eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اندازه نگه دار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
👤 لطفِ معانی از لبِ هذیان‌نوا مَخواه چون پاس آبرو زِ دَم تیغ بی‌غلاف
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
شعر می گویم ولی معشوقه ای در کار نیست آه،من دیوانه ام ،دیوانه بودن عار نیست خواستم چون مصرع اول تو را مخفی کنم باختم دل را حقیقت قابل انکار نیست
دوست دارم غزلت باشم و باشی بغلم شعر اذان بوسه به لبهای تو خیرالعملم گل اندام تو در سایه پرواز دو دست تا بگیری سر انگشت لبالب عسلم هر کجا میگذری رقص زمین رویاییست گاه مشتاق تماشای هزاران گسلم سر این شایعه که زنده کنی مرده خیال رفته صدبار عجولانه بیابد اجلم اصلا از حرف اضافی بگریزیم بیا دوست دارم غزلت باشم و باشی بغلم
تو بگو وصف لب یار ، گناهش با من تو بخوان نغمه ی دلدار ، گناهش با من تو بیا مست در آغوش من ودل خوش دار مستی ات با بغلت هر دو گناهش با من‌‌...
ناخوشم، گیجم، غمینم، خسته ام، ماتم ببین با نبودت هر بلایی بود آوردی به بار
آمدم آهسته تا با یک غزل خوابش کنم پرده ی تاریکِ شب را غرقِ مهتابش کنم عکسی از چشمان او در آسمان بگذارم و از خجالت ، قرصِ مــاهِ نقره را آبش کنم گفته بودم آینه محوِ تماشایش شود خواستم تا بی نیاز از باده ی نابش کنم موجی از دریا بیندازم به نرمی روی او تا مگر مانندِ مرواریـد ، کمیابش کنم نُت به نُت ، موسیقیِ بارانِ پشتِ شیشه را با همین شب گریه ها لبریزِ مضرابش کنم آسمان ، مستِ نگاه و نورِ ماه و سوزِ آه بوسه بوسه لحظه ی دیدار بیتابش کنم غنچه ی لبخندِ لبهایش مرامِ دلبری ست آمدم امشب مونالیــزای در قابش کنم
بخند خنده ات از دور هم، مرا زیباست دلت حلاوتِ قندی عجیب و بی همتاست بخند تا که بخندم ز مهر، در برِ تو بریز هر چه غم از دل، که سینه ام دریاست زِ نذرهای فراوان، دخیل های مدام هزار خیمه به نام تو در دلم، برپاست معطل از چه شدیم و وفا چرا گم شد؟ شتاب کن به قراری که فرصتش، حالاست قرارِ پنجره ی چشم های بارانی ت ز دست، بُرده دل اما، خیال تو برجاست نگیر خُرده به ماهی که پشتِ خورشید است غروبِ سرخیِ آذر، ز بوسه ی سرماست رُمان زندگیِ ما که دل بخواهی نیست به دل نشینیِ قصه، از اولش پیداست مبر ز خاطر از این دست، خنده کردن را نگاه نافذت از خنده، این چنین گیراست به درد، فقر، بیمارت ات، بخند ای دوست که خنده، آفتِ هر فکرِ هرز، در سرِ ماست!
عزیزم با خیال تو صدای تار می‌چسبد کنارِ گوشهءِ دنجِ همین دیوار می‌چسبد هوایِ خانه دلگیر و هوایِ کوچه بارانی عزیزم با چنین حالی فقط سیگار می‌چسبد همیشه فکر می‌کردم غزل را ساده بنویسم برای شرح حال من همین اشعار می‌چسبد نباید مرگ بنویسم، نباید درد بنویسم اگر ترکم کنی بانو ولی انگار می‌چسبد عزیزم درک کن گویا کمی دلگیرم از دوری اگر مغرور هم باشم کمی اقرار می‌چسبد نباید شعر می‌گفتم برای مردم اینجا نمی‌خواهم که بنویسم ولی هر بار می‌چسبد هوایِ تازه می‌خواهم هوایی تازه‌تر بهتر برای شاعری چون من، کمی تکرار می‌چسبد..
ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو حس لذت آور شهناز دارد چشم تو می نوازد روح را دیدار گرم چشمها یک نگه شیرینی اواز دارد چشم تو.. ❀࿐❁❁❁࿐❀
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد، نگرد یک ندارد جز خودش مضرب، نمی‌فهمی چرا؟