبمو باز می‌سوزونه
جز تو کسی در قصه‌یِ تقدیرِ من نیست دیوانه ات هستم و این تقصیرِ من نیست...
۴ دی ماه روز بزرگداشت رودکی بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل