هر که از در میرسد فردا رهایم میکند
مشکلی در دل ندارم چون خدایم میکند
چون ندایش گم که شد در این شلوغی بی ثمر
خلوتی حاکم بشد ، با جان صدایم میکند
کرد تنهایم بکوشم تا بدانم کیستم؟
من بدی هایی به خود کردم سزایم میکند؟
قبلِ آن از عشقِ او هیچی نمیدیدم ولی
حال دانستم که هر کاری برایم میکند
من ندارم هیچ نیازی به داروی کسی
چون دلم بیمار شد نامش دوایم میکند
در زمانی من ندیدم روی مهری در کسی
بارها دیدم مرا در خود گدایم میکند
سخت ترسیدم زمانی درک کردم بعد مرگ
زندگی تنها همین رختش وفایم میکند
#آتنا_اظهری
#روزقدس_گرامی_باد
هم نقشه ی فتنه را به هم خواهم زد
هم تیر خلاص بر ستم خواهم زد
من جمعه ی آخر همین ماه عزیز
آزادی قدس را رقم خواهم زد
#محمد_درّودی
هر لحظه با تمام توان در کمین ماست
ماری به نام نَفس که در آستین ماست
بیهوده نیست این عرق شرم بیامان
بار گناه عمر به دوش جبین ماست
باید چگونه رد شد از این عرصهی مجاز؟
حالا که شکّ و شبهه عصای یقین ماست
آن را به نرخ سوزش دل حفظ کردهایم
این آتشی که در کفِ دست است،دین ماست
دنیا همیشه جمع نقیضین بوده است
زندان مؤمنی که بهشت برین ماست
وقتی که نامهی عمل ما سیاهه شد
دیگر چه جای دست یسار و یمین ماست
اسرار با گذشت زمان فاش میشوند
نامحرم است هرکه به جز تو امین ماست
در دورهی فراق تو یا صاحب الزّمان
حبلالمتین یاد تو حصن حصین ماست
#مجتبی_خرسندی
#ماه_آخر (غزلیّات مهدوی)
#امام_زمان
امشب اسیر باغچه، مدهوش خانهام
گویا نشسته عشق در آغوش خانهام
اینجا میان هر تپش قلب زندگی
پیچیده است نام تو در گوش خانهام
نسپردهاند صورت ماه تو را به ذهن
آیینههای یاد فراموش خانهام
هر شب سکوت بکر تو تکرار میشود
در ضبطصوت عاشق و خاموش خانهام
آه ای درخت بید که مجنونتر از منی
افتاده است زلف تو بر دوش خانهام
از لطف همنشینی با چشمهای تو
خو کرده است خنده به دمنوش خانهام
ای دست گرم عشق بدون حضور تو
غم میشود دومرتبه تنپوش خانهام
#عاطفه_سادات_موسوی
ای تکیهگاه و پناه
زیباترین لحظههای
پرعصمت و پرشکوه
تنهایی و خلوت من!
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
در کوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بنبست عابر فریبندهٔ استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچهباغ گل ساکت نازهایت
در کوچهباغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مهآلود بس گفتوگوها
بیهیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو میخواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک!
ای شط زیبای پرشوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من
ای تکیهگاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
در کوچهباغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که اکنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
که شبفروز تو خورشید پاره است؟
#مهدی_اخوان_ثالث
بخند، خنده سلامِ زبان مشترک است
که در تمام جهان یک نشان مشترک است
زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم
جواب آینهها یک بیان مشترک است
بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است
برای تازهشدن یک جهان مشترک است
برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است
بخند، خنده به لبهای ناز میآید
شرابِ شعر در این استکان مشترک است
برای شادی گنجشکهای بیسامان
کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است
همین که زنده و آرام و سادهای، کافیست
که زندگانی یک داستان مشترک است...
#نغمه_مستشار_نظامی
🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
قسم به شاخهٔ از درد خستهٔ زیتون
به زخم های نهال شکستهٔ زیتون
به سرخی شفق پشت ابر های سیاه
قسم به ریشه در خون نشستهٔ زیتون
به حق حقِ نفس او به گردش دوران
قسم به رشتهٔ تسبیحِ هستهٔ زیتون
قسم به مرگ همان دم که می رسد از راه
قسم به تیرگی چشم بستهٔ زیتون
قسم به حجلهٔ سرخ شکوفه های سپید
به شور سینهٔ از غم گسستهٔ زیتون
که صبح میشود اخر شب شکیبایی
به سرنوشت سپید و خجستهٔ زیتون
#محمدحسین_امیری
هرچند که خونی است سراپای فلسطین
زیباست ولی چهرهٔ فردای فلسطین
زخمی است درختان پرانگیزهٔ زیتون
آزادی قدس است تسلای فلسطین
باید کفن عشق بپوشیم و بجنگیم
کفر است به والله تماشای فلسطین
از خویش گذشتند شهیدان که پس از این
خمتر نشود قامت رعنای فلسطین
با سنگ یقین تاخته بر آتشِ رگبار
زیبا و غریب است معمای فلسطین
میجوشد از اعماق جهان چشمهٔ غیرت
میریزد از اطراف به دریای فلسطین
یک غزّه سکوتیم و اگر لب بگشاییم
کوبندهترین میشود آوای فلسطین
مردانگی و مِهر ببارید، رسیده است
امروز، همان روز مبادای فلسطین
#مارال_افشون
با زخم و با لبخند، کانون تماشایید
در خون و خاکستر چطور اینقدر زیبایید؟
چون رودها در بستر خود تا ابد جاری
چون کوهها در خانهٔ خود پایبرجایید
وقتی صدای العطش میآید از هر سو
محکمترین آیات بارانید، دریایید
همداستان نوح، در پیکارْ طوفانی
همقصهٔ ایوب در غمها شکیبایید
هرچند بیرحمند و بیرحمند و بیرحمند
هرچند تنهایید و تنهایید و تنهایید
میدان جنگ است این که میخواند شما را باز
شیپور جنگ است این که میگوید: «بفرمایید»
تکبیرها! تکبیرها! گاهِ رجز آمد
شمشیرها! شمشیرها! باید به رقص آیید
#فاطمه_عارفنژاد
#روز_قدس
#فلسطین
#غزه
سودای جنگ تنبهتن داریم در قدس
ما پاسخ دندانشکن داریم در قدس
#قدس_آزاد_خواهد_شد
#ناهید_خلفیان