میدهم تکیه به آغوش خیالی که مرا
بین تنهایی من سخت بغل میگیرد...
#مهرداد_سعیدی_نیا
@abadiyesher
بعد از این حالِ تو زار است، ببین کِی گفتم
تازه این اوّلِ کار است، ببین کِی گفتم
شیر هر قدر به آهو بسپارد دل و جان
خصلتش باز شکار است، ببین کِی گفتم
خواستی روز و شب از عشق بگویی، امّا
پاسخت چوبهی دار است، ببین کِی گفتم
اینکه هرگز نچشد باغْ شکوفایی را
بهتر از داغِ بهار است، ببین کِی گفتم
حرفِ خودشیفتگی نیست، ولی پای غمت
چون من انگشتشمار است... ببین کِی گفتم...
#محمدحسن_جمشیدی
@abadiyesher
حرف ناگفته زیاد است ولی میگذریم
آمد و بُرد و زد و خورد، حلالش باشد
#امیرحسین_اثنیعشری
@abadiyesher
بگذار به تماشا بنشینم
به تماشا…
نه کلامی و نه اشکی و نه خندهایی.
#محمود_شجاعی
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم با خدا گفتگو میکنم
دلم رو به مهرش رفو میکنم
واسه اینکه حال تو هم خوب شه
واست حال خوب آرزو میکنم
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
ای غرق شده به لذت شعر سلام
محرمشدگان خلوت شعر سلام
ای خواب نرفته چشمهای خسته
مجنونشدگان حضرت شعر سلام
#حسین_جعفری
@abadiyesher
خورشید نشسته پشت الوند دلت
انگار دلم شده است پابند دلت
صبح است بیا تا به لطافت خوانیم
گل نغمهی عشق از دماوند دلت
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
میرود از خاطرم نقش دو چشمانت مگر؟
رود اشکم در دل سنگت کجا دارد اثر!؟
هرکه از سِرّ نگاهت سَر در آورده است عشق
گُل به دستش دادهای و رفته در گِل بیشتر
میکِشی با برق چشمت میکُشی با نازهات
قتلِ عام روستا را یحتمل داری به سر
میزدم سنگ تو را بر سینه و همواره شد
قسمت سر سنگِ شیدایی قلب خیرهسر
قصد رفتن داری و بردار کل زندگیم
من جهانگردم ولی نفرین پس از این بر سفر...
#محمدجواد_منوچهری
@abadiyesher
تا کی به گریه صبر کنم انتظار را سالی گذشته چشم به راهم بهار را
میریزد از لبان ترت شربت غزل انگار دیده است جهان شهریار را
در تخته نرد عشق سرم روی میز رفت تاوان من سر است بیاور تو دار را
روی لبت به خنده عسل ریختی؟ بگو آیا به این هوس تو گرفتی شکار را ؟
تلخ است قهوهی قجر چشمهای تو من عاشقم به قهوه همین زهرمار را
ابروی تو کمان نفس گیر آرش است برده است آن کمانی ابرو قرار را
یلدا نشسته است سر سفرهی غزل هی دانه کن به سرخی شعرت انار را
دیکتاتور غزل شدهای سهم من کجاست ؟ بشکن قلمروی غزل ِ انحصار را
اخمت هجوم صاعقه شد روی قلب ابر خطی نکش ادامهی این ذوالفقار را
عاشق شدم که پر بزنم بال من کجاست ؟ جبر است و دادهام به شما اختیار را
بد باختم به بازی بازار سرنوشت مثل کسی که باخته میز قمار را
باشد قبول دوست نداری مرا برو شاعر شدم که ابر بریزم هوار را
تو رفتهای و از دل من صبر رفته است نم نم ببارمت به غزل روزگار را
حالا نشسته است کسی رو به روی شعر عاشق به گریه خواند غم این دچار را
#زینب_حسامی
@abadiyesher
باطن کجا به زورِ تظاهر نهان شود
این پردهی کشیده به اسرار، نازک است
#عاصی_خراسانی
@abadiyesher