#شهیدپازوکی می گفت:
آدم ها٣ دسته اند:
✓خام، ✓پخته، ✓سوخته
🔸خام ها که #هیچ
🔸پخته ها #عقل_معیشت دارند و دنبال کار و زندگے حلالند
🔸سوخته ها #عاشقند،چیزهای بالاترے مےبیینند،و #مےسوزند توے همان عشق
آخر #خودش سوخته بود.
🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani✅
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
برای حفظ حرم، سینه را #سپر_کردند شبیه عابس و حرّ و وهب #شهید_شدند...🌷 🌷شهید مدافع حرم #شهید_وحید_ن
#خاطرات_شهدا 🌷
💠خوابی که رویای صادقه بود
⚜تازه بادنیای #شهدای_مدافع_حرم آشناشده بودم . اوایل اصلاباورنمیکردم که #مردجوانی بخوادازهمه نعمتهای دنیوی دست بکشه📛 و در دیارغریب بادشمنان بجنگه👊
⚜تااینکه...یکی ازشب 🌙جمعه های ماه #محرم بعدازعاشورای سال۹۴خواب عجیبی دیدم🗯 توعالم رویادیدم در #بین_الحرمین یه مصلای بزرگ بادیوارهای سفیدرنگ ساخته اند.معماری این مصلی خیلی زیبا✨بود .
⚜همه رزمندگان #سوریه باحالتی کاملامحزون😔 ومتضرعانه اقتدابه #سردارحاج_قاسم_سلیمانی کرده بودن حاج آقاباحالتی کاملامعنوی👌 ودرحال قنوتش اشک ریزان😭 دعای
«ربناامناسمعنامنادی ینادی» رومیخوندن
⚜وهمه #رزمندگان هم صدایی میکردن
یک دفعه تابوتی⚰ آوردن که پیکریه شهید🌷بودحاج اقاوسایررزمندگان احترام ویژه ای به این #شهید کردن . متعجبانه 😟پرسیدم این شهیدکیه؟
⚜آقاسردارگفتن #وحید_نومیه .. که بیدارشدم فکرم تاوقت #نمازجمعه مشغول بود .. بعدازادای نمازجمعه📿 وعصردرمصلی٬مکبر گفتن امروز #شهیدی داریم ازدیارعشقـ❤️ که #شهیدظهرعاشور است .
⚜منم که شرکت درتشییع شهدارورفتم ..وقتی بنراین شهید🌷رودیدم کاملامنقلب شدم😭مخصوصا وقتی تابوتشودیدم واسم شهیدروخوندم خوابم تعبیرشدوتامسیرخونه 🏙فقط گریه کردم😭
⚜اولین۵شنبه این شهید در #گلزارشهدا با مادروخواهرش آشناشدم درمراسم #اربعینش اومدبه خوابم وبه مراسمش دعوتم کرد😍مسجدی که نمیشناختم توکدوم مسیره #خودش توعالم معناراهشونشونم داد الانم بامادروخواهرش ارتباط💞 دارم.
⚜حسن ختام این #دلنوشته ام
#آقاوحیدازت ازته دل ❤️ممنونم که دستموگرفتی؛شفاعتم کن🙏.
#شهید_وحید_نومی_گلزار
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani✅
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
توی قلعه گنج کرمان، بچه های فقیر و ماه ها حموم نرفته ی #کپرنشین رو بغل میکرد، #نوازش میکرد، میبوسید
خاطرات_شهدا 🌷
💠به روایتی از دوستان شهید
⚜رسیدیم #کربلا،رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و #توسل و دعا.راه افتادیم سمت حرم #امام_حسین(ع) اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر👌
⚜بماند که توی #بین_الحرمین چقدرخوندیم🎤 و سینه زدیم .نرسیده به هتل🏢، باز اومد که حاجی بیا بریم #حرم سیری نداشت❌ واقعا عطشان بود!!
صبح 🌤
ظهر ☀️
شب 🌙
سحر، ول نمی کرد...
⚜مدام میومد که بریم حرم برامون #روضه بخون.گاهی، قبول نمیکردم🚫؛بیشتر از این نمی کشیدم،با بچه ها می رفت و #خودش روضه می خوند.
⚜شب حرم بود، #سحر می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته😳جلوش کم آورده بودم اگه #معرفت نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه🚫
⚜خیلی مهمه در #جوونی این شکلی عاشق باشی 😍گوشه گوشه زندگیش رو #وصل میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ).
⚜در خصوص #گریه صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.وقتی آب💧 میخورد یاد امام حسین می افتاد.
⚜واقعا از سلامش احساس می کردم،از روی عادت نمی گه،از #ته_دلـ❤️ سلام میکنه
#یاحسین 😔✋
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani✅
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔰در سال 84 به همراه #دوستم در مسجد🕌 محل فعالیت های فرهنگی داشتیم، مهدی معمولا برای بردن #برادرزاده خود که دوست من💕 بود به مسجد می آمد، طی این رفت و آمد ها توسط دوستم از من اجازه #خواستگاری گرفت و به صورت سنتی به منزل ما آمدند🏘
🔰طی رسومات #مذهبی و اسلامی من و مهدی با هم صحبت کردیم ایشان در همان جلسه اول به من گفتند: که من بیشتر از #40سال عمر نخواهم کرد❌ و عاشق شهادت🌷 در راه خدا هستم و اگر مقام معظم رهبری دستور #جهاد دهند تحت هر شرایطی که باشم عازم جهاد میشوم👌 من نیز شرطش را #پذیرفتم و با هم به توافق رسیدیم.
🔰ما در سال 85 #ازدواج کردیم، زندگی با مهدی برایم سر تا سر لطف بود و رضایت😍 مهدی بسیار خوش اخلاق بود، #مهربان، با گذشت، قانع و مسئولیت پذیر بود👌 از هیچ کوششی برای رشد من دریغ نمیکرد❌
🔰برای ادامه تحصیل بسیار مشوق👏 من بود و همینطور #خودش نیز ادامه تحصیل داد و تا مقطع لیسانس رشته #مدیریت دولتی درس خواند، خود من نیز در رشته کارشناسی امور #تربیتی تحصیل کردم📚 و در #حوزه علمیه تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و تنها مشوق من مهدی بود☺️
🔰مهدی #همیشه پشتیبانم بود به من میگفت: شما درست را بخوان و اصلا نگران هزینه های💰 تحصیلی نباش اگر شده #گدایی میکنم تا هزینه های تحصیلت را جور کنم. در کنارش💞 احساس #آرامش میکردم .
🔰روش زندگی ما طوری بود که مهدی بیشتر اوقات #ماموریت بود و و من از اینکه مهدی مشغول کارهایی بود که به آن علاقه💖 داشت #راضی بودم. با تولد نازنین فاطمه👶 در سال 94 خوشبختی مان کامل تر شد، #مهدی بسیار به نازنین فاطمه علاقه داشت.
#شهید_مهدی_عسگری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
#عاشقانه_شهدا 💞
❣روزی که #مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش.
از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد...
❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد...
❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمیپرسی⁉️ گفت: تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️
❣وقتی به خانه میآمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد. #سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود.
#شهید_محمدابراهیم_همت
@abbass_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیستم
#عباس همیشه گوش بود و حرف های قلمبه سلمبه ای که همه را قانع می کرد.
حرف هایش را گمان کنم از کتابهایی که مدام میخرید بیرون میکشید خلاصه خیلی بلد بود خیلی خوب
می توانست حرفهایش را به دیگران تفهیم کند.
داشت برای #خودش کسی می شد.
اصلا داشت برای خودش مردی می شد حالا دیگر سربازی رفتنش برای مادر کمتر ترسناک بود دوره ی آموزشی را در #یزد گذراند خیلی آرام و سربه زیر ثبت نام کرد و رفت و سربازی هم اهواز.
دو سال و نیم بعد الیاس به یادش آورد که شش ماه اضافه خدمت کرده است نظامی گری و ترقه بازی و جنگ بازی ...یادش رفته بود باید به بازی سربازی پایان دهد.
#سربازی برایش لذت بخش بود خودش را پیدا کرد در سپاه جا خوش کرد یک لذت نظامی گری مدام برای خود دست و پا کرد اصلا روحیه اش را داشت.
داشت قلبش را بزرگ می کرد و عباس #سپاهی شد، #نظامی شد، چیزی که به هیچ یکی از برادرهایم سازگار
نمی آمد.
نظامی گری صبر و تحمل می خواست دل و جرات میخواست ، می خواست یک نفر فقط پا باشد و گوش پایی در رکاب و گوش به فرمان و اگر هم فرمایشی باشد فقط به آن چشم و بله قربان جاری شود و این حد سخت بر مردان خوزستانی جاری می شد.
به خصوص برادرهای من که #دا خوب لوسشان کرده بود فقط #عباس از دستش در رفته بود ناز کشیدن را دوست نداشت وقتی پدرم به عادت مآلوفش روی غذای او گوشت می گذاشت دیگر غذا نمی خورد.
اصلا خودش تنش می خارید. دلش درد می خواست. وقتی به خدمت نظام درآمد کمتر می دیدیمش از سوی #بسیج برای آموزش درس آمادگی دفاعی به مدرسه های پسرانه می رفت .
کارمند حق التدریس آموزشی و پرورش شده بود و به ازای آن پول کمی
می گرفت.
کارش راخیلی دوست داشت بچه ها هم دوستش داشتند وقتی غرق در #تدریس می شد دیگر همه چیز را کنار
می گذاشت عقیده داشت باید خوب و درست کار کند.
سنجیده و به دقت درس بدهد و حق کارش را خوب ادا کند این حلال خوری را از #آقا یاد گرفته بود و عمل به وظیفه را از #دایه .
دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری
می کرد.این اخلاق #عباس همه جوره شبیه #دایه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد.
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد...
@abbadd_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیستم
#عباس همیشه گوش بود و حرف های قلمبه سلمبه ای که همه را قانع می کرد.
حرف هایش را گمان کنم از کتابهایی که مدام میخرید بیرون میکشید خلاصه خیلی بلد بود خیلی خوب
می توانست حرفهایش را به دیگران تفهیم کند.
داشت برای #خودش کسی می شد.
اصلا داشت برای خودش مردی می شد حالا دیگر سربازی رفتنش برای مادر کمتر ترسناک بود دوره ی آموزشی را در #یزد گذراند خیلی آرام و سربه زیر ثبت نام کرد و رفت و سربازی هم اهواز.
دو سال و نیم بعد الیاس به یادش آورد که شش ماه اضافه خدمت کرده است نظامی گری و ترقه بازی و جنگ بازی ...یادش رفته بود باید به بازی سربازی پایان دهد.
#سربازی برایش لذت بخش بود خودش را پیدا کرد در سپاه جا خوش کرد یک لذت نظامی گری مدام برای خود دست و پا کرد اصلا روحیه اش را داشت.
داشت قلبش را بزرگ می کرد و عباس #سپاهی شد، #نظامی شد، چیزی که به هیچ یکی از برادرهایم سازگار
نمی آمد.
نظامی گری صبر و تحمل می خواست دل و جرات میخواست ، می خواست یک نفر فقط پا باشد و گوش پایی در رکاب و گوش به فرمان و اگر هم فرمایشی باشد فقط به آن چشم و بله قربان جاری شود و این حد سخت بر مردان خوزستانی جاری می شد.
به خصوص برادرهای من که #دا خوب لوسشان کرده بود فقط #عباس از دستش در رفته بود ناز کشیدن را دوست نداشت وقتی پدرم به عادت مآلوفش روی غذای او گوشت می گذاشت دیگر غذا نمی خورد.
اصلا خودش تنش می خارید. دلش درد می خواست. وقتی به خدمت نظام درآمد کمتر می دیدیمش از سوی #بسیج برای آموزش درس آمادگی دفاعی به مدرسه های پسرانه می رفت .
کارمند حق التدریس آموزشی و پرورش شده بود و به ازای آن پول کمی
می گرفت.
کارش راخیلی دوست داشت بچه ها هم دوستش داشتند وقتی غرق در #تدریس می شد دیگر همه چیز را کنار
می گذاشت عقیده داشت باید خوب و درست کار کند.
سنجیده و به دقت درس بدهد و حق کارش را خوب ادا کند این حلال خوری را از #آقا یاد گرفته بود و عمل به وظیفه را از #دایه .
دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری
می کرد.این اخلاق #عباس همه جوره شبیه #دایه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد.
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد...
@abbadd_kardani
⚘﷽⚘
نسیم، عطر تـــو را
صبح با #خودش آورد
و گفت:
روزے عشاق با خداوند است...
#شهید_عباس_کردانی😍
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی💐
@abbass_kardani
💠💠👈ڪــلامشهـــید💠💠
🌷شهــید امـیر حاج امــینی:
اصلاً دنبال #شهــرت نبود به اين
اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه
واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا
بکنی #خــودش عــزيزت میکنه.
آخرش هم همين خصلتش باعث
شد تا عڪس شهادتش اينطــور
معــروف بشه.
شهدا را یادکنید حتی بایک صلوات
سلام دوستان عاقبت تون ختم به شهادت
💠💠@abbass_kardani💠💠
💌 ڪــلامشهـــید 💌
🌹شهــید امـیر حاج امــینی:
اصلاً دنبال #شهــرت نبود به اين
اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه
واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا
بکنی #خــودش عــزيزت میکنه.
آخرش هم همين خصلتش باعث
شد تا عڪس شهادتش اينطــور
معــروف بشه.
یادشهدا کمتر از شهادت نیست
ســـــــــلام دوستان شهدایی
عاقبت تون ختم به شهادت
💠💠@abbass_kardani💠💠
ســــــــلام خدمت اعضای محترم
مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇👇
شهید محمد حسین محمد خانی هستند
عاشقانه 💖
❣نگاهی انداخت به سر تا پای اتاقم🚪 و گفت : چقدر آینه!! از بس خودتون رو میبینین این قدر #اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه. نشست رو به رویم خندید😅 و گفت: دیدید آخر به دلتون💞 نشستم!
❣زبانم بند آمده بود. من که همیشه #حاضر_جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش میدادم، حالا انگار #لال شده بودم.
❣خودش جواب #خودش را داد: رفتم #مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم: حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه💕 پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم❌
❣گوشه #رواق نشسته بودم که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست🚫 خیر کنن و #بهتون_بدن. نظرم عوض شد. دو دهه ی دیگه دخیل بستم🎗 که برام #خیر بشید! حالا فهمیدم الکی نبود که نظرم عوض شد. انگار #دست_امام علیهالسلام بود و دل من💖
به روایت: همسر شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
شادی روح امام و همه ی شهدای
عزیز خاصه مهمان امشب مون
14دسته گل صلوات هدیه کنیم
خدایاازعمرم بگیربرعمر رهبرم بیفزا
کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو
اللهم عــــــــجل لولیک الفرج
الـــتماس دعای فــــرج آقا جانم
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
داستانهاییازامامکاظم( ع):
♨️ عرق کار💧
🌟امام كاظم در زمینی كه متعلق به شخص #خودش بود مشغول كار و #اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد #عرق امام را از تمام #بدنش جاری 💦ساخته بود. علی بن ابی حمزه ی بطائنی در این وقت رسید و عرض كرد:
«قربانت گردم، چرا این كار را به عهده ی #دیگران نمی گذاری؟»
- چرا به عهده ی دیگران بگذارم؟ افرادِ از من بهتر همواره از این كارها می كرده اند.
- مثلا چه #كسانی؟
- #رسول خدا و #امیرالمؤمنین و همه ی پدران و #اجدادم. اساسا كار و #فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای #پیغمبران و بندگان شایسته ی خداوند است
🌻#پرهيز از حرام
💥امام كاظم عليه السلام #غلامش را فرستاد تابراى او تخم مرغ بخرد، غلام يك يا #دو عدد تخم مرغ خريد و با آنها #قمار كرد آنگاه نزد امام عليه السلام رفت . حضرت #تخم مرغ را از او گرفت و #پخت و ميل فرمود: پس از آن يكى از #غلامان حضرت به او عرض كرد: او با اين تخم مرغ #قمار كرد.
امام عليه السلام بسيار #ناراحت شد. فورا طشتى #طلب مى كرد و غذاهاى حرام را برگرداند.
💐پرهيز از نامحرم
⭕️هارونالرشيد امام كاظم عليه السلام را #زندانى كرد #كنيزى زيبا و فهميده را به خدمت او در #زندان فرستاد و در حقيقت نظرش اين بود كه آن حضرت به #كنيز تمايل پيدا كند و منزلت او در بين مردم #كم شود و يا اين كه تمايل او به كنيز بهانه اى بدست او دهد تا بتواند امام عليه السلام را بيشتر #تحت فشار قرار دهد، و خادم ديگرى را هم به #زندان فرستاد تا نظاره گر آن كنيز باشد.
خادم ديد آن كنيز #پيوسته در حال سجده به سر مى برد و مى گويد:
#قدوس ، #قدوس ، #سبحانك ، #سبحانك ، #سبحانك . او را نزد هارون بردند ديدند از #خوف خدا مى لرزد.
به او گفتند: اين چه حالتى است كه پيدا كردى ؟
در جواب گفت : عبد #صالح را ديدم كه چنين بود و پيوسته تا آخر عمر از اين #حالات برخوردار بود.
💢حرمت برادر #مومن
عبدالمومن من انصارى گويد: به محضر #امام كاظم عليه السلام رسيدم و محمد بن عبداللّه جعفرى هم نزد آن حضرت بود من با محمد #تبسمى كردم امام كه مشاهده مى كرد فرمود: او را دوست دارى ؟
عرض كردم : بله ، البته بخاطر شما را #دوست دارم .
امام عليه السلام فرمود: او #برادر توست و مومن برادر#مادرى و #پدرى مومن است اگر چه از يك پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند).
👈 #ملعون است كسى كه به برادرش تهمت زند.
👈 #ملعون است كسى كه به برادرش خيانت كند.
👈 #ملعون است كسى كه برادرش را (از كجروى ) پند و اندرز ندهد.
👈 #ملعون است كسى كه از برادرش غيبت كند.