eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به صبح، که شب طی نگشت بی تو دمی... ...
دنیا که جز بی مرامی، هرگز نبوده مرامش اندازه استخوانی حتی نیارزد تمامش از سفره پر فریبش، از گندمش یا که سیبش میسوزد آخر ز حسرت، هر کس که‌ گردیده خامش دلبستگی بر حلالش وقتی پشیمانی آرد ای وای بر من که عمری دل بسته ام بر حرامش با هر نفس رفتم از خود، با هر نفس کم شد عمرم از رفتنش مانعی نیست، وقتی نفس بوده گامش آلودگی کار من شد، جرمم ترازو شکن شد در حیرتم از گناهان، توبه کنم از کدامش؟! ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۵ شوال ۱۴۴۵
دل این دل تنگ زیر این چرخ کبود یک عمر دهان جز به شکایت نگشود آرامش تسبیح شما بر هم خورد شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!
. چشمان غزل‌نوش تو را می‌خواهم از حرف پرم، گوش تو را می‌خواهم نزدیک بیا، مرا بغل کن لطفاً آرامش آغوش تو را می‌خواهم
🌼
اگر در تیغ باشد آب، در دریاست جولانش جدایی عاشقان را مانع دیدار کی گردد؟
ما موشکیم و از کسی پروا نداریم ما با کسی اصلا سر دعوا نداریم سرجنگی ما پر شد از عشق تل‌آویو ما مقصدی غیر از دل 💓حیفا نداریم😉 ۱۴۰۲/۲/۷
وای اگر گرمی خون شهدا سرد شود و زمین جایگه مردم نامرد شود مردی وغیرت وایثار وشهادت برود تنِ تبدار زمین این همه بی درد شود نگذارید که مردان حقیقت بروند بیشه ی عشق پُر از فتنه ی ولگرد شود گرمی و شور شهیدان اگر امروز نبود جای شک نیست که این قافله دلسرد شود رخشِ مردانگی وغیرت وپیکار کجاست؟ رستمی کو که در این عرصه همآورد شود مرد میدان بلا باش که در مذهب عشق هر که با درد بپیوست یقین مرد شود
عاشق شدم به لطف غمت مهربان شدم چیزی که چشم داشتی از من همان شدم روزم بیاد تو همه شد آه و اشک و سوز هر نیمه شب بخاطر تو نیمه جان شدم شیرین و تلخ خاطره‌ها یادم آمدند صد بار هی بهار شدم هی خزان شدم این زهر دوری تو به جانم نشست و من در کام و جام خود، نه شکر،  شوکران شدم آهوی زخمی‌ام که برای شکار بعد در چشم شیر های گرسنه نشان شدم عشق زمینی تو مرا از زمین گرفت در خاک ریشه کرده و بر آسمان شدم با شعری از خودم به پذیرایی‌ام بیا روزی اگر به خانه‌ی تو میهمان شدم
. آقا! به جان خستهٔ من هم نگاه کن! رحمی به‌ حال این دل بی‌سرپناه کن! گم کرده‌ام مسیر رسیدن به دوست را ای راه مستقیم! مرا سربه‌راه کن! تاریک شد دلی که ندیده‌است رویِ تو خورشید من! بیا و شبم را پگاه کن! از نور توست روشنیِ جانِ آفتاب بر جسمِ من بتاب و مرا نیز ماه کن! عمری تو را صدا زده‌ام بعد هر نماز لطفی بر این صدای پر از سوز و‌ آه کن! آقا! گناه من شد اگر مانع ظهور؛ بر من نگیر و عفو بر این روسیاه کن! عجل الله تعالی فرجه الشریف
اندازه‌‌ی من هیچ‌کس بیچاره و بدبخت نیست وقتی‌خیالم از تو و آن قلب سنگت تخت نیست از بی‌تفاوت بودنت یک عمر چشمم اشک ریخت با این دل خون می‌روم اما برایت سخت نیست
نقش جمال یار را تا که به دل کشیده‌ام یک‌سره مهر این و آن از دل خود بریده‌ام هر نظرم که بگذرد جلوهٔ رویش از نظر بار دگر نکوترش بینم از آنچه دیده‌ام عشق مجال کی دهد تا که بگویمی چسان تیر بلای عشق او بر دل و جان خریده‌ام سوزم و ریزم اشک غم، شمع‌صفت به‌پای دل در طلبش چه خارها بر دل خود خلیده‌ام چاک دل از فراق او می‌زنم و نمی‌زند بخیه به پاره‌های دل، کز غم او دریده‌ام این دل سنگم آب شد زآتش اشتیاق شه بس‌که به ناله روز و شب، کورهٔ دل دمیده‌ام شرح نمی‌توان دهم سوزش حال خود به‌جز ریزش اشک دیده و خون دل چکیده‌ام حیران تا کی از غمش، اشک به دامن آورد؟ چون دل داغ‌دار خود هیچ دلی ندیده‌ام