eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت شبیه زلزلـه، خـــواب مـــرا بر هم زده نه روبه راهم کرده، نه بر زخم دل مرهم زده تحمیل کردی بر دلم جنگ جدایی را، ببیـــن نامهربان چشمت مگر شمشیر کاری کم زده؟ دست از ستم بردار تا دل با طراوت گل کند با نقل و پولک سر برس نه با دلی مـاتم زده
خوشا به حال هر آنکس که مبتلای رضاست تمام دار و ندار من از دعای رضاست صفای صحن و حیاط و رواق را عشق است کنار پنجره فولاد، کربلای رضاست کجا به غیر سرایش ادب کنم وقتی که پادشاه جهان سائل و گدای رضاست قسم به نغمهٔ نقاره و صدای اذان دلم مجاور آن گنبدِ طلای رضاست مریض بستر عشقم، شفا نمی خواهم که مرهم دلم از نسخه و دوای رضاست در این معامله سودِ زیاد بردم من حرم برای دل من، دلم برای رضاست بگو به خادمِ آقا، مرا صدا نکند که خواب راحت من روی فرشهای رضاست لاادری
. مانده ام با غم هجران نگارم چه ڪنم؟ عمربگذشت و ندیدم رخ یارم چه ڪنم؟ چشم آلوده ڪجا،دیدن دلدار ڪجا چشم دیدار رخ دوست ندارم چه ڪنم؟ با نگاهے بگشا عقده ے دیرین مرا ڪز فراقت گره افتاده به ڪارم چه ڪنم؟ جلوه اے ڪن ڪه دمے روے نڪویت بینم گرچه لایق نبود دیده ے تارم چه ڪنم؟ اشک میریزم و با غصه ے دل همراهم گر ز هجران تو من اشک نریزم چه ڪنم لاادری
بهـِم گفـتی: «خداحافظ» منم میگم: «خدا سعدی» کـه روی غـنچـه‌ی لبهـات بـشـینـه طـرح لبـخـنـدی بهِم گفتی: «خداحافظ» منم میگم: «خدا عطار» بـدان جـاوید مـی‌مـونه نخستین لحظه‌ی دیدار بهِـم گفـتی: «خداحافـظ» منم میگم: «خدا سهراب» خــوشــا آغــوش داغ تــو خوشا آن لحـظـه‌های ناب بهِم گفتی: «خداحافظ» منم میگم: «خدا خیّام» نــشـســتـه داغ آتـیــشِ لبت رو صفحه‌ی لب‌هام بهِـم گفتی: «خداحافظ» منم میگم: «خدا جامی» امـیـدوارم نشـی هــرگـز اســیـر تـیـره‌فـرجـامــی به من گفتی: «خداحافظ» مـنـم میـگـم: «خـدا نیـما» مـنـم عـاشـق‌ترین عـاشـق بـدونِ تـو ... تـکــ و تـنـها
پرواز میخواهم بیاو آسمانم باش بیزارم از دنیا بیا بانو جهانم باش چشمان تو زیباترین مضمون شعرم شد باش و عصای دست و پاهای زبانم باش چون مرده ای در حال و رفت و آمدم بی عشق از دست وپاها تا نیفتادم تو جانم باش جز بودن تو خواهش دیگر ندارد دل یا مهربانم باش یا نامهربانم باش از هر نسب یا هرسبب خالیست اطرافم هم بستگان هم سایر وابستگانم باش برروی دریا تخته چوبی بی هدف هستم مقصد توهستی نازنینا بادبانم باش
اندازه ی دریا اگرچه حرف دارم هر رهگذر اما نمی آید بکارم زل میزنم در بینهایت چشم نقشه اینجاست یا آنجاست یا آنجا دیارم یا بسترم درد است یا برگ است یا برف تقویم تابستان ندار بی بهارم از هیچ چشمی "دوستت دارم" ندیدم اما به عکس کهنه ای امیدوارم تنهاییم همراه من باقیست حتی روزی که دنیا جمع گردد برمزارم
آنچه از لشکر تاتار ندیدست کسی من ز یک تار از آن زُلف پریشان دیدم... -
🌱🖇 باران کمی آهسته تر بر من ببار... ماهیِ قرمزِ کوچکِ دلم چند روزیست روی آب شناور است!
شاعران با گیسوانت شعرهایی گفته‌اند آنچه بر من عاید و واصل شده، آشفتگی ست -
یاد زلفت کرده‌ایم و نام زلفت برده‌ایم هم پریشان گشته‌ایم و هم پریشان گفته‌ایم -
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده‌ایم در آغوش آرزوی تورا... -
در دور زمان لحظه ای آرامش نیست دنیای دنی مکان آسایش نیست این عزت و جاه و شوکت و منصب و قال از بهر بشر بغیر آلایش نیست (کمال خجندی)