✨﷽✨
#داستان_شب
✍فرزند #شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی از#دوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم #جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که #موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند
از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید #چشمتان رااز نامحرم برگردانید و خود ایشان #اینطور نگاه میکند! نگاهی به من کرد و فرمـود: #توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم #همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که #چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند .
💥شیخ رجبعلی فرمـود این# زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به #آتش جهنـم می بَرَد .
📚کتاب بوستان حجاب ص ۱۰۹
✔️ @abalfazleeaam
📚 #داستان_شب
میگویند روزی #مرد کشک سابی نزد #شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی #شکوه نمود و از او خواست تا #اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از #اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او #دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه #شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و #پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون #کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و #کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود #بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب #کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون #کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را #نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ #برو همون کشکت را بساب.»
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💓 @abalfazleeaam
#داستان_شب
چرتکه اى براى نفس
#جوانى با شیخ پیرى به سفر رفت. جوان در کنار برکه اى بود که #مارى به سمت شیخ آمد ولى #شیخ فرار کرد. پیر گفت:
خدایا! #مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به #همسایه گمان بدى بردم.
جوان گفت: #مطمئنى این مارى که به سمت تو آمد به خاطر این #گناهت بود؟
پیر گفت: بلى. جوان گفت از کجا مطمئنى؟ پیر گفت: من هر روز #مواظب هستم #گناه نکنم و چون دقت زیادى دارم، گناهانم را که از دستم رها مى شوند زود مى فهمم و بلافاصله #توبه مى کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا مى شوم.
تو هم بدان اگر #اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنى که مرتکب گناه نشوى، #تعداد گناهان کم مى شود و زودتر مى توانى در صورت رسیدن بلایى، علت گناه و #ریشه آن بلا را بشناسى.
بدان پسرم! #بقالى که تمام حساب و کتاب خود را در آن #لحظه مى نویسد، اگر در شب جایى #کم و کسرى بیاورد، زود متوجه مى شود اما اگر این حساب و کتاب را #ننویسد و مراقب نباشد،
جداکردن حساب سخت است. اى پسرم! اگر دقت کنى تا #معصیت تو کمتر شود بدان که به راحتى، #ریشه مصیبت خود را مى دانى که از کدام #گناه تو بوده است.
#تمثیلات
🌹 @abalfazleeaam
✨﷽✨
#داستان_شب
#داستان_واقعی
✍چند تن از #اوباش تهران مى خواستند #شرابخانه مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند. از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. #شيخ جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد #توهين به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم. شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، #كافر و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت:
آيا #مهر نماز در جيب دارى؟ او گفت: بله اقا. دارم.
شيخ گفت: مهر را جورى در #جيب يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود. مهر در جيب يهودى سرگردان گذشته شد. آنگاه شيخ گفت: حالا معلوم مى كنم كه اين #بينوا مسلمان است يا يهودى. شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند. مرد دست در #جيبش كرد و مهر نمازى يافت. شيخ خطاب به آن #سيّد هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت: گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد،# رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى #دستاربندى عمل كنى؟ سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد ؟ اين بدبخت #لامذهب است.
يهودى #سرگردان از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد. همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه #حكمى مى فرمايد. شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد! همه #سرافكنده و پراكنده شدند. آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. #شهادتين گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد!
🖤 @abalfazleeaam