🌷بسم رب الشهدا🌷
#الگوبرداری از شهدا
"شهید مجتبے علمدار"
تاریخ تولد:۴۵/۱۰/۱۱
تاریخ شهادت:۷۵/۱۰/۱۱
محل شهادت🍃:بہ دلیل جراحاٺ فراوان راهے بیمارستان شد،و در همانجا بہ یاران شہیدیش پیوست😔
مزار شهید🌹:قطعہے شهداے ملامجدالدین ساری💚
در زمان شهادت 30 سال سن داشت و در جوانے رفت تا با جوانان محشور شود و شفاعت آنان را بڪند👤💛
فرازی از وصیت نامه شهید علمدار❣
بہ دوستان و برادران عزیزم وصیت مے ڪنم ،
ڪارے نڪنند ڪہ صداے قربت فرزند فاطمہ (س) ( مقام معظم رهبرے ) را ڪہ همان نالہ غریبانہ فاطمہ (س) خواهد بود بہ گوش برسد 💗
همان طورے ڪہ زمان امام خمینے ( رہ ) گوش بہ فرمان بودید و در صحنہ هاے انقلاب حاضر و آمادہ ایثار از جان و مال و زندگے جهت هر چہ بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب ڪہ 1400 سال پیش بدست تواناے خاتم پیغمبران محمد بن عبداللہ ( ص ) ڪاشتہ شدہ 🌴و با خون فاطمہ زهرا( س ) بین درب و دیوار و عرق خون آلود پیشانے حیدر ،😞 جگر پارہ امام حسن ( ع ) در میان تشت ، بدن پارہ پارہ و رگ بریدہ حلقوم ابے عبداللہ ( ع ) و خونهاے جارے شدہ از ابدان شهداے ڪربلا و ڪربلاے ایران آبیارے شد باشند نگذارید ڪہ آن واقعہ تڪرار شود! ☝️
حتما مے پرسید ڪدام واقعہ ؟
همان واقعہ اے ڪہ بے بے فاطمہ زهرا ( س ) نیمہ دل شب دست بہ دعا بردارد ڪہ اللهم عجل وفاتے
همان واقعہ اے ڪہ علے ( ع ) از تنهایے با چاہ درد دل ڪند،
همان واقعہ اے ڪہ امام حسن مجتبے ( ع ) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش ڪنند ڪہ بعد از مرگش جنازہ اش را تیرباران ڪنند ،😢
همان واقعہ اے ڪہ امام حسین ( ع ) فریاد بزند ( هل من ناصر ینصرنے ) فقط پیڪرهاے بے سر شهدا تڪان بخورد همان واقعہ اے ڪہ امام صادق ( ع ) بفرمایند : بہ تعداد انگشتان یڪ دست یار و یاور واقعے ندارم همان واقعہ اے ڪہ...
ونهایتا همان واقعہ اے ڪہ امام خمینے ( رہ ) بگویند : من جام زهر نوشیدہ ام و نالہ غریبانہ ( اللهم عجل وفاتے ) او فاطمہ ( س ) را بہ گریہ آورد...
#کلام_شهیـد🔻
خادم شدن، به پیراهن خادمے و چسباندن پلاڪ خادمے نیست، خادم الشهدا بودن یڪ تفڪر است ...
تفکر و سبڪ زندگے، تمرین کنیم خادمے شهدا را ...
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
| حاج حسین یکتا میگفت : |
…همه دنیا #بسیج شدند میخوان همه چی مون رو بگیرند ...
#دین #شهدا #چادر #حرمت ...
همه چی رو ...
اینا هشت سال جنگ کردند دیدند نمیشه با این #مردم جنگید ...
باورشون #حسینه ...
میدونی چیکار کردند!؟
اومدند شبکه های مجازی رو به راه کردند ..
اومدن #تلگرام و #اینستا رو دادن به ما ...
گفتند همه چی اینطوری راحت تر میشه ...
امریکایی برای #ثانیه #ثانیه ما برنامه ریختند ...
که #دین #امامحسین #حضرت_زهرا #شهدا #چادر رو ازمون بگیرند
۲۴ ساعته دارند کار میکند بخاطر همیناااا
با این کارهایی که میکنیم ترویج داریم میدیم برنامه هاشون رو ...
میگیم #قصدمون از این کارامون کار فرهنگی هست
اما نمیدونیم که داریم با همین #دست که وضو میگریم #ترویج میدیم برنامه های اونارو
و این یعنی #فاجعه ...
پس قبلش فکر کنید ...
و بعد عمل کنید ..
مواظب دل #امامحسینی تون باشید ...
هدایت شده از درمحضرحضرت دوست
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی
👇👇👇👇👇
هدایت شده از درمحضرحضرت دوست
#محمودرضا_بیضایی
متولد:18آذر ماه 1360تبریز
شهادت:29دیماه1393قاسمیه-دمشق-سوریه
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر به نام کوثر
ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبه بینالمللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد.
در سال ۷۸ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته علوم تجربی، عازم خدمت سربازی شد. آشنایی نزدیک با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید بیضائی محسوب میشود.
بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. ورود او به دانشکده افسری ملازم با هجرت او از تبریز به تهران بود که با این هجرت ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود.
در شهریورماه سال ۸۵ از دانشکده افسری فارغالتحصیل گردید و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعتهای انگشتشمار خواب در طول شبانهروز از ویژگیهای بارز او بود بهطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت.
معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
با خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این ازدواج دختری بنام «کوثر» است که در ۲۵ اسفند ۹۱ متولد شد.
محمود رضا به زبان عربی تسلط کامل داشت و آن را با لهجههای عراقی و سوری تکلم میکرد و به خاطر آشنایی با زبان عربی با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباطی تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزبالله و همینطور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود.
با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰ برای دفاع از حرمهای آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه
رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت.
به خاطر تعلقی که از نوجوانی به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به جمعآوری اسناد جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیریها در صحنههای درگیری بجا مانده بود را همراه داشت.
اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
در آخرین اعزام خود در دیماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار درحالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.
🌹هدیه به شهید بیضایی و همه شهدا صلوات🌹
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیست_یکم
دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری
می کرد.این اخلاق عباس همه جوره شبیه دایه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد.
بله دایه #مرد.
شاید جمله سنگدلانه ای باشد ولی حقیقت داشت.
#دایه سرطان گرفته بود خودش
نمی دانست فقط برادرم و یکی دوتای دیگراز اهالی خانه می دانستند آنها درمانش می کردند هر روز می بردند و می آوردنش و خودش نمی دانست این همه #تقلا برای چیست؟
شاید فکر نمی کرد که بچه هایش همان هایی که خودش بزرگ کرده بود همان هایی که از نادانی کودکی تا عقل و دانایی امروز را پا به پایشان 12 بار بزرگ شده بود حالا چیزی از او پنهان کنند.
دکتر گفته بود خیلی نمی ماند خیلی نماندن اصلا معنیش چه بود دکتر درباره که حرف می زد ؟
شاید در مورد #دایه نبود .
دایه دست هایش بوی نان #گرم
می داد ،دایه که #زنبیل خریدش همیشه پربود ،دایه که مثل یک شیرمرد مقاوم بود این حرف ها این انگ ها به دایه
نمی چسبید او که نمی مرد.اصلا مگر او می میرد؟
او از وقتی من به دنیا آمدم بود با اولین #نفسم بود تا اخرین نفس هم
می ماند.
او مرا شیر داد.
صبح به صبح بوی #نانش بیدارم
می کرد بر سرم فریاد می کشید ولی پشت فریادش #دل نرمش رسوایش
می کرد.
از او می ترسیدیم بیشتر از آقا از او حساب می بردیم وقتی می خوابید فضولیهایمان سربلند می کردند بیدار
می شدند و وقتی بیدار می شد دوباره در یک سوراخ موش پنهان
می شدیم.
دایه که نمی میرد یک محله احترامش می کردند سفره اش همیشه باید پهن بماند اصلا کوچه ها حتما دلشان برای راه رفتن دایه تنگ می شود او همیشه قبل ما بیدار بود و بعد ما می خوابید .
نه دایه نمی میرد مگر #دنیا مسخره است ؟!!
کار دنیا که کشک و پشم نیست ولی کشک و پشم شد دایه مرد....
و ما مردیم و باز مردیم!
عباس به خانه آمد صبریه را از خانه اش آوردند علی و پرویز و محسن همه بودند .در رفت و آمد ما کوچکترها بی پناه شده بودیم ، خیلی بی پناه و اقا که گمان می کردیم از همه قرص تر باشد اگر چه بروز نمی داد اما از همه بی پناه تر بود وقتی دایه را دفن کردند آسمان
می بارید #عباس که سرش همیشه داخل کتاب های دعا بود می دانست نباید تنهایش بگذارد بالای سرش نشست مثل اولین شب #تولدش که دایه برای #عباس بیدار مانده بود عباس #دعا کرد .
تلقین خواند.
بعدها وقتی معصومه دست از گریه و بیگاه به فرار رفتن بر نمی داشت مدام کتاب هایی برای تقویت روحیه و ایمان او می آورد و نصیحتش می کرد
"دایه که از بی بی فاطمه زهرا بهتر نبود و چه چه ...."
#عباس همیشه دعا می کرد دایه مرگش را نبیند حالا دایه نبود و او می توانست راحتر خطر کند.
تا حالا هم محض خاطر عزیز دایه خطر نمی کرد.
به روایت از #خواهر_شهید
✅ادامه_دارد...
@abbass_kardani
هدایت شده از فاطیمابانو
🌷ڪلنا فداڪ یا زینب🌷
روزے کہ دلم شهید مذهب بشود
خون رگ غیرتم لبالب بشود
آموختم از «مدافعان حرمت»
باید ڪه سرم فداے «زینب» بشود
سرداران عشق✌️http://eitaa.com/joinchat/2124677131Cffc6c78d5c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃🌺
❣شـــ🌹ــهـادت
داستان ماندگاریِ آنانے است
که دانستند
دنــیا
جای مانــــدن نیست...
#سلام✋
#صبحتون_شهدایے
4_6014811156395327925.mp3
1.4M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق (ع)
🌴منی که مشهد الرضا رو دیدم
🌴منی که صحن کربلا رو دیدم
🎤عبدالرضا #هلالی
⏯ #شور
👌بسیار زیبا
🔴کانال شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
هدایت شده از کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
📢 فراخوان #دلنوشته_های_آسمانی برای شهید عباس کردانی🌸🍃
❤️دلنوشته های زیبای خود را، برای شهید مدافع حرم عباس کردانی، به آیدی زیر ارسال نمایید تا به صورت #عکس_نوشته با نام خودتان در کانال قرارگیرد:
@Khake_Paye_Shohada
🕊لینک کانال شهید👇
http://eitaa.com/joinchat/3425501184C41377efbda
دݪنـِوشته...
دلــ♡ اسـت دیگــر
گاهے به وسعت آسمانے؛
تنگ /شهــادتــ💕/ مےشود...
#شهادتے_دخترانه_رقم_میزنم_باچادرمــ✌️
@Abbass_Kardani
🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
#الــتــمــاســ_تــفــڪــر
🌸✨🌸✨
جـــــاي شـــــُهـــدا خــــالــــیــ
جــاے "#شــهیــد_دقــایــقــیــ" خــالــے ڪــه تــوے وصــیــت نــامــه خــطــاب بــه همــســرش نــوشــتــ:
"اگر#بــهشــت نــصــیــبــم شــد مــنــتــظــرت مــیــمــانــمــ..
((جــایــ"#شــهیــد_زیــنــ_الــدیــنــ" خــالــے ڪــه مــیــگــفــتــ:
درزمــان #غــیــبــت #امــامــ_زمــان بــه ڪــســے #مــنــتــظــر مــیــگــویــنــد ڪــه مــنــتــظــر #شــهادت بــاشــد...😔😭))
جــایــ"#شــهیــد_همــتــ" خــالــے ڪــه خــانــمــش مــیــگــفــتــ:
همــیــشهبــه شــوخــے بــهش مــیــگــفــتــم اگــه بــدون مــا بــرے گــوشــتــو مــیــبــرمــ..
اماوقــتــے جــنــازه رو اوردن دیــدم ڪــه اصــلــا ســرے در ڪــار نــیــســتــ...😔
جــاے "#شــهیــد_حــســنــ_آبــشــنــاســانــ" خــالــے ڪــه
همــســرش گــفــتــ:
لــبــاســهایــخــونــے همــســرم را گــذاشــتــه بــودنــد داخــل یــڪ ڪــیــســه پــلــاســتــیــڪــ..
روزســوم ڪــه خــانــه خــلــوت تــر شــد رفــتــم ڪــیــســه را آوردمــ...
خــونــهم اگــر بــمــانــد بــوے مــردار مــیــگــیــرد.بــا احــتــیــاط گــره اش را بــاز ڪــردم و لــبــاســها را آوردم بــیــرونــ..
بــویــعــطــر پــیــچــیــد تــوے خــانــه...
عــطرگــل مــحــمــدیــ.
بــویــعــطــرے ڪــه حــســن مــیــزد..
جــاے "#شــهیــد_عــلــمــدار" خــالــے ڪــه مــیــگــفــتــ:
بــرایــبــهتــریــن دوســتــان خــود دعــاے شــهادت ڪــنــیــد
اے شــُهدا
بــراے مــــا حــمــدے بــخــوانــیــد ڪــه شــُمــا زنــــده ایــــد و مــــا مـــُـرده ...!شــهادت یــڪ لــبــاس تــڪ ســایــز اســتــ
هر وقــت و هر زمــان انــدازه ات را بــه لــبــاس شــهادت رســانــدیــ،
هرجــا بــاشــے بــا شــهادت از دنــیــا مــیــرویــ...😔
"#شــهیــد_آویــنــیــ"
.
شــهدارا یــاد ڪــنــیــم بــا یــڪ صــلــواتــ
@Abbass_Kardani
🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
#تلنـگر
شما یـک تماس 📲از #کربـلا دارید‼️
جــــانم حسین جان؟
⇦هـل من ناصر ینصرنی؟!
⇦گفتـم اگـر در کربـــلا بـودم تا پاے جـان براے حسـین(ع) تلاش میکردم...
⇦گفت،یـک حسـین(ع) زنـده داریم؛ نامـش #مہدی(عج) است‼️
تـاحالـا برایـش چہ کردهاے؟
عجــیب #سکـوت کردم...😔
✍ پےنوشت:
حسـین(ع) امام زمـان کوفیان بود و مہدی فاطمہ (ع)،امام زمـان ما!!!
#حواسـمان_باشد☝️
#بااعمالمان_بارفتارمان_باگناهانمان #دوباره_امام_زمانمان_را
#راهی_قتلگاه_نکنیم...💚