eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.2هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
213 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پسر جوان و دختر تنهـــا جوانی زیبارا درحال گریه دید گفت چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: من در روستا زندگی می‌کنم امروز در مدرسه تأخیر کرده‌ام و سعی نمودم که در مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفته‌اند و من تنها مانده‌ام جوان گفت به خانه من بیا. شبانگاه شیطان مرتباً جوان را وسوسه می‌کرد و به او می‌کرد که این گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است. به و طراوت و شادابی او به این عروس رایگان نظر کن. چه کسی می‌داند که تو با او می‌کنی؟ برو در کنار او بخواب. دختر نیز نمی‌توانست زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر می‌برد و در حال و ترس و حیرت لحظات را سپری می‌کرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت دست از سر جوان برنمیداشت پسرجوان از برخاست و چراغی را روشن کرد کماکان شیطان اورا به تعدی به دختر جوان میکردجوان در حالی که چراغ را خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من را روی چراغ قرار خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و و درد آن را تحمل کنی به معصیت اقدام کن و گرنه از یکتا بترس و به آینده‌ات امیدوار باش انگشتش را روی چراغ گذاشت تا حدی که سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود می‌پیچید و با خود می‌گفت: ای خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعله‌ی ضعیف صبر نکنی پس چگونه سهمگین دوزخ را تحمل خواهی‌کرد؟ صبح فردا جوان دختر را خدمت پدر دختر برد و تحویل داد آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و بر او سلام کرد و از تشکر و قدردانی نمود. مدتی بعد به خداوند ان پسر و دختر به نکاح هم درامدند 📚روایات و داستانهای کهن وقرانی شهرام شیدایی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 🌹 @abalfazleeaam
🌺علت بودن کبوتران در کعبه ❇️روزی سجاد علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: آیا می دانید سبب بودن 🕊در کعبه چیست؟ گفتند: نه یابن رسول الله شما بفرمائید. حضرت علت را فرمود: در قدیم مردی بود که خانه ای داشت و در میان آن خانه نخلی بود و کبوتری در شکاف آن آشیانه کرده، پس هر وقت می گذارد آن بالای نخل می رفت و های آن را می گرفت و کشت. مدتی بر این گذشت، پس آن کبوتر از دست آن مرد به شکایت کرد، به آن کبوتر گفته شد این مرتبه که می آید جوجه های تو را بردارد از درخت می افتد و می میرد. بار دیگر که کبوتر جوجه گذارده بود یک روز دید آن مرد بالای درخت رفت کبوتر ببیند چه می شود، وقتی آن مرد بالای درخت رفت سائل و محتاجی از در خانه بلند شد پائین آمد و به او چیزی داد و برگشت بالای درخت و جوجه های کبوتر را برداشت و کشت و به او نرسید. کبوتر به خدا نالید و گفت: خدایا پس ای که به من داده بودی چه شد؟ به او گفته شد، که این مرد جان خود را به آن صدقه ای که داد خرید و بلا از او دفع شد؛ اما ما به همین زودی تو را زیاد می کنیم و جائی تو را مسکن می دهیم که کس نتواند تا روز قیامت آزاری برساند. خداوند آنها را در کعبه منزل داد و در امن و امان قرار داد و کسی نتوانست آنها را و شکار کند. 🌹 @abalfazleeaam