eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که از در میرسد فردا رهایم میکند مشکلی در دل ندارم چون خدایم میکند چون ندایش گم که شد در این شلوغی بی ثمر خلوتی حاکم بشد ، با جان صدایم میکند کرد تنهایم بکوشم تا بدانم کیستم؟ من بدی هایی به خود کردم سزایم میکند؟ قبلِ آن از عشقِ او هیچی نمیدیدم ولی حال دانستم که هر کاری برایم میکند من ندارم هیچ نیازی به داروی کسی چون دلم بیمار شد نامش دوایم میکند در زمانی من ندیدم روی مهری در کسی بارها دیدم مرا در خود گدایم میکند سخت ترسیدم زمانی درک کردم بعد مرگ زندگی تنها همین رختش وفایم میکند
هم نقشه ی فتنه را به هم خواهم زد هم تیر خلاص بر ستم خواهم زد من جمعه ی آخر همین ماه عزیز آزادی قدس را رقم خواهم زد
هر لحظه با تمام توان در کمین ماست ماری به نام نَفس که در آستین ماست بیهوده نیست این عرق شرم بی‌امان بار گناه عمر به دوش جبین ماست باید چگونه رد شد از این عرصه‌ی مجاز؟ حالا که شکّ‌ و شبهه عصای یقین ماست آن‌ را به نرخ سوزش دل حفظ کرده‌ایم این‌ آتشی که در کفِ‌ دست است،دین ماست دنیا همیشه جمع نقیضین بوده است زندان مؤمنی که بهشت برین ماست وقتی که نامه‌ی عمل ما سیاهه‌ شد دیگر چه جای دست یسار و یمین ماست اسرار با گذشت زمان فاش می‌شوند نامحرم است هرکه به جز تو امین ماست در دوره‌ی فراق تو یا صاحب الزّمان حبل‌المتین یاد تو حصن حصین ماست (غزلیّات مهدوی)
امشب اسیر باغچه، مدهوش خانه‌ام گویا نشسته عشق در آغوش خانه‌ام اینجا میان هر تپش قلب زندگی پیچیده است نام تو در گوش خانه‌ام نسپرده‌اند صورت ماه تو را به ذهن آیینه‌های یاد فراموش خانه‌ام هر شب سکوت بکر تو تکرار می‌شود در ضبط‌صوت عاشق و خاموش خانه‌ام آه ای درخت بید که مجنون‌تر از منی افتاده است زلف تو بر دوش خانه‌ام از لطف هم‌نشینی با چشم‌های تو خو کرده است خنده به دمنوش خانه‌ام ای دست گرم عشق بدون حضور تو غم می‌شود دومرتبه تن‌پوش خانه‌ام
ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوه تنهایی و خلوت من! ای شط شیرین پرشوکت من ای با تو من گشته بسیار در کوچه‎های بزرگ نجابت ظاهر نه بن‌بست عابر فریبندهٔ استجابت در کوچه‎های سرور و غم راستینی که‎مان بود در کوچه‌باغ گل ساکت نازهایت در کوچه‌باغ گل سرخ شرمم در کوچه‎های نوازش در کوچه‎های چه شب‌های بسیار تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن در کوچه‎های مه‌آلود بس گفت‌وگوها بی‌هیچ از لذت خواب گفتن در کوچه‎های نجیب غزل‌ها که چشم تو می‌خواند گهگاه اگر از سخن باز می‎ماند افسون پاک منش پیش می‎راند ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک! ای شط زیبای پرشوکت من ای رفته تا دوردستان آنجا بگو تا کدامین ستاره است روشن‎ترین همنشین شب غربت تو؟ ای همنشین قدیم شب غربت من ای تکیه‎گاه و پناه غمگین‎ترین لحظه‎های کنون بی‎نگاهت تهی مانده از نور در کوچه‎باغ گل تیره و تلخ اندوه در کوچه‎های چه شب‌ها که اکنون همه کور آنجا بگو تا کدامین ستاره است که شب‎‌فروز تو خورشید پاره است؟
بخند، خنده سلامِ زبان مشترک است که در تمام جهان یک نشان مشترک است زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم جواب آینه‌ها یک بیان مشترک است بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است برای تازه‌شدن یک جهان مشترک است برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است بخند، خنده به لب‌های ناز می‌آید شرابِ شعر در این استکان مشترک است برای شادی گنجشک‌های بی‌سامان کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است همین که زنده و آرام و ساده‌ای، کافی‌ست که زندگانی یک داستان مشترک است...
سردار قاآنی خطاب به کانالهای ایتایی و تلگرامی : یک دقیقه زبون به دهن بگیرید ببینم میخوام چکار کنم😂
🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 قسم به شاخهٔ از درد خستهٔ زیتون به زخم های نهال شکستهٔ زیتون به سرخی شفق پشت ابر های سیاه قسم به ریشه در خون نشستهٔ زیتون به حق حقِ نفس او به گردش دوران قسم به رشتهٔ تسبیحِ هستهٔ زیتون قسم به مرگ همان دم که می رسد از راه قسم به تیرگی چشم بستهٔ زیتون قسم به حجلهٔ سرخ شکوفه های سپید به شور سینهٔ از غم گسستهٔ زیتون که صبح میشود اخر شب شکیبایی به سرنوشت سپید و خجستهٔ زیتون
هرچند که خونی است سراپای فلسطین زیباست ولی چهرهٔ فردای فلسطین زخمی است درختان پرانگیزهٔ زیتون آزادی قدس است تسلای فلسطین باید کفن عشق بپوشیم و بجنگیم کفر است به والله تماشای فلسطین از خویش گذشتند شهیدان که پس از این خم‌تر نشود قامت رعنای فلسطین با سنگ یقین تاخته بر آتشِ رگبار زیبا و غریب است معمای فلسطین می‌جوشد از اعماق جهان چشمهٔ غیرت می‌ریزد از اطراف به دریای فلسطین یک غزّه سکوتیم و اگر لب بگشاییم کوبنده‌ترین می‌شود آوای فلسطین مردانگی و مِهر ببارید، رسیده است امروز، همان روز مبادای فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با زخم و با لبخند، کانون تماشایید در خون و خاکستر چطور اینقدر زیبایید؟ چون رودها در بستر خود تا ابد جاری چون کوه‌ها در خانهٔ خود پای‌برجایید وقتی صدای العطش می‌آید از هر سو محکم‌ترین آیات بارانید، دریایید هم‌داستان نوح، در پیکارْ طوفانی هم‌قصهٔ ایوب در غم‌ها شکیبایید هرچند بی‌رحمند و بی‌رحمند و بی‌رحمند هرچند تنهایید و تنهایید و تنهایید میدان جنگ است این که می‌خواند شما را باز شیپور جنگ است این که می‌گوید: «بفرمایید» تکبیرها! تکبیرها! گاهِ رجز آمد شمشیرها! شمشیرها! باید به رقص آیید
سودای جنگ تن‌به‌تن داریم در قدس ما پاسخ دندان‌شکن داریم در قدس