eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می‌رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می‌نشینی روبه‌رویم خستگی در میکنی چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟ باز می‌خندم که خیلی...!گرچه می‌دانی که نیست شعر می‌خوانم برایت واژه ها گل می‌کنند یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست چشم می‌دوزم به چشمت،می‌شود آیا کمی دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت می‌شود باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
چقدر خاطره انگیزه این شعر😍😍😍
به‌مناسبت نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب‌ست وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مأمور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بتِ بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون، دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک‌روز خواهد ساخت روی این‌ قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای عاقبت یک‌روز این غم‌خانه إحیا می‌شود صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود
در تاب و تب افتاده‌ام در هشتم شوّال مرغ دل عاشق زند پر، هشتم شوّال تخریب گردیده حرم با دست‌های آن اشرار و بی‌دین‌های ابتر هشتم شوّال
با بی‌کسی و غربت و غم می‌سازيم با شيون و آهِ دم‌به‌دم می‌سازيم سوگند به آن چهار آقای غریب يک روز در این خاک، حرم می‌سازيم
آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد با دست شومش گیسوانت شانه خواهد شد با من شکوهی داشتی، با او نخواهی داشت قصری که جای جغد شد ویرانه خواهد شد افسانه ی خوشبختی ات گمنام خواهد ماند گمنامیِ بدبختی ام افسانه خواهد شد پنهان شدی تا مثل «از ما بهتران»... آری_ کِرمی که خود را گم کند پروانه خواهد شد هر شب که می پیچد به اندام تو همخوابت از بوی من در بسترش دیوانه خواهد شد
کجا در پرده‌ای! روشنتر از هر آفتابی سلام ای دلربا فکری به احوال گدا کن
دعاگوی دوستان هستم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خاک پای کریم اهلبیت(ع) سپرده ام غزلم را به اختیار حسن پریده مرغ دلم باز در مدار حسن زبان چگونه بگوید فضائل او را چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟! کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن و همنشینیِ او با جزامیان یعنی که خار ها همه گل می‌شود کنار حسن کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست که بین معرکه هر کس شود شکار حسن فدای همت مردانه اش که افتاده جمل به زیر قدم های استوار حسن برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی که آمدند به میدان دو یادگار حسن دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن پسر به زیر لب "احلی من العسل"میگفت به قلب معرکه میرفت با شعار حسن که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد هجا هجا شد فرزند نامدار حسن روایت است به محشر نمی‌شود غمگین هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن که بر صراط، قدمهای او نمیلرزد کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
🔰 فراخوان علاقمندی دانشجومعلمان به شعرخوانی در محفل شعر «استاد سخن» 🔰 💠 به مناسبت بزرگداشت سعدی 💠 📌 ویژه دانشجومعلمان و اساتید پردیس های دانشگاه فرهنگیان یزد 🔶 دانشجومعلمان می‌توانند آثار خود را با توجه به ضوابط مقرر به نشانی ذیل ارسال نمایند : 🔻موضوع : آزاد (عاشقانه، طنز، حماسی، آیینی،و...) 🔻قالب : سنتی و سپید 🔻مهلت ارسال : ۳۰ فروردین 🔻نشانی ( پیام‌رسان ایتا ) 🆔 https://eitaa.com/literature_admin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⚜️شورای صنفی پردیس شهیدان پاکنژاد یزد ⚜️ 🆔eitaa.com/cfu_acac_ir
رنگ شب را من دوباره میزنم بر روزگار بلکه پایانی شود بر لحظه‌های انتظار
یارِ عاشق را به روز سخت می‌باید شناخت ور‌ نه در  ایامِ دیگر مدعی بسیار  هست...
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش‌ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم زهی این عشق عاشق‌کش که عهد بی‌زمان دارد ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد درون‌ها شرحه‌شرحه است از دم و داغ جدایی‌ها بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون‌فشان دارد دهان (سایه) می‌بندند و باز از عشوهٔ عشقت خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
گیرم که با هر وعده خامم کرده باشی با دلبری مشتاق دامم کرده باشی گیرم که گاهی با همان شیرین زبانی زهر کلامت را به کامم کرده باشی گیرم که با تحقیر از خود رانده باشی در فکرِ قدری انتقامم کرده باشی بی رحمی‌ات گاهی تو را گم کرده باشد چشم انتظار یک پیامم کرده باشی اما حلالت می کنم حتی شبی که یک خوابِ راحت را حرامم کرده باشی شادم ز عطر خاطرات عاشقانه حتی اگر غم را به نامم کرده باشی
دلم را برده‌ام جایی که با خود کوه غم دارد بدون روضه چشم از غربتش همواره نم دارد تراوش می‌کند غم از سکوت حاکم اینجا نفس غم می‌کشد دل ،لاجرم غم بازدم دارد مزار پنج خورشید است اما خاکی و ساده کبوترها فراوانند زائر هرچه کم دارد همیشه بی حرم خواندند اینجا را ولی عمری است درون قلب ما این قطعه از جنت حرم دارد نه سقاخانه‌ای، ایوان طلایی، گنبدی، اما عجب دارالشفایی از دم اهل کرم دارد اگر ویرانه شد از کینه‌ی آل سعود اینجا به دست شیعه روزی بارگاهی محترم دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم كه خدا از تو خبر دارد و من بي‌خبرم رفتي و هيچ نگفتي كه چه در سر داري رفتي و هيچ نديدي كه چه آمد به سرم گرمي طبعم از آن است كه دل سوخته‌ام سرخي رويم از اين است كه خونين جگرم كار عشق است نماز من اگر كامل نيست آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم اين چه كرده است كه هرروز تو را مي‌بيند؟ من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم عهد بستم كه تحمل كنم اين دوري را عهد بستم ولي از عهد خودم ميگذرم
آن قصر متروکم که سلطانم نمی‌آید یک پیکر بی‌روح  که جانم نمی‌آید یخ بسته‌ام، محبوس آغوش زمستانم می‌میرم آخر هم بهارانم نمی‌آید گم می‌کنم هرشب خودم را در کویر مهر می‌داند اما ماه تابانم نمی‌آید چشمم به سوی آسمان عشق وا مانده یک قطره باران روی گلدانم نمی‌آید دامان جانم را گلستان کرده‌ام اما پروانه‌ای بر روی دامانم نمی‌آید یک روز آمد آفتابش را نشانم داد خورشید بعد از آن به چشمانم نمی‌آید وقت تفأل گفت "جاء الحق"؛ ولی مرگم- نزدیک شد   تأویل قرآنم نمی‌آید با درد، آخر قلب خونینم کنار آمد دیگر ندارم غم که درمانم نمی‌آید
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 1401 - hasan ataei.mp3
3.12M
🔳 🌴آخه تو این دنیا کدوم مادری مثل منه 🌴یه پسرم بی حرم و یه پسرم بی کفنه 🎙 حسن عطایی
هر صبح و شام رو به حرم می‌دهم سلام دورم ولی به شاه کرم می‌دهم سلام ماتم‌سرا شده است دل بی‌قرار من سلطان عشق با همه غم، می‌دهم سلام
لب‌تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید جامی ز زلال آفتابم بدهید من پرسش سوزان حسینم، یاران! با حنجرهٔ عشق جوابم بدهید
شـعر چشمان تو مضـمون قشـنگی است ولی من پـریشانم و  دلتنـگ نگاهت چه کنم...؟
من با تو هر حرفی که می گفتم غزل می شد وقتی زبان رسمی این است