eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
38.5هزار ویدیو
167 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
می گفت: آدم ها٣ دسته اند: ✓خام، ✓پخته، ✓سوخته 🔸خام ها که 🔸پخته ها دارند و دنبال کار و زندگے حلالند 🔸سوخته ها ،چیزهای بالاترے مےبیینند،و توے همان عشق آخر سوخته بود. 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
برای حفظ حرم، سینه را #سپر_کردند شبیه عابس و حرّ و وهب #شهید_شدند...🌷 🌷شهید مدافع حرم #شهید_وحید_ن
🌷 💠خوابی که رویای صادقه بود ⚜تازه بادنیای آشناشده بودم . اوایل اصلاباورنمیکردم که بخوادازهمه نعمتهای دنیوی دست بکشه📛 و در دیارغریب بادشمنان بجنگه👊 ⚜تااینکه...یکی ازشب 🌙جمعه های ماه بعدازعاشورای سال۹۴خواب عجیبی دیدم🗯 توعالم رویادیدم در یه مصلای بزرگ بادیوارهای سفیدرنگ ساخته اند.معماری این مصلی خیلی زیبا✨بود . ⚜همه رزمندگان باحالتی کاملامحزون😔 ومتضرعانه اقتدابه کرده بودن حاج آقاباحالتی کاملامعنوی👌 ودرحال قنوتش اشک ریزان😭 دعای «ربناامناسمعنامنادی ینادی» رومیخوندن ⚜وهمه هم صدایی میکردن یک دفعه تابوتی⚰ آوردن که پیکریه شهید🌷بودحاج اقاوسایررزمندگان احترام ویژه ای به این کردن . متعجبانه 😟پرسیدم این شهیدکیه؟ ⚜آقاسردارگفتن .. که بیدارشدم فکرم تاوقت مشغول بود .. بعدازادای نمازجمعه📿 وعصردرمصلی٬مکبر گفتن امروز داریم ازدیارعشقـ❤️ که است . ⚜منم که شرکت درتشییع شهدارورفتم ..وقتی بنراین شهید🌷رودیدم کاملامنقلب شدم😭مخصوصا وقتی تابوتشودیدم واسم شهیدروخوندم خوابم تعبیرشدوتامسیرخونه 🏙فقط گریه کردم😭 ⚜اولین۵شنبه این شهید در با مادروخواهرش آشناشدم درمراسم اومدبه خوابم وبه مراسمش دعوتم کرد😍مسجدی که نمیشناختم توکدوم مسیره توعالم معناراهشونشونم داد الانم بامادروخواهرش ارتباط💞 دارم. ⚜حسن ختام این ام ازته دل ❤️ممنونم که دستموگرفتی؛شفاعتم کن🙏. 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
توی قلعه گنج کرمان، بچه های فقیر و ماه ها حموم نرفته ی #کپرنشین رو بغل میکرد، #نوازش میکرد، میبوسید
خاطرات_شهدا 🌷 💠به روایتی از دوستان شهید ⚜رسیدیم ،رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و و دعا.راه افتادیم سمت حرم (ع) اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر👌 ⚜بماند که توی چقدرخوندیم🎤 و سینه زدیم .نرسیده به هتل🏢، باز اومد که حاجی بیا بریم سیری نداشت❌ واقعا عطشان بود!! صبح 🌤 ظهر ☀️ شب 🌙 سحر، ول نمی کرد... ⚜مدام میومد که بریم حرم برامون بخون.گاهی، قبول نمیکردم🚫؛بیشتر از این نمی کشیدم،با بچه ها می رفت و روضه می خوند. ⚜شب حرم بود، می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته😳جلوش کم آورده بودم اگه نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه🚫 ⚜خیلی مهمه در این شکلی عاشق باشی 😍گوشه گوشه زندگیش رو میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ). ⚜در خصوص صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.وقتی آب💧 میخورد یاد امام حسین می افتاد. ⚜واقعا از سلامش احساس می کردم،از روی عادت نمی گه،از ❤️ سلام میکنه 😔✋ 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔰در سال 84 به همراه در مسجد🕌 محل فعالیت های فرهنگی داشتیم، مهدی معمولا برای بردن خود که دوست من💕 بود به مسجد می آمد، طی این رفت و آمد ها توسط دوستم از من اجازه گرفت و به صورت سنتی به منزل ما آمدند🏘 🔰طی رسومات و اسلامی من و مهدی با هم صحبت کردیم ایشان در همان جلسه اول به من گفتند: که من بیشتر از عمر نخواهم کرد❌ و عاشق شهادت🌷 در راه خدا هستم و اگر مقام معظم رهبری دستور دهند تحت هر شرایطی که باشم عازم جهاد میشوم👌 من نیز شرطش را و با هم به توافق رسیدیم. 🔰ما در سال 85 کردیم، زندگی با مهدی برایم سر تا سر لطف بود و رضایت😍 مهدی بسیار خوش اخلاق بود، ، با گذشت، قانع و مسئولیت پذیر بود👌 از هیچ کوششی برای رشد من دریغ نمیکرد❌ 🔰برای ادامه تحصیل بسیار مشوق👏 من بود و همینطور نیز ادامه تحصیل داد و تا مقطع لیسانس رشته دولتی درس خواند، خود من نیز در رشته کارشناسی امور تحصیل کردم📚 و در علمیه تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و تنها مشوق من مهدی بود☺️ 🔰مهدی پشتیبانم بود به من میگفت: شما درست را بخوان و اصلا نگران هزینه های💰 تحصیلی نباش اگر شده میکنم تا هزینه های تحصیلت را جور کنم. در کنارش💞 احساس میکردم . 🔰روش زندگی ما طوری بود که مهدی بیشتر اوقات بود و و من از اینکه مهدی مشغول کارهایی بود که به آن علاقه💖 داشت بودم. با تولد نازنین فاطمه👶 در سال 94 خوشبختی مان کامل تر شد، بسیار به نازنین فاطمه علاقه داشت. 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
#عاشقانه_‌شهدا 💞 ❣روزی که #مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد... ❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد... ❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️ ❣وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. #سفره را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود. #شهید_محمدابراهیم_همت @abbass_kardani
همیشه گوش بود و حرف های قلمبه سلمبه ای که همه را قانع می کرد. حرف هایش را گمان کنم از کتاب‌هایی که مدام می‌خرید بیرون می‌کشید خلاصه خیلی بلد بود خیلی خوب می توانست حرف‌هایش را به دیگران تفهیم کند. داشت برای کسی می شد. اصلا داشت برای خودش مردی می شد حالا دیگر سربازی رفتنش برای مادر کمتر ترسناک بود دوره ی آموزشی را در گذراند خیلی آرام و سربه زیر ثبت نام کرد و رفت و سربازی هم اهواز. دو سال و نیم بعد الیاس به یادش آورد که شش ماه اضافه خدمت کرده است نظامی گری و ترقه بازی و جنگ بازی ...یادش رفته بود باید به بازی سربازی پایان دهد. برایش لذت بخش بود خودش را پیدا کرد در سپاه جا خوش کرد یک لذت نظامی گری مدام برای خود دست و پا کرد اصلا روحیه اش را داشت. داشت قلبش را بزرگ می کرد و عباس شد، شد، چیزی که به هیچ یکی از برادرهایم سازگار نمی آمد. نظامی گری صبر و تحمل می خواست دل و جرات می‌خواست ، می خواست یک نفر فقط پا باشد و گوش پایی در رکاب و گوش به فرمان و اگر هم فرمایشی باشد فقط به آن چشم و بله قربان جاری شود و این حد سخت بر مردان خوزستانی جاری می شد. به خصوص برادرهای من که خوب لوسشان کرده بود فقط از دستش در رفته بود ناز کشیدن را دوست نداشت وقتی پدرم به عادت مآلوفش روی غذای او گوشت می گذاشت دیگر غذا نمی خورد. اصلا خودش تنش می خارید. دلش درد می خواست. وقتی به خدمت نظام درآمد کمتر می دیدیمش از سوی برای آموزش درس آمادگی دفاعی به مدرسه های پسرانه می رفت . کارمند حق التدریس آموزشی و پرورش شده بود و به ازای آن پول کمی می گرفت. کارش راخیلی دوست داشت بچه ها هم دوستش داشتند وقتی غرق در می شد دیگر همه چیز را کنار می گذاشت عقیده داشت باید خوب و درست کار کند. سنجیده و به دقت درس بدهد و حق کارش را خوب ادا کند این حلال خوری را از یاد گرفته بود و عمل به وظیفه را از . دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری می کرد.این اخلاق همه جوره شبیه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد. به روایت از ... @abbadd_kardani
همیشه گوش بود و حرف های قلمبه سلمبه ای که همه را قانع می کرد. حرف هایش را گمان کنم از کتاب‌هایی که مدام می‌خرید بیرون می‌کشید خلاصه خیلی بلد بود خیلی خوب می توانست حرف‌هایش را به دیگران تفهیم کند. داشت برای کسی می شد. اصلا داشت برای خودش مردی می شد حالا دیگر سربازی رفتنش برای مادر کمتر ترسناک بود دوره ی آموزشی را در گذراند خیلی آرام و سربه زیر ثبت نام کرد و رفت و سربازی هم اهواز. دو سال و نیم بعد الیاس به یادش آورد که شش ماه اضافه خدمت کرده است نظامی گری و ترقه بازی و جنگ بازی ...یادش رفته بود باید به بازی سربازی پایان دهد. برایش لذت بخش بود خودش را پیدا کرد در سپاه جا خوش کرد یک لذت نظامی گری مدام برای خود دست و پا کرد اصلا روحیه اش را داشت. داشت قلبش را بزرگ می کرد و عباس شد، شد، چیزی که به هیچ یکی از برادرهایم سازگار نمی آمد. نظامی گری صبر و تحمل می خواست دل و جرات می‌خواست ، می خواست یک نفر فقط پا باشد و گوش پایی در رکاب و گوش به فرمان و اگر هم فرمایشی باشد فقط به آن چشم و بله قربان جاری شود و این حد سخت بر مردان خوزستانی جاری می شد. به خصوص برادرهای من که خوب لوسشان کرده بود فقط از دستش در رفته بود ناز کشیدن را دوست نداشت وقتی پدرم به عادت مآلوفش روی غذای او گوشت می گذاشت دیگر غذا نمی خورد. اصلا خودش تنش می خارید. دلش درد می خواست. وقتی به خدمت نظام درآمد کمتر می دیدیمش از سوی برای آموزش درس آمادگی دفاعی به مدرسه های پسرانه می رفت . کارمند حق التدریس آموزشی و پرورش شده بود و به ازای آن پول کمی می گرفت. کارش راخیلی دوست داشت بچه ها هم دوستش داشتند وقتی غرق در می شد دیگر همه چیز را کنار می گذاشت عقیده داشت باید خوب و درست کار کند. سنجیده و به دقت درس بدهد و حق کارش را خوب ادا کند این حلال خوری را از یاد گرفته بود و عمل به وظیفه را از . دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری می کرد.این اخلاق همه جوره شبیه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد. به روایت از ... @abbadd_kardani
⚘﷽⚘ نسیم، عطر تـــو را صبح با آورد و گفت: روزے عشاق با خداوند است... 😍 🤚 💐 @abbass_kardani
💠💠👈ڪــلام‌شهـــید💠💠 🌷شهــید امـیر حاج امــینی: اصلاً دنبال نبود به اين اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا بکنی عــزيزت میکنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عڪس شهادتش اينطــور معــروف بشه. شهدا را یادکنید حتی بایک صلوات سلام دوستان عاقبت تون ختم به شهادت 💠💠@abbass_kardani💠💠
💌 ڪــلام‌شهـــید 💌 🌹شهــید امـیر حاج امــینی: اصلاً دنبال نبود به اين اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا بکنی عــزيزت میکنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عڪس شهادتش اينطــور معــروف بشه. یادشهدا کمتر از شهادت نیست ســـــــــلام دوستان شهدایی عاقبت تون ختم به شهادت 💠💠@abbass_kardani💠💠
ســــــــلام خدمت اعضای محترم مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇👇 شهید محمد حسین محمد خانی هستند عاشقانه 💖 ❣نگاهی انداخت به سر تا پای اتاقم🚪 و گفت : چقدر آینه!! از بس خودتون رو میبینین این قدر به نفستون رفته بالا دیگه. نشست رو به رویم خندید😅 و گفت: دیدید آخر به دلتون💞 نشستم! ❣زبانم بند آمده بود. من که همیشه بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می‌دادم، حالا انگار شده بودم. ❣خودش جواب را داد: رفتم ، یه دهه متوسل شدم. گفتم: حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه💕 پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم❌ ❣گوشه نشسته بودم که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست🚫 خیر کنن و . نظرم عوض شد. دو دهه ی دیگه دخیل بستم🎗 که برام بشید! حالا فهمیدم الکی نبود که نظرم عوض شد. انگار علیه‌السلام بود و دل من💖 به روایت: همسر شهید یاد شهدا کمتر از شهادت نیست شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز خاصه مهمان امشب مون 14دسته گل صلوات هدیه کنیم خدایاازعمرم بگیربرعمر رهبرم بیفزا کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عــــــــجل لولیک الفرج الـــتماس دعای فــــرج آقا جانم 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
داستانهایی‌ازامام‌کاظم( ع): ♨️ عرق کار💧 🌟امام كاظم در زمینی كه متعلق به شخص بود مشغول كار و زمین بود. فعالیت زیاد امام را از تمام جاری 💦ساخته بود. علی بن ابی حمزه ی بطائنی در این وقت رسید و عرض كرد: «قربانت گردم، چرا این كار را به عهده ی نمی گذاری؟» - چرا به عهده ی دیگران بگذارم؟ افرادِ از من بهتر همواره از این كارها می كرده اند. - مثلا چه ؟ - خدا و و همه ی پدران و . اساسا كار و در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای و بندگان شایسته ی خداوند است 🌻 از حرام  💥امام كاظم عليه السلام را فرستاد تابراى او تخم مرغ بخرد، غلام يك يا عدد تخم مرغ خريد و با آنها كرد آنگاه نزد امام عليه السلام رفت . حضرت مرغ را از او گرفت و و ميل فرمود: پس از آن يكى از حضرت به او عرض كرد: او با اين تخم مرغ كرد. امام عليه السلام بسيار شد. فورا طشتى مى كرد و غذاهاى حرام را برگرداند. 💐پرهيز از نامحرم  ⭕️هارون‌الرشيد امام كاظم عليه السلام را كرد زيبا و فهميده را به خدمت او در فرستاد و در حقيقت نظرش اين بود كه آن حضرت به تمايل پيدا كند و منزلت او در بين مردم شود و يا اين كه تمايل او به كنيز بهانه اى بدست او دهد تا بتواند امام عليه السلام را بيشتر فشار قرار دهد، و خادم ديگرى را هم به فرستاد تا نظاره گر آن كنيز باشد. خادم ديد آن كنيز در حال سجده به سر مى برد و مى گويد: ، ، ، ، . او را نزد هارون بردند ديدند از خدا مى لرزد. به او گفتند: اين چه حالتى است كه پيدا كردى ؟ در جواب گفت : عبد را ديدم كه چنين بود و پيوسته تا آخر عمر از اين برخوردار بود. 💢حرمت برادر   عبدالمومن من انصارى گويد: به محضر كاظم عليه السلام رسيدم و محمد بن عبداللّه جعفرى هم نزد آن حضرت بود من با محمد كردم امام كه مشاهده مى كرد فرمود: او را دوست دارى ؟ عرض كردم : بله ، البته بخاطر شما را دارم . امام عليه السلام فرمود: او توست و مومن برادر و مومن است اگر چه از يك پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند). 👈 است كسى كه به برادرش تهمت زند. 👈 است كسى كه به برادرش خيانت كند. 👈 است كسى كه برادرش را (از كجروى ) پند و اندرز ندهد. 👈 است كسى كه از برادرش غيبت كند.