eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
20.5هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
به ناچار به کوه‌های هفتگل پناه بردند. مردم مهمان نواز آنجا پناهشان دادند برای چندماه. تا اینکه خبر دادند عمو جلیل دستش را به سختی بریده است و پدر تحمل نداشت باید باز می‌گشت تا عزیزش را ببیند بعد از عیدان از کوچکترین بلایی بر جان برادرانش می‌ترسید! مارا هم با خود آورد . بی تاب عمو جلیل بود چون از کودکی نزد خودش بزرگ شده بود همپای علی . همه برگشتیم دوباره به خانه ی پدری. اینجا حتی اگر در زیر آتش هم باشد امن است . خوشبختانه عمو جلیل از آن بریدگی سخت آن هم در جنگ که بیشتر زخم‌ها محکوم به عفونت و نقص عضو بودند نجات یافت اما ما را هم از دربدری نجات داد تا پایان جنگ دیگر از خانه دور نشدیم. چرا که برایمان ثابت شده بود که انگار باید به این شرایط خو کنیم . تنها چندماه از شیرخوارگی عباس کوچولو نگذشته بود که مادر دیگر نتوانست به او شیر بدهد طفل دیگری در راه بود و ضعف جسمانی به مادر اجازه نمی داد که به عباس شیر بدهد. این بار بر خلاف هر بار دیگر مادر زودتر از موعد باردار شده بود و حتی عباس بیچاره نتوانست بهره اندکی که هر طفلی از شیر مادرش می‌برد، داشته یاشد. الیاس در خرداد 60 به دنیا آمد از آن به بعد عباس برای هر شیطنت و خوشی کودکانه‌ای یک یار همراه پیدا کرده بود که کاملا شیرگیر و گوش به فرمان بود! جنگ به گرمی و توفندگی ادامه داشت. هر از چندگاهی و از آن سو و عملیاتی از این سو خواب از چشمان هر دو سو می‌گرفت. دژخیمان مفلوکی " آمده بودند بمانند " حالا دیگر فهمیده بودند که انگار این تو از آن تو نیست که در همه جای دنیا می‌شنوند. این تو بمیری یعنی می‌کشیم و کشته می‌شویم. یعنی : " هل یتربصون بنا إلا إحدی الحسنیین" یعنی اگر بمیریم یا بکشیم در هر صورت میدان ما خواهیم بود. به روایت از ... @abbass_kardani
💢 💢 ⁉️ ✅یه روز یه میره سبزی فروشی تا ڪاهو بخره ، عوض اینڪه ڪاهوهای خوب را سوا ڪنه ، همه ڪاهو های را سوا میڪنه و . ⁉️ازش مــی پرسنـد چرا را ڪــردی میگه: صاحبـــــ سبزی فروشــی پیرمــرد فقیــری هست مردم همه ی ڪاهوهای خوب را میبـرند و این ڪاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینڪه ڪمڪـی به او بڪـنم اینها را میخــرم، اینها را هم میشـــود خـــورد.. ☑️> این ڪســی نبود جز بزرگــ آقا سید علــی تبریــزی(ره)✔️ 🔰یه روز یه میره ، بعد از یه مدت میشه یه روز بهش میگن شده افتاده سمت ها اجازه بده بریم . جواب میده ڪـــدوم ؟ اینجا من . اون تا زنده بود و به داداش های شهیدش شد✳️ 👈> اون ترڪـــه ڪســـی نبود جز مـهـــدی باڪـــری👉 ❌از ایــــن به بعــــد قــــبل جڪـــــ تعریفــــــ ڪــردن حواسمـــــون باشــه چه ڪسانــــی رو به سخـــــــره میگیریـــــم❌ 💟یه میشه بهنام . اولیــــن 13 سالـــه شهید راه و... 🔴👈یه روزی یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، یه ، و ... مثل جلــوی وایـــستادن تا کســــی چپ به و نکنـــــه👉 🌷 لـره...........شهید محمد بروجردی بود 🌷 ترڪـه.......... شهید مهدی باکری بود 🌷 عربـه......... شهید علی هاشمی بود 🌷 قـزوینیه...... شهید عباس بابایی بود 🌷 آبادانیـه...... شهید طاهری بود 🌷 اصفهـانیه.... شهید ابراهیم همت بود 🌷 شمـالیـه...... شهید شیرودی بود 🌷 شیـرازیـه...... شهید عباس دوران بود 🌷 بوشهریـه.....شهید نادر مهدوی ⛔️👈 باشیـــم ، امـــــروزی با ســـرد و گـــــرم ...👉⛔️ 🌹 🕊🕊🕊
به ناچار به کوه‌های هفتگل پناه بردند. مردم مهمان نواز آنجا پناهشان دادند برای چندماه. تا اینکه خبر دادند عمو جلیل دستش را به سختی بریده است و پدر تحمل نداشت باید باز می‌گشت تا عزیزش را ببیند بعد از عیدان از کوچکترین بلایی بر جان برادرانش می‌ترسید! مارا هم با خود آورد . بی تاب عمو جلیل بود چون از کودکی نزد خودش بزرگ شده بود همپای علی . همه برگشتیم دوباره به خانه ی پدری. اینجا حتی اگر در زیر آتش هم باشد امن است . خوشبختانه عمو جلیل از آن بریدگی سخت آن هم در جنگ که بیشتر زخم‌ها محکوم به عفونت و نقص عضو بودند نجات یافت اما ما را هم از دربدری نجات داد تا پایان جنگ دیگر از خانه دور نشدیم. چرا که برایمان ثابت شده بود که انگار باید به این شرایط خو کنیم . تنها چندماه از شیرخوارگی عباس کوچولو نگذشته بود که مادر دیگر نتوانست به او شیر بدهد طفل دیگری در راه بود و ضعف جسمانی به مادر اجازه نمی داد که به عباس شیر بدهد. این بار بر خلاف هر بار دیگر مادر زودتر از موعد باردار شده بود و حتی عباس بیچاره نتوانست بهره اندکی که هر طفلی از شیر مادرش می‌برد، داشته یاشد. الیاس در خرداد 60 به دنیا آمد از آن به بعد عباس برای هر شیطنت و خوشی کودکانه‌ای یک یار همراه پیدا کرده بود که کاملا شیرگیر و گوش به فرمان بود! جنگ به گرمی و توفندگی ادامه داشت. هر از چندگاهی و از آن سو و عملیاتی از این سو خواب از چشمان هر دو سو می‌گرفت. دژخیمان مفلوکی " آمده بودند بمانند " حالا دیگر فهمیده بودند که انگار این تو از آن تو نیست که در همه جای دنیا می‌شنوند. این تو بمیری یعنی می‌کشیم و کشته می‌شویم. یعنی : " هل یتربصون بنا إلا إحدی الحسنیین" یعنی اگر بمیریم یا بکشیم در هر صورت میدان ما خواهیم بود. به روایت از ... @abbass_kardani
به ناچار به کوه‌های هفتگل پناه بردند. مردم مهمان نواز آنجا پناهشان دادند برای چندماه. تا اینکه خبر دادند عمو جلیل دستش را به سختی بریده است و پدر تحمل نداشت باید باز می‌گشت تا عزیزش را ببیند بعد از عیدان از کوچکترین بلایی بر جان برادرانش می‌ترسید! مارا هم با خود آورد . بی تاب عمو جلیل بود چون از کودکی نزد خودش بزرگ شده بود همپای علی . همه برگشتیم دوباره به خانه ی پدری. اینجا حتی اگر در زیر آتش هم باشد امن است . خوشبختانه عمو جلیل از آن بریدگی سخت آن هم در جنگ که بیشتر زخم‌ها محکوم به عفونت و نقص عضو بودند نجات یافت اما ما را هم از دربدری نجات داد تا پایان جنگ دیگر از خانه دور نشدیم. چرا که برایمان ثابت شده بود که انگار باید به این شرایط خو کنیم . تنها چندماه از شیرخوارگی عباس کوچولو نگذشته بود که مادر دیگر نتوانست به او شیر بدهد طفل دیگری در راه بود و ضعف جسمانی به مادر اجازه نمی داد که به عباس شیر بدهد. این بار بر خلاف هر بار دیگر مادر زودتر از موعد باردار شده بود و حتی عباس بیچاره نتوانست بهره اندکی که هر طفلی از شیر مادرش می‌برد، داشته یاشد. الیاس در خرداد 60 به دنیا آمد از آن به بعد عباس برای هر شیطنت و خوشی کودکانه‌ای یک یار همراه پیدا کرده بود که کاملا شیرگیر و گوش به فرمان بود! جنگ به گرمی و توفندگی ادامه داشت. هر از چندگاهی و از آن سو و عملیاتی از این سو خواب از چشمان هر دو سو می‌گرفت. دژخیمان مفلوکی " آمده بودند بمانند " حالا دیگر فهمیده بودند که انگار این تو از آن تو نیست که در همه جای دنیا می‌شنوند. این تو بمیری یعنی می‌کشیم و کشته می‌شویم. یعنی : " هل یتربصون بنا إلا إحدی الحسنیین" یعنی اگر بمیریم یا بکشیم در هر صورت میدان ما خواهیم بود. به روایت از ... @abbass_kardani