بعد هر شام، سحر بود، ولی دیگر نیست
درد ما زودگذر بود، ولی دیگر نیست
مثل کبریت تری در وسط گندمزار
در سرم فکر خطر بود، ولی دیگر نیست
شیر پیر قفسم، بیخبر از لانهٔ خویش
چشم من خیره به در بود، ولی دیگر نیست
شاه قاجارم و در کافهٔ تهران دلگیر...
قهوهٔ تلخ قجر بود، ولی دیگر نیست
"عشق آموخت مرا طور دگر خندیدن"
عشق هم طور دگر بود، ولی دیگر نیست
جنگلی بودم و خشکی جگرم را سوزاند
ترسم از تیغ و تبر بود، ولی دیگر نیست
خواستم پر بزنم، سنگ مرا پرپر کرد
اندکی شوق سفر بود، ولی دیگر نیست
آه از این درد که هر بار زمین میخوردم
دست پر مهر پدر بود، ولی دیگر نیست
#صابر_قدیمی
@abadiyesher
موسیقی دردیم و سزاوار سکوتیم
با این همه فریاد، گرفتار سکوتیم
در شهر پریشانی، در کوچه اندوه
همسایه دیوار به دیوار سکوتیم
در خلوت ما جای سخن نیست، من و تو
چون آینه ها رازنگهدار سکوتیم
ِ گوش شنوا نیست در این دار مکافات
محکوم به زندانِ دلآزار سکوتیم
شعری نسرودیم که در یاد بماند
چون اهل نظر «حافظ» اسرار سکوتیم
#علی_مقیمی
@abadiyesher
هر روز از این مسیر برمیگردم
از رفتن ناگزیر برمیگردم
تو شام بخور، بخواب، تنهاییجان!
من مثل همیشه دیر برمیگردم
#جلیل_صفربیگی
@abadiyesher
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام_شهادت
یک یارِ با وفا که شود یاورش، نداشت
امّید یاری از طرف همسرش نداشت
یوسفترین عزیز خدا بود و ای دریغ
عزت میان مردم دور و برش نداشت
ویرانه باد مسجد شهری که هیچگاه
جایی برای سبط نبی منبرش نداشت
نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی
اندازهی معاویه هم باورش نداشت
از کودکی زیاد ز کوچه نمیگذشت
از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت
گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد
اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت
#علی_ذوالقدر
@abadiyesher
شب که آرامتر از پلک
تو را میبندم
در دلم طاقت دیدارِ تو
تا فردا نیست ..
#محمدعلی_بهمنی
@abadiyesher
تا هوای آسمان در سر ندارد زنده نیست
مرغ اگر پرواز را باور ندارد زنده نیست
جان اگر بخشید بر دشت ودمن جاوید شد
ابر اگر در چنته چشمی تر ندارد زنده نیست
جای دارد در دل ما مهر ختم المرسلین
این صدف در خود اگر گوهر ندارد زنده نیست
شوق دیدار شه لولاک در جانهای ماست
هر دلی این شوق را در سر ندارد زنده نیست
در دو عالم رزق ما از سفره ی احسان اوست
توشه از این سفره هرکس بر ندارد زنده نیست
#محسن_درویش
@abadiyesher
آواز قشنگ عشق در گوش من است
پروانۀ یاد دوست بر دوش من است
صبحی که خیال او به دل میتابد
انگار که خورشید در آغوش من است
#رباعی
#زینب_نجفی
@abadiyesher
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی ناتو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
#امام_رئوف
#محمد_علی_بهمنی
@abadiyesher
صبح است ... و بیدار شدهام
تا دوست داشتنت را زودتر از ،
روزهای قبل شروع کنم ...
#لیلا_کردبچه
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
صبح است ... و بیدار شدهام تا دوست داشتنت را زودتر از ، روزهای قبل شروع کنم ... #لیلا_کردبچه @abadi
البته ببخشید یکم دیر بیدار شدم☺️😄