eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 "دلِ سرگردان" پر می زند این دل به هوایی که ندانم آن را به چه ترفند به جایش بنشانم پر می زند و می رود آن جا که بخواهد عمری ست که بی دل ... پِیِ دیوانه روانم این بار دلم پر زده تا کوی مدینه تا حادثه ی آتش و میخ و در و سینه تا اشکِ حسین و حسن و زینب و کلثوم تا... غیرتِ کَت بسته از آن آتشِ کینه پر زد دلم آهسته به کنجی که حسن داشت جای قدمِ فاطمه... یک خاطره می کاشت زینب تَهِ هر خاطره زد بوسه ، حسین از.... عطری که به جا مانده از آن خاطره برداشت با بوسه ی زینب... دلم انگار پریشان رفت از درِ آن خانه به یک گوشه ی میدان تا... بوسه زند طبقِ وصیّت به گلوی محبوبِ خدا ، خواهرِ او ، با لبِ عطشان یک گوشه تهِ خیمه ، رباب از نفس افتاد آن قدر علی را که به گهواره تکان داد لب های تَرَک خورده ی دُردانه که می زد بر خشکیِ لب های پدر... یکسره فریاد یک غیرتِ رنجیده از آن مصلحتِ کار شدشاهدِ هرلحظه ی آن با تنِ تب دار با مُهرِ سکوتی که به فریاد کشانده مظلومیّتِ آلِ علی در صفِ پیکار یک سوی دگر... فاطمه بر خاک نشسته بر سینه و بر سر زده با دستِ شکسته با وا اَسَفا زیر و زِبَر کرده جهان که... چشمانِ تماشا به حقیقت شده بسته رگ های بریده شده با بوسه ی خواهر تکرارِ همان بوسه شد از جانبِ مادر یک بوسه... که تأیید شد از مِهرِ ولایت یک بوسه که مُهری شده بر باورِ باور این بار.... دلم... گوشه ی بین الحرمین است آن جا که ابوالفضل ، نگاهش به حسین است این دل... نه از آنجا به خدا پر نزند باز دلبسته و دیوانه ی ما بینِ دو عین است آسیه مرادپور (خاتون)
تا با ادب نشست گدا بر درِ حسین حاجت گرفت و گفت شدم نوکر حسین گفتم‌ چه داشتی که حبیبت تو را خرید؟ با گریه گفت "عشق علی‌اصغر حسین"
مثـل یک گـل رفـت و پرپر آمده قـطـعه‌قـطـعه پـاره‌پیـکــر آمده بس که تیغ کینه‌هاشان تیز بود رفـتـه اکــبـر مـثـل اصـغـر آمده
رجز خوان رفت ، با ذکر علی مرتضی برگشت پیمبر بود انگار از دل دشت بلا برگشت همانکه زد به لشکر یک تنه با برق شمشیرش قیامت کرد و در انبوه کوه کشته ها بر گشت کسی از زیر تیغش جان به در برده است!؟هرگز نه نفس ها تازه شد گفتند تا دست خدا، برگشت... برای رفع طوفان عطش گفتند برگشته است نمی داند کسی در آن هیاهو ها چرا برگشت؟ فقط لب تشنه آمد اکبر از میدان و سیراب از جمال دلربای خامس آل عبا برگشت قصیده رفت بار آخر اما عالمی دیده است به روی دست ها در قالب صدها هجا برگشت هزاران روضه دارد ماجرای اربا اربایش رجز خوان رفت سروی ،پاره تن لای عبا برگشت
بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به حضرت علی اکبر علیه السلام❤️ علی سیرت حسن طینت محمد خو، علی اکبر که در صورت نمیزد با پیمبر مو، علی اکبر حسین ازبس که بیتاب پیمبربود حق میخواست شود پیغمبری دیگر برای او ،علی اکبر دوپایش پلکان عرش بر روی زمین میشد چو میزد پیش پای عمه اش زانو ،علی اکبر و دشمن میهراسد از دَم اَینَ تَفرّویش که با سربند حیدر میکند هوهو ،علی اکبر برای کشتن لشکر، به شمشیر احتیاجی نیست که جای تیغ دارد تیزی ابرو، علی اکبر شبیه شیشه ی عطری که پاشیده ست در میدان تمام تیرها را میکند خوش بو ،علی اکبر جوانان بنی هاشم به دقت جستجو کردند که قطعه قطعه پیدا میشد از هر سو ،علی اکبر ▪️▪️▪️
آن قوم که خواستند پر پر بشوی بر دست پدر شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی
ما حلقه زدیم روزها گرد حسین روی لبمان تمام شب ورد حسین در مکتب احساس به عباس خوشیم در مکتب دین شدیم شاگرد حسین
همانگونه که در سیما، پیمبر بودنش پیداست میان کارزار جنگ، حیدر بودنش پیداست کسی که خون مولا در رگش جاری‌ست، معلوم است که در جولان شمشیرش، دلاور بودنش پیداست "علی ابن حسین ابن علی ابن ابی‌طالب" در این اصل و نسب، از عالمی سَر بودنش پیداست پدر دریای نور و مادرش دریای احساس است در این پیوند ارزشمند، گوهر بودنش پیداست پدر مانند خورشید و عمو ماه بنی هاشم میان آسمان قوم، اختر بودنش پیداست چنان با شور می‌گوید اذانش را که در معنا زمانِ گفتنِ الله، اکبر بودنش پیداست
تشنگی را بهانه کرد علی تا ببوسد دوباره بابا را
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی! سردارِ لشکر من تنها علی علی! قدری بمان، به دل نگران‌های این حرم مهلت بده برای تماشا علی علی! باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد چشمان بد از این قد و بالا علی علی! یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است یک سوی باز مانده دهان‌ها: علی... علی این گونه پا مکش به زمین، می‌کُشی مرا بنگر نفس نفس زدنم را علی علی از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه... آه از هم گسست... ارباً... اربا... علی... علی جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديده‌اي اولين بار است كه پيش پدر خوابيده‌اي من كه از آغاز غصه خورده‌ام، غم ديده‌ام، اولين بار است مرگم را به چشمم ديده‌ام پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيده‌اند اولين بار است كه بر اشك من خنديده‌اند تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده اولين بار است زينب بين مردم آمده
یاران چه قصّه‌ای است دلم شور می زند بلبل دوباره ناله ی مخمور می زند پاییز آمده مگر از راه، کربلا؟! چون باد چشم زخم به انگور می زند ناخوانده نیستیم چه رسم نوازش است؟! این کوفه ای که سنگ به مامور می زند دردانه‌ی پیغمبر نوریم ای خدا لعنت به آنکه وصله ی ناجور می زند جز حرف حق نیامده در هر کلام ما حق نیست آنچه دشمن منفور می زند باشد غلاف تا برسد موعد ظهور شمشیر ما که گردن مزدور می زند