مسیحای من اینجا تشنه میمیرند مریمها
چه خواهد کرد باغِ تشنهات با قحطِ شبنمها
به هم میزد ورقهایِ کبودِ باغ را دستی
که گُلها را برآشوبد از آن اعجازِ با همها
شبیه مالک دیناری اما در زر اندوزی
مزن بر سینه زاهد سنگِ ابراهیم اَدهَمها
فریبت میدهد نقّال با این خیمهشببازی
که بنشاند مگر گرسیوزان را جای رستمها
بخوان تا گورِ خود را گُم کند ابنزیاد از شام
به صبح کوفه دیگر نیست جای ابن ملجمها
مگر بادی برانگیزد غبار از چشمِ نخلستان
مگر از نخلهای تشنه برخیزند میثمها
به رنگ یا لثارتالحسین این قوم خونخواهند
که برق تیغ مختارست این ظهرِ محرّمها
به رویِ دیگرِ این سکه با نقشِ سلیمانی
مسجل میشود اعجازِ تهرانی مقدمها
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به صحنش آمدم پیچیده گویا عطر سیب اینجا
همان عطری که میسازد ز هر لالی خطیب اینجا
چه تصویری از این بهتر؟چه شوری هست شیرین تر؟!
"هلا بیکم" به زائرهاش میگوید حبیب اینجا
چه اکسیری میان بارگاه خویش دارد که
زده بر دامنش دست توسل هر طبیب اینجا
مسلمان و یهودی و مسیحی فرق دارد؟نه...
نمیماند کسی از بارِ عامش بی نصیب اینجا
خریده کربلا را تا که زائر خانه اش باشد
غریب است و نمیخواهد کسی باشد غریب اینجا
دعایی زیر قبه کردم و دیدم صدایی گفت
"اجیب دعوه الداع دعان انی قریب"اینجا
.
.
میان قتلگاه انگار دستی میرود بالا
به لب دارد گمانم مادری "امن یجیب"اینجا
به خود که امدم دیدم که تا امروز می آید
صدای بغض"هل من ناصر"مردی غریب اینجا
نوشته میشود با تیغ مردی از تبار او
سرودِ انتقام حضرت شیب الخضیب اینجا
#عباس_جواهری_رفیع
میثم مطیعیشبهای جمعه فاطمه.mp3
زمان:
حجم:
5.21M
شبهای جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا
آید به دشت نینوا
🎤 #میثم_مطیعی
#️⃣ #زمزمه
#️⃣ #شب_جمعه
#️⃣ #امام_حسین
#️⃣ #شب_زیارتی_ارباب
🔸 پیشنهاد دانلود
دیگر غزل، جواب دلم را نمیدهد
باید که فیالبداهه برای تو جان دهم
#سیدصادق_رمضانیان
آسمان، دلتنگیش را باز باران میکند
عصر جمعه، حاصل آن را نمایان میکند
شرح حال آسمان و حال چشم من، یکیست
بی بهانه باز هم بغض فراوان میکند
بیقراری، گاه شعری با ردیف غصه است
یا به صرف استکانی گریه مهمان میکند
گاه در کرب و بلا، دنبال یوسف میدَوَد
یا چو یعقوبی هوای مُلک کنعان میکند
بیقراری، حال و روز هفتههای بی کسیست
هق هقی، کار هزاران موج حیران میکند
من همان دلتنگی آدینه های حسرتم
عشق، روزی مشکل ما را به سامان میکند
یک نفر از نسل حیدر عاقبت سر می رسد
دردهای جمعه را آن روز درمان میکند(ان شاالله)
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
این قلبهای یخزده را امتحان نکن
بیمهری و سکوت جهان را بیان نکن
ای عشق سربهراه نگاهت نمیشویم
خود را میان منطق ما خستهجان نکن
بر دوشهای ماست گناهان عاشقی
دل را دوباره وارد این داستان نکن
ما را فراز نیست در این عرصه فرود
احساس را برای غزل نردبان نکن
خوابیدهایم خواب زمستان دراز باد
در روزگار یخزده بیدارمان نکن
اصلا چه کار داری و حرف حساب چیست؟
عزت زیاد، پیله به ما "مهربان" نکن
#پریسامصلح
ای نفس مطمئنّهٔ قالوا بَلَی حسین
راضیترینِ خلق به جام بلا حسین
ای از ازل حرارت داغ تو شعلهور
جان جهانیان به غمت مبتلا حسین
آلودهایم و نام تو را جار میزنیم
نام تو میدهد دل ما را جلا حسین
ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَیالصّلوة
ای در گلوی مأذنههامان صلا حسین
سر دادهای که سر بدهی سِرّ عشق را
بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین
در سینهام محبت تو موج میزند
ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین
دلدادهٔ تو را چه هراس از قیامت است؟
آنجا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟
وقتی به شوق کربوبلا سینه میزنم
حس میکنم دلم شده ایوانطلا حسین
جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر
یک شب میان تشنگی کربلا حسین
گل میکند به روی لبم وقت رفتنم
بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"
#علی_سلیمیان
چشم فلک است بر ستمگر، نگران
بیدار شود ظالم ازین خواب گران
از کار نمانده این جهانِ گذران
بر ما بگذشت و بگذرد بر دگران
#ملک_الشعرای_بهار
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_شهادت
#بحر_طویل
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدهست؟
چرا آب به گلدان نرسیدهست؟
چرا لحظهٔ باران نرسیدهست؟
و هر کس که در این خشکی دوران
به لبش جان نرسیدهست
به ایمان نرسیدهست و
غم عشق به پایان نرسیدهست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز
بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیدهست؟
دل عشق ترک خورد
گل زخم نمک خورد
زمین مرد
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد
فقط برد
زمین مرد
زمین مرد
خداوند گواه است
دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است و
همین آه خدایا برسد کاش به جایی
برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعهٔ دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفسهای غریب تو
که آغشته به حزنیست ز جنس غم و ماتم
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته
در سوگ کدامین غم عظمی
به تنت رخت عزا کردهای؟ ای عشق مجسم!
که به جای نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه!
بیا صاحب این بیرق و این پرچم و
این مجلس و این روضه و این بزم تویی
آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه
دلم سوخته از آه نفسهای غریبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری
روی پر فطرس معراجنفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی
به خدا در هوس دیدن ششگوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد
شب من روزن مهتاب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شدهام باز هوایی
شدهام باز هوایی...
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیدهست
شما دیدهای آن را و
اگر طاقتتان هست کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است
و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهٔ مکشوف لهوف است
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است
ولی حیف هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنهٔ یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال و
همه هستی او در کف گودال و
سپس آه که «اَلشّمرُ...»
خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...»
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم
میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرببلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه
که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی... تو کجایی...
#سیدحمیدرضا_برقعی