#حــــلقہ_ی_نامزدے
روایت همسر شهید اسماعیل دقایقی:
💢سادگی و آسان گیرے اسماعیل از همان روز اول معلوم بود.از یکی پول قرض کرده بود و خودش تنها راه افتاده بود مثلا برای خرید.
جلوی ویترین مغازه طلافروشی از حلقه ای خوشش آمده بود.مغازه دار حلقه را داده بود ڪه نگاهش کند،او هم پولش را داده بود و همین جورے گذاشته بود توی جیبش،مغازه دار تعجب کرده بود،گفته بود:مگر حلقه را برای عقد نمیخواهی؟....بله.
طلافروش گفته بود،"تنها آمده ای حلقه بخری حالا هم همین طوری میندازی تو جیبت؟این طور که نمیشود،جعبه ای کادویی"کلی خجالت کشیده بود که تا حالا فرصت نکرده بود این رسم و رسومات رو یاد بگیرد.
مراسم عروسیمان مختصر و ساده برگزار شد.اسماعیل کت و شلوار پوشیده بود،ڪه گمانم مال برادرش بود،من هم ساده و بدون تشریفات ،با بلوز و دامن ساده ای که یکی از دوستانم دوخته بود،و یک چادر سفید......
سفره عقد از این سفره های غذاخوری بود و گران ترین چیز رویش.همان انگشتری که #اسماعیل خریده بود.
#لذت_قناعت
#ازدواج_آسان
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
#نماهنگ زیبای مدافعان حرم با نوای حاج صادق آهنگران و حمید قربانی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
◆ #متن_سخنرانی حاج آقا محرابیان ◆
🌸 بصیرت شهدایی 🌸
... غواص ها آماده شدند بر دل اروند بزنند، طناب ها را به همدیگر گره زدند، جلوی همه آنها شهید قربان کهنسال فرمانده این دسته ایستاد و بقیه پشت سرش، دیدند که شهید کهنسال دو متر از نوک طناب را به جلو آزاد کرد و نوک طناب یک سربند «یا مهدی» بست، بعد همه ما را نگاه کرد و گفت: بچه ها! میدانید این کار را کردم؟ گفتند چرا؟ فرمود : خواستم به شما بگویم، ما همه سرباز حجت خدا هستیم، امام زمان (عج) جلوی ما هست.
کجا هستند حسین دخان چی ها؟! که وقتی نزدیک به ۲۰ سال روی تخت قطع نخاع افتاده بود، پیر شد روی این تخت، بعد بالای تختش نوشته بود:
چرا دست یازم ، چرا پا کوبم
دلبرم مرا بی دست و پا می پسندد
این ها ارزششان به این بود که می گفتند حیف است این چشم ها خرج غیر از مهدی فاطمه بشود. دختر دانشجو سوال می پرسد از استاد خود شهید دیالمه، شهید دیالمه سرش را پایین می اندازد و حواب می دهد، دختر دانشجو عصبانی می شود و می گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی کنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه کنم ، اونی که باید نگاهم کند، دیگر نگاهم نمی کند.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌹یازهرا🌹
#اخوندی_که_کافر_شد
جوانی ساده که ناگهان مجذوب دخترکی شد، او نتوانست نگاهش را از وی بردارد، لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.
پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. جوان خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت او از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم موافقم ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما کافرهستیم.
جوان که فریب شیطان را خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست. بنده هم کافر می شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و کافرشد.
سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای ازدواج داشته باشد. جوان موافقت کرد و پیش دخترک رفت. دخترک کافر از جوان خواست که برای اثبات عشق اش به او، جرعه ای شراب بنوشد. جوان که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.
دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی. جوان که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.
ناگهان دخترک، عصبانی شد و با فریاد خطاب به جوان گفت: از خانه ما برو بیرون. تو که بخاطر یک دختر به 30 سال نمازت پشت پا زدی، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام، پشت پا نزنی؟!
جوان که ناکام مانده بود، با ناراحتی از خانه دخترک کافرخارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد. این بود سرنوشت جوان بخاطر یک نگاه به نامحرم.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
#اخوندی_که_کافر_شد👆
🌷 معجزه شهید همت
از زبان یک استاد دانشگاه 🌷
یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه وایساده و میگه سوار شو بریم .
ازش پرسیدم، کجا؟ گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون هارو خوب ببینم . وقتی رسیدیم از خواب پریدم.
از چند نفر پرسیدم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره .
هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم . در زدم . دررو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو .
گفت بفرمایید چیکار دارید . ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته ؟ یهو زد زیر گریه . 😭😭
گفت چند وقته میخوام خودکشی کنم . دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم افتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت.
گفتم میگن شماها زنده اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف شهید همت اومدید...
#نگاهی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌟زندگی به سبک شهدا
🌹 #شهید_مهدی_نعمایی
💢 روایت همسر شهید
ما در تاریخ 8 خرداد 1388 به عقد هم درآمدیم. 22 مهرماه 89 هم وارد زندگی مشترک شدیم.🌸 ما هفت سال و 8 ماه و 21 روز با هم زندگی کردیم. آقا مهدی میگفت اگر بودنهای من را جمعبندی کنید فکر کنم بیشتر از سه سال پیشتان نبودم. الحمدلله زندگی کوتاه ولی پرباری داشتیم.🌹 زندگی ما بر مبنای سادهزیستی و صداقت و عشق بنا شده بود. به هم سخت نمیگرفتیم و همیشه با محبت با هم صحبت میکردیم. ایثار و از خودگذشتگی زیادی در زندگیمان به خرج میدادیم. هیچ چیز موجب نمیشد من و آقا مهدی از هم ناراحت بشویم و اگر ناراحتی کوچکی پیش میآمد، سریع یک زمان گفت و گو معین میکردیم. 👌 این عشق و صمیمیت بود که روز به روز در زندگیمان بیشتر میشد. حاصل ازدواج ما دو دختر به نامهای ریحانه خانم 5 ساله و مهرانه خانم 3 ساله است. ان شاءالله ادامهدهنده راه پدر باشند.
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
بگذار بہ ما هرچه میخواهند بگویند
بگـــــذار بہ ما بگویند تروریست
بگذار بہ ما بگویند جیرہ بگیر
بگذار بہ ما بگویند مزدور
هویت ما حزب اللہ است
https://eitaa.com/abahannane