eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
180 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج شنبه است به #گلزار_شهدا که رسیدی آهسته قدم بردار ! اینجا قرارگاه #همسرانی ست که #دلتنگی و #عشق همسرانه شان را کنار تربت #مرد خانه شان آورده اند... #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍃🌹🍃🌹 @abalfazleeaam
🌺علت بودن کبوتران در کعبه ❇️روزی سجاد علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: آیا می دانید سبب بودن 🕊در کعبه چیست؟ گفتند: نه یابن رسول الله شما بفرمائید. حضرت علت را فرمود: در قدیم مردی بود که خانه ای داشت و در میان آن خانه نخلی بود و کبوتری در شکاف آن آشیانه کرده، پس هر وقت می گذارد آن بالای نخل می رفت و های آن را می گرفت و کشت. مدتی بر این گذشت، پس آن کبوتر از دست آن مرد به شکایت کرد، به آن کبوتر گفته شد این مرتبه که می آید جوجه های تو را بردارد از درخت می افتد و می میرد. بار دیگر که کبوتر جوجه گذارده بود یک روز دید آن مرد بالای درخت رفت کبوتر ببیند چه می شود، وقتی آن مرد بالای درخت رفت سائل و محتاجی از در خانه بلند شد پائین آمد و به او چیزی داد و برگشت بالای درخت و جوجه های کبوتر را برداشت و کشت و به او نرسید. کبوتر به خدا نالید و گفت: خدایا پس ای که به من داده بودی چه شد؟ به او گفته شد، که این مرد جان خود را به آن صدقه ای که داد خرید و بلا از او دفع شد؛ اما ما به همین زودی تو را زیاد می کنیم و جائی تو را مسکن می دهیم که کس نتواند تا روز قیامت آزاری برساند. خداوند آنها را در کعبه منزل داد و در امن و امان قرار داد و کسی نتوانست آنها را و شکار کند. 🌹 @abalfazleeaam
📚 می‌گویند روزی کشک سابی نزد بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی نمود و از او خواست تا اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و و پیاله ای می‌خرد شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب می‌شود. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ همون کشکت را بساب.» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💓 @abalfazleeaam
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
❣🛑❣♦️❣🛑❣ #پوستر 0⃣3⃣ 👌 #نکته_های_ناب #نهج_البلاغه 🔰برداشتی از خطبه های نهج البلاغه مولا امیرالمو
❤️ ✅زیارت عاشوراى بانویى ، عذاب را از اهل قبرستان دور كرد🍃 علامه نورى نوشته : ملا حسن مجاور نجف كه حق مجاورت را ادا كرد و عمرش را در عبادت سپرى كرد، از قول محمد على یزدى به من گفت : مردى فاضل و صالح به خود پرداخته بود و در اندیشه آخرت شبها در مقبره بیرون شهر معروف به ((مزار)) كه جمعى از در آن دفن شده بودند، به سر مى برد. اى داشت كه دوران خردسالى را نزد معلم و... با هم گذرانده بودند و در گمركچى شده بود، پس از مرگ ، او را در آن گورستان كه نزدیك منزل آن صالح بود به خاك سپردند. بیش از یك ماه از مرگ گمركچى نگذشته بود كه صالح او را در خواب مى بیند كه او حال خوشى دارد و از الهى بر خوردار است ! نزد او مى رود و مى گوید: من از آغاز و انجام و و بیرون تو باخبرم ، تو كسى نبودى كه درونت خوب باشد و كار حمل بر صحت شود، نه تقیه و نه ضرورتى ایجاب مى كرد كه بدان شغل اشتغال ورزى و نه اى را یارى رساندى ، كارت عذاب آور بود و بس ، پس از كجا به این مقام رسیدى ؟ گفت : آرى ! چنان است كه گفتى ، من از مرگ تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم ، اما قبل همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفته و در اینجا به خاكش سپردند، اشاره به جایى كرده كه قدم از گورش دورتر بوده ، دیشب سه مرتبه امام حسین به دیدنش آمدند. بار سوم فرمودند: را از این گورستان بر دارند، لذا من در نعمت و آسایش قرار گرفتم . مرد صالح از بیدار شده و در بازار آهنگران به جستجوى اشرف مى رود، او را یافته و از حال همسرش مى پرسد، استاد اشرف مى گوید: از دنیا رفته و در فلان مكان یعنى ((مزار)) به خاكش سپردیم . مرد صالح مى پرسد: به امام حسین رفته بود؟ مى گوید: نه . مى پرسد: مصیبت او مى كرد؟ جواب مى دهد: نه . سؤ ال مى كند خوانى داشت ؟ مى گوید: نه . مى گوید: از این# سؤ الات چه مقصودى دارى ؟ مرد صالح خوابش را نقل مى كند و مى گوید: مى خواهم بدانم میان او و حسین چه رابطه اى بوده ؟ استاد اشرف پاسخ مى دهد: عاشورا مى خواند. 🌹 @abalfazleeaam
🌷🌷🌷 در بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک و پسر وجوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند. بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این باید بچه دبیرستانی داشته باشید. نه مثل بچه دبیرستانی‌ها و دختربازی کنید. داشتم نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال. خوشم آمد. کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم. داشتم با و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا نفهمیده اومدی بیرون. اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با غریبه آمدی ددر دودور؟ ما خیر سرمان . اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه مامان اینا تو حساب کردی آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند. داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم. تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به گلم... _ وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند باشند. ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا شک نکرده است. ✍️پی نوشت: این داستان بسیاری از ماست. هرکدام‌مان به یک شکل. سرمان در دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و خودمان را برای دیگران می‌دانیم. ┄┄┅━🍃🌹🍃━┅┄┄ ❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ 🌹 @abalfazleeaam
. 🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃 🔴ماجرای خواندنی داشتن ملامهدی‌نراقی عالم با عمل و بزرگوار در مقابل سیّد بحرالعلوم❗️ 🔰پس از آنكه مهدى نراقى كتاب جامع السادات را در اخلاق نوشت و نسخه‏‌هایى از آن در مناطق مسلمان نشین پخش شد، ‌نسخه‌ای از آن كتاب بزرگ مرد شیعه جامع كمالات و فضائل مهدى بحرالعلوم كه در نجف اشرف محو علم و تقوى و زهد و عبادت و مرجعیت بود رسید. 🍃سید از دیدن این كتاب كه بهترین كتب اخلاقى بود بسیار شد و آرزو كرد روزى به دیدار مولف آن موفق گردد ملا مهدى نراقى داشت و از خدا مى‏خواست كه زیارت امیر المومنین و كربلا و كاظمین و سامرا به او شود خداوند روزى كرد وارد نجف شدند بر اساس رسوم تمام و علما و دانشمندان و طلاب از آن بزرگوار دیدن كردند و آنجناب به بازدید همه تشریف بردند. 🍃تنها كسى كه از ایشان دیدن نكرد سید بحر العلوم بود نجف از این واقعه دل زده شدند همه از هم مى‏‌پرسیدند علت اینكه بحر العلوم به دیدن ملا مهدى نراقى نرفت چه بود مرحوم نراقى احوال سید را پرسید و از او نشانى خواست بعد فرمود: بر ما لازم است از این علم و عمل دیدن كنیم. 🍃از اینكه نراقى مى‏‌خواست به دیدن بحر العلوم برود همه كردند آنجناب به منزل سید رفت در آنجا جمعى از علما و طلاب حضور داشتند نراقى وارد شد همه ورود او را گرامى داشتند. 🍃ولى بحر العلوم به نراقى توجهى نكرد و حتى از جهت و ادب خوددارى كرد نراقى با رعایت دقت و موقعیت مجلس بدون اینكه خم به ابرو بیاورد از سید كرد و به خانه خود رفت قضیه بحرالعلوم با نراقى در نجف اشرف با اعجاب بسیار شدید علما و طلاب روبرو شد پس از چند روز كه از بازدید بحر العلوم نشد. 🍃باز نراقى به دیدار او و سید مثل مجلس اول شاید كمى سردتر با نراقى برخورد كرد مجلس دوم هم بدون اینكه در وجود نراقى سوء بگذارد تمام شد باز هم سید بحرالعلوم به بازدید نراقى نرفت سفر نراقى رو به پایان بود در آخر سفر باز هم به دیدار سید میل كرد و براى بار سوم به زیارت بحرالعلوم شتافت چون وارد مجلس شد و طلاب دیدند كه بحرالعلوم با حال عجیب تا منزل به استقبال نراقى شتافت و آنجناب را چون بنده‏‌اى در برابر مولاى در گرفت و عجیب نسبت به آن حضرت رعایت ادب و احترام كرد و او را داخل منزل برد و در خضوع از آن حضرت پذیرایى كرد. 🍃پس از پایان مجلس سبب برخوردهاى اول و دوم را از بحرالعلوم برسیدن نراقى چه بود جواب داد و گفت: من كتاب با جامع السادات را مطالعه كردم و آن را در نوع خود بى‏‌نظیر دیدم آرزو داشتم آن را ببینم و او را آزمایش كنم كه آیا آنچه در آن كتاب در باب اخلاق نوشته و در خود او هست یا نه كه او را در آن مجلس امتحان كردم و دیدم از ایمان و اخلاق و و تواضع و صبر بالایى برخوردار است از این جهت در مجلس سوم كمال احترام و و خضوع را نسبت به وى مراعات كردم كه او مرد دین و پیكر اخلاق و عمل صالح است‏. 📚منبع: عرفان اسلامى ج 10، ص 263 🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃