eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
« من دل نفرین ندارم پس دعایت می‌کنم: بعد من دلداده‌ی یاری شوی مثل خودت.. »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هربار زدی طعنه به ویرانی من مرهم نشدی به چشم بارانی من از گرمی لبخند خدا می‌بینی مرداد شده فصل غزلخوانی من
تو سهمِ دیگری بودی و من درگیرِ رویایت  خجالت می‌کشم از دل، که عمری بازی‌اش دادم
جای دنجی در میانِ آرزوهای مرا جستجو کن سر بزن بنشین و تا پایان بمان...
  چه کسی شانه کند بعد تو گیسوی مرا !؟
صلی الله علیک یا امام سجاد دلش همیشه در این سالها پر از غم بود برای او همه ی ماهها محرم بود به محض دیدن آب روان به هر سویی بساط روضه یِ سنگینِ او فراهم بود همیشه پیش نگاهش به هر طرف می رفت نمایِ تازه ای از روضه ای مجسم بود به سینه داشت از آن خاطرات کوهی زخم که تا همیشه ی دوران بدون مرهم بود بدون سر پدرش را شناخت در مقتل نشانه های تنش گرچه سخت مبهم بود میان اشک، تنش را به خاک تیره سپرد چه روزها که گذشت و دلش در آن دم بود به لحظه هایی وداعی غریب جان علی دچار تلخ ترین لحظه های عالم بود امامِ خم شده قامت، شکسته دل یک عمر به فکر قامت ماهی شکسته درهم بود
چشمان توست مقتل منظوم کربلا... -مجتبی خرسندی 🌿
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در حسرت یک زیارت و اشک و دعا از دور شدم همسفر با شهدا اینجا ز تو عشق می‌رسد دیگر هیچ ای معدن الطاف و هدایای خدا
جامانده‌ایم... در پس غم‌های بیشمار دلتنگِ راه و جاده؛ قدم‌های بیشمار امسال باز قسمت من آه و حسرت است من مانده‌ام میان عدم‌های بیشمار شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛ مشغول شد به درد و الم‌های بیشمار؛ ناگاه در میانه‌ی شعرش گریز زد! از داغ‌ها نوشت و ستم‌های بیشمار زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟! جان‌ها فدای زخم و ورم‌های بیشمار این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر سخت است و پر ز پیچش و خم‌های بیشمار؟! حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است با صد هزار سطر و قلم‌های بیشمار رفتند زائران به زیارت ولی ببین جامانده‌ایم در پس غم‌های بیشمار
🥰
آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی نامهربان سنگدل بی‌وفا تویی آن‌کس که نیست جز تو کسی در دلش، منم آن‌کس که برده است ز خاطر مرا تویی ای عشق! در صحیفە‌ی تقدیر من چرا هر قصه‌ای‌ست، راوی آن ماجرا تویی سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی بیگانه‌ای میان هزار آشنا تویی خون گریه کن به حال من ای شیشە‌ی شراب! تنها حریف درد من این روزها تویی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
می‌آید فصل زیبای بهار آخر شکوفا می‌شود باغ انار آخر می‌آید صبح زیبای دل‌انگیزی که از رخ پرده بردارد نگار آخر تمام بلبلان از شوق می‌خوانند گلستان می‌شود با او دیار آخر برای گفتن از آن عشق بی‌همتا غزلخوان می‌شود هر شهریار آخر دلی دیگر نمی‌لرزد ز طوفان‌ها در آن روزی که می‌آید قرار آخر نمی‌ترسیم از خشم سیاهی‌ها سواری می‌رسد با ذوالفقار آخر کمی دیگر تحمل کن دل خسته به پایان می‌رسد این انتظار آخر و آخر می‌رسد آن روز‌هایی که جهان پر می‌شود از عطر یار آخر دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳