هدایت شده از دیــــار شــعـــر
خدا کند من و تو در کنار هم باشیم
در این خزان پر از غم بهار هم باشیم
اگر که غرق در آشفتگی شدیم، ایکاش
کنار ساحل غمها قرار هم باشیم
همیشه خواستهام از خدا نگاهت را
تو هم بخواه که عمری نگار هم باشیم
بیا غزل بسراییم در ستایش عشق
بیا غزالِ دلم! شهریار هم باشیم
چه خوب میشود ای نازنینِ شیرینم
همیشه همدم و همراه و یار هم باشیم
بیا که راز درون را به بوسه فاش کنیم
و تا ابد من و تو رازدار هم باشیم
جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳
#جواد_محمدی_دهنوی
بی تو قطعا روزهای شاد من بسیار نیست
بعدطوفان چون گذشته زندگی سرشار نیست
عاشقت بودم شکستم را پذیرفتم ولی
مثل جنگی نابرابر فاتحی در کار نیست
گاه تنها اشتباه آدمی وابستگی است
قاب عکس کهنه هرگز جزئی از دیوار نیست
من به تنها ماندن عادت داشتم از ابتدا
رفتنت حالا بجز تکرار یک تکرار نیست
شهر متروکم غریبه از چه میترسانیام
زلزله در شهر ویران حاصلش آوار نیست
#آذر_امامی
اگر که آخرِ این داستان بهم بخورد
خدا نکرده اگر بینمان بهم بخورد
تویی مقصر این قصه چون که رفتنِ تو
سبب شده ست که یک آشیان بهم بخورد
عجیب نیست که طوفان به پا شود وقتی
دو ابرِ غم زده در آسمان به هم بخورد
همیشه عشق چنین ساده شکل میگیرد
دو چشم عاشق اگر ناگهان به هم بخورد
تو خوبِ مطلقی و من بدم؛ چه خواهد شد
اگر تعادل و نظم جهان بهم بخورد
که نظم گیسوی من چون سکوت گندم زار
شبی به دست تو بایک تکان بهم بخورد
صدای خندهی ما در اتاق گم بشود
به یمنِ عشق، دوتا استکان به هم بخورد
#مرضیه_فرمانی
تا بگیرد زندگانیام صفا، گفتم: حسین
با همه بی بند و باری، بارها گفتم: حسین
دستهایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خود را روی پا، گفتم: حسین
اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن
در میان خندهها و گریهها، گفتم: حسین
هرکه با هر نیّتی خوانده تورا، دادی جواب
گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم: حسین
گاه در تنهاییام نام تو را ناله زدم
گاه در بزم عزایت بیصدا گفتم: حسین
تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند
ناگهان بغضم شکست و بیهوا گفتم: حسین
"از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین"
اربعین من از وطن تا کربلا گفتم: حسین
حال میخواهی جواب گریههایم را نده_
ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم: حسین
#محمدحسن_بیات_لو
راهِ مرا اشاره شو
من به کجا رسیده ام؟
هرچه دویده ام تو را
خسته شدم ، ندیده ام
#مولانا 💚
#ارباب_جانم_حسین❤️
من برات #کربلا را از تو میخواهم #حسین
بغض هر روز مرا بشکن که حالم خوب نیست
در دلم خط خوردگیهایی به جز آشوب نیست
در میان لحظههای بیقرارم ماندهام!
هر چه گویم از خودم یک ذرهام مطلوب نیست
من زِ تیمارم گذشته چینیای بشکستهام
با وجود این شکستنها کسی محبوب نیست
شاد میگویم ولی دیوانی از غم با من است
ساحل چشمان من جز اشک غم مرطوب نیست
خواب میدیدم که در آغوش تو جان میدهم
در خیالم روز و شب چیزی به جز محبوب نیست
#الهه_نودهی
این قلبهای یخزده را امتحان نکن
بیمهری و سکوت جهان را بیان نکن
ای عشق سربهراه نگاهت نمیشویم
خود را میان منطق ما خستهجان نکن
بر دوشهای ماست گناهان عاشقی
دل را دوباره وارد این داستان نکن
ما را فراز نیست در این عرصه فرود
احساس را برای غزل نردبان نکن
خوابیدهایم خواب زمستان دراز باد
در روزگار یخزده بیدارمان نکن
اصلا چه کار داری و حرف حساب چیست؟
عزت زیاد، پیله به ما "مهربان" نکن
#پریسا_مصلح
بسم الله الرحمن الرحیم
ملامت
منی که بار سفر بسته بودم از آغاز
نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز
برای سرخی صورت به روی هر انگشت
حنای خون جگر بسته بودم از آغاز
منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی
که دل به تاج پدر بسته بودم از آغاز
به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم!
که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز
به خاطر نپریدن ملامتم نکنید
که من کبوتر پربسته بودم از آغاز
عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم
به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز
هنوز در عجبم که امیدوار چرا
به هندوانهی دربسته بودم از آغاز؟
اگر چه آخر این قصه بستهام در را
چنین نمیشد اگر بسته بودم از آغاز
#مجتبی_خرسندی
#نقطهضعف
#مجموعه_غزل
هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت
اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان...
#حسین_منزوی