eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.2هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
213 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍فرزند رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی از پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم شیخ با تعجب و حیرت به زنی که بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید رااز نامحرم برگردانید و خود ایشان نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . 💥شیخ رجبعلی فرمـود این# زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به جهنـم می بَرَد . 📚کتاب بوستان حجاب ص ۱۰۹ ✔️ @abalfazleeaam
📚 می‌گویند روزی کشک سابی نزد بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی نمود و از او خواست تا اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و و پیاله ای می‌خرد شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب می‌شود. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ همون کشکت را بساب.» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💓 @abalfazleeaam
چرتکه اى براى نفس با شیخ پیرى به سفر رفت. جوان در کنار برکه اى بود که به سمت شیخ آمد ولى فرار کرد. پیر گفت: خدایا! ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به گمان بدى بردم. جوان گفت: این مارى که به سمت تو آمد به خاطر این بود؟ پیر گفت: بلى. جوان گفت از کجا مطمئنى؟ پیر گفت: من هر روز هستم نکنم و چون دقت زیادى دارم، گناهانم را که از دستم رها مى شوند زود مى فهمم و بلافاصله مى کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا مى شوم. تو هم بدان اگر خود را محاسبه کرده و دقت کنى که مرتکب گناه نشوى، گناهان کم مى شود و زودتر مى توانى در صورت رسیدن بلایى، علت گناه و آن بلا را بشناسى. بدان پسرم! که تمام حساب و کتاب خود را در آن مى نویسد، اگر در شب جایى و کسرى بیاورد، زود متوجه مى شود اما اگر این حساب و کتاب را و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. اى پسرم! اگر دقت کنى تا تو کمتر شود بدان که به راحتى، مصیبت خود را مى دانى که از کدام تو بوده است. 🌹 @abalfazleeaam
✨﷽✨ ✍چند تن از تهران مى خواستند مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند. از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم. شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت: آيا نماز در جيب دارى؟ او گفت: بله اقا. دارم. شيخ گفت: مهر را جورى در يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود. مهر در جيب يهودى سرگردان گذشته شد. آنگاه شيخ گفت: حالا معلوم مى كنم كه اين مسلمان است يا يهودى. شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند. مرد دست در كرد و مهر نمازى يافت. شيخ خطاب به آن هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت: گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد،# رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى عمل كنى؟ سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد ؟ اين بدبخت است. يهودى از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد. همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه مى فرمايد. شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد! همه و پراكنده شدند. آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد! 🖤 @abalfazleeaam