eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
...🏴..............🏴..............🏴... ما ذرۀ آفتاب هادی هستیم در حلقۀ انجذاب هادی هستیم از دور به او سلام دادیم امروز پس منتظر جواب هادی هستیم صلی الله علیک یا بن رسول الله بأبی انت و امّی و نفسی @eitaaparvanegi ...🏴..............🏴..............🏴...
🥀🥀
زمینِ گرد زندانیست تو در تو در آن نقبے زدم با مقصد مینو بغل وا کن  در آغوشم بکش  آرال پرم  از  اشتیاق آبی  آمو پر از امّن یجیبم زیر باران تا از این پس ماه بدر از من نگیرد رو به من نزدیڪ تر  هست از رگ گردن گلے  خوش رایحه با عطر به لیمو درونم فاخته در شور مے خواند پیاپے نغمه ے عرفانیِ کو کو ندارم در سماع خود به روے لب به غیر از لا اله و ذکر الا هو نگیری درنگاهم جای اعجاز عصای موسوی را جنبل و جادو مّنِ قطره به خود مے بالم از اینکه شدم با رود و اقیانوس  ها همسو بدون  عطر  گام عشق باور کن زمین گرد زندانیست تو در تو
به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب برای پیرهنت گریه می‌کنم هر شب شبیهِ سرخیِ خورشیدِ آسمانِ غروب به دست و پا زدنت گریه می‌کنم هر شب به خشکیِ لبِ مثل کویرت آقا جان به خشکی دهنت گریه می‌کنم هر شب به پیکری که سه شب روی ریگ صحرا ماند به جسم بی کفنت گریه می‌کنم هر شب به لحظه‌ای که تنت را گذاشت بین حصیر به بوریا شدنت گریه می‌کنم هر شب اگر شود ز دو دیده دوباره خون جاری به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب
دوک نخ‌ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده‌ است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نام تو اوج صنعت ادبیست،غرق آرایه است هر اثرت هر نگاهت پر است از تلمیح،آب حیوان شده‌ست چشم ترت در بیانت هزار تمثیل است،هر کلام تو حسن تعلیل است به سخن باز کن دهانت را،تا بریزد تمام نی شکرت هر چه اغراق میکند قلمم، حق مطلب ادا نمیگردد متناقض‌نماتری با این های وهوی سکوت مستمرت پشت پرچین پلک تو گاهی ،مینشینم زمان کوتاهی مثل ایهام خنده‌ات ماهی،منشاء فتنه هاست این هنرت شور شیرین هر غزل هستی،نَمکینی اگر عسل هستی! درتناسب چه بی‌بدل هستی،پر شده کل شهر از خبرت دل تو استعاره از دریا،دست تو توی دست ماهی‌ها با توارد رسیده‌ام اینجا،موج جان مست ساحل نظرت در خیالم که آمدی انگار ،پیچک پشت پنجره وا شد تو مگر قاصد بهاری که،کوچه پر گل شده ست پشت سرت؟...
این طرف یک نفری هست که زار افتاده آن طرف یک نفری هست نزار افتاده پدرم با سی و شش سال نشد بازنشست چونکه بیمار شد و گشت ز کار افتاده راه ها بسته شده راه گریزی هم نیست به گمانم که در این جاده چنار افتاده لنز خود پاک نکرده است گمانم عکاس عکس معشوق نبینید که تار افتاده داد استاد فقط هشت نفر را نمره سحر و سوده و سیمین و بهار افتاده هر کجا می نگرم تار ببینم دنیا روی این عینک من چونکه بخار افتاده از درون سبد میوه ی هاجر خانم توی کوچه دو سه تا موز و خیار افتاده یک نفر گیج شد از حال برفت و بنشست نرس آمد وَ به من گفت فشار افتاده با تفنگی که به مسلح شده با ساچمه ای کرد شلیک سپس گفت شکار افتاده میهمان آمده و کنگر ما را خورده چند روزی است که او شام و ناهار افتاده یک نفر گفت برو مولوی و فردوسی هر طرف را نگری پوند و دلار افتاده یک نفر مست بیامد ز خرابات برون داخل کوچه بدیدیم خمار افتاده یک نفر آمده از چین و تجارت می کرد دور از موطن و از شهر و دیار افتاده چونکه افتادگی از خصلت مردان باشد باش آزاده چو سروی به کنار افتاده آسمان بار امانت نتوانست کشید به گمانم که ترازوش ز کار افتاده
"می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید، خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهان سفله به یک خیزش بلند، رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود! می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم، این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
شاید که زمان نباشد و من باشم پیدا و نهان نباشد و من باشم شاید نه زمین نه ماه باشد روزی شاید که جهان نباشد و من باشم
ای زخم کهنه ای که دهان باز کرده ای چون دیگران بخند به غم های ما توهم تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد چشم انتظار باش در این ماجرا توهم
ز روی مهر و وفا یاد از وفا کردی فدای مهر و وفایت که یاد ما کردی دلم که به نشد از هیچ دارویی به نسخه ای تواش از خط خود دوا کردی دگر چه میکنی ای آسمان دون با من؟ دل مرا که تو از دوستان جدا کردی یکی منم که به پاداش راستی ای چرخ تو سرو قامتم از بار غم دو تا کردی رها مکن دلم از دام زلف خود ای یار کنون که دامنت از دست من رها کردی نبود شیوه پیری به دهر دل بازی ” نظام ” را تو بدین کار آشنا کردی
شبتون بخیر🌼🌼🌼