چشم در چشم و لبت را به لبم میدوزی
آتش عشق چنین یکسره می افزوزی
گفته بودند به چشمان تو کم خیره شوم
گر به تورت بخورم نیمه شبی، یکروزی
حس چشم تو قشنگ است جنون انگیزست
پر طلسمات و پر از عاطفه مرموزی
درک در مکتب عشاق فقط مردودی است
چونکه تدریس بود مبحث عشق آموزی
هرکه در عرصه عشق تو شبی نرد انداخت
جفت شش هم که بیارد نکند پیروزی
آهوی چشم تو برده است فقط صبر و قرار
مثل آن پرتو ماهی که بگیرد یوزی
بازی عشق دو سر باخت بوَد غره مشو
دل که از ما ببری تازه خودت میسوزی
#علی_مظفر💐💐💐
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
#فاضل_نظری
درد یعنی من تو را از ماه ڪمتر دیده ام
ماه هم گاهی تمامش را هویدا میڪند...
#لاادری
در کنج دلم، محبت و کینه یکی است
دیوار شب سیاه و آیینه یکی است
چون هست کسیکه با لبش خنده کنم
پس شنبه و یکشنبه و آدینه یکی است
#علی_مظفر
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه میسازد
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا مینشیند لانه میسازد
مگو شرط دوام دوستی دوریست٬ باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چشم من در پی تو قافیه اش باران است
دل بی صاحب من از غم تو ویران است
جگرم سوخت تو را با کس دیگر دیدم
مثل آن آتش سرخی که سر قلیان است
نشدی سهم من، این داغ مرا آتش زد
عالمی از جگر سوخته ام حیران است
شومی بخت مرا باش که َحتی بی تو
اجلم نیز در این غائله سرگردان است
من پر از هق هق تلخم که خدا هم حتی
بر دل ساده و مظلومهء من گریان است...
در حضور عشق پژمردن؟ نمی بخشم تو را
بر دل افتاده بر خوردن؟ نمی بخشم تو را
پیش خلقی باختم از عمد تا شادت کنم
بُردی اما بهر این بُردن نمی بخشم تو را
آنچنان از چشم من افتاده ای نا مهربان
روز و شب هم با قسم خوردن نمی بخشم تورا
باعث رنجیدنم یک عمر بودی مرحبا
با شبی قرآن به سر بردن نمی بخشم تو را
گر خدا می بخشدت باشد، شبیهش نیستم!
گفته ام تا لحظه ی مردن نمی بخشم تو را
خورشید چشم روشنت را دوست دارم
دل دادن و دل بستنت را دوست دارم
مرداد آغوشت برایم زندگانیست
اردیبهشت دامنت را دوست دارم
در سايه ی پيراهنت، گل جان گرفته
عطر گل پيراهنت را دوست دارم
وقتی که برمیگردم از یک روز دشوار
در خانه پیدا کردنت را دوست دارم
"من را در آغوشت بگير"، اين جمله ات را
"من را رها کن" گفتنت را دوست دارم
بعد از هزاران روز، یک شب هم جدایی
یک شب جدا افتادنت را دوست دارم
لکنت گرفتم تا تو را دیدم کنارم
گفتم سلام اما سلامم، #هفت_سین داشت...!
#حسین_میرقاسمی
#یاصاحبالزمان
شعرم نفس بریده به لکنت رسیده است
ای شرح اضطراب دلم ! جمعه رفت بیا😔
#اللھمعجللولیڪالفرج✨
گونه هایم سرخ بود اما دلم رسوا نشد
مثلِ تو در قلبِ من گویا کسی پیدا نشد
آخرین تیرِ نگاهت صاف بر قلبم نشست
خواستم با تو بمانم، خوبِ من اما نشد
آینه شد محرمِ این روزهای تلخ من
شک ندارم هیچ کس مثل خودم تنها نشد
عهد بستم با خودم یک روز پیدایت کنم
اشک های سردِ من همصحبتِ دریا نشد
این دلِ دیوانه هر شب جشن بر پا میکند
جشنِ تو در قلبِ من هرگز ولی بر پا نشد
من زبانم بند می آید بگویم عاشقم
گر چه خود میخواستم اما دهانم وا نشد