eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
مهر سال پنجم الیاس خودش را آماده کرده بود که بدون حمایت به مدرسه برود و عباس روانه دنیای پر از حساسیت شد. عصبیت های قومی که همیشه در دنیای کودکان به طرز بارزتری آشکار می شود الیاس بی نوا را که الان بدون یاور هم شده بود به دام انداخته بود. چند روزی از اول مهر نگذشته بود که عده ای از بچه های عرب زبان الیاس را در مسیر خانه تنها دیده بودند؛ او را به باد کتک می گرفتند و کتابهایش را در خیابان پرت می کردند و فریاد می زدند (عجمه حق نداری دیگر از این مسیر بیای) همین باعث شده بود که الیاس مسیر دیگری را برای رفتن به خانه انتخاب کند که دیرتر از مسیر قبلی بود. تا جایی که متوجه تاخیر او در رسیدن به خانه شد. فردا دست الیاس را گرفت و پا در راه مدرسه گذاشتند. می ترسید به سختی راه می رفت دیگر توان نداشت دوباره کتک بخورد اما قدم های مصمم او را هم محکم تر کرده بود تا جایی که به همان مکانی که هر روز مفصلی نوش جان می کرد رسیدند . همه وجود الیاس را در برگرفته بود آن چند کودک نزدیک می شدند عباس دست های برادر را رها کرد یکی از بچه ها فریاد زد مگر نگفتم دیگر از اینجا نیا و به سمت الیاس حمله کرد . مچ دستش را گرفت و او را به زمین انداخت و روی سینه اش نشست و تا می خورد زدش سه کودک دیگر که این حرکت عباس را دیدند پا به فرار گذاشتند و هم کمی بعد پسرک را رها کرد نتیجه آن شد که دیگر هر روز الیاس بی ترس و هراس از آن مسیر می گذشت. اما همچنان به سختی می گذشت خرج و مخارج خانه کم کم داشت پدر را از زانودر می آورد اما این بار هم مادر به کمکش آمد: " یک گاو بخر تا کمک خرج خانه باشد" چند روز بعد دو به جمع کارهای ریز و درشت مادر اضافه شد. خانه ما هنوز آنقدر رنگ و جلای خانه های و تمیز را به خود نگرفته بود و محله کوت عبدالله هم آنقدر به قول امروزی ها با کلاس نبود که از آوردن دو تا گاو پرستیژش به هم بخورد برای همین خجالتی هم از داشتن گاوها نداشتیم راستش خیلی هم خوشحال بودیم یکی از گاوها دربست برای خوردنمان بود و شیر یکی دیگر کمک خرید خانه می شد . از همین راه کم کم خانه را رو به راه تر کرده یک اتاق دیگر به آن اضافه کردیم! به روایت از ... @abbass_kardani
هدایت شده از درمحضرحضرت دوست
#شــــــہیدانہ دلگيرڪه شدے از #زمانہ تعطیل ڪن #زندگے را برس بہ داد ِدلَت #حرم اگر راه نیافتے شـہدا هستند #گلزارشان میشود مأمنے براے دلت #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 #شهید_مدافع_حرم #شهید_عباس کردانی🌷 🍃🌹🍃🌹
▫️💠 🔹✨برای جا مانده ها ... 🔸✨دلتنگ ها ... 🔹✨خسته ها... 🔸✨بریده ها ... 🔹✨برای همه... 💔 💟👈🏻یک روز و شب هایی🌙 اینجا(شلمچه) می کردیم ... دلمان که می گرفت ... می رفتیم و روی این می نشستیم ... چقدر غر به که نزدیم و... 💟👈🏻اما الان ... معنی دلتنگیـ💔 بیشتر حس می شود وقتی در این هوای شهر جایی برای خودت پیدا نمی کنی ... و گرم نمی کند دلت را ؛نگاه مردم ! و روشن نکند را ، چراغ ها 💟👈🏻سال گذشته از این ایام عمرمان در بی محاسبه کنتور می انداخت 💟👈🏻و حالا ... در هوای آلوده ی دنیـــا ! زندگی در چه لذتی دارد ... بهشتِ خاکی ... ... ... @abbass_kardani
🔸مثل بچه ها زندگی میکرد خیلی ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت درخانه حتی مبل🛋 داشته باشد؛ نه این که بخواهد به زهد کند و از روی تصنع باشد؛ روحیه اش😇 این طور بود! 🔹این اواخر در میدان روی چمن ها🌱 نشسته بودیم که پرسیدم: "با حقوق💰 پاسداری چطور میگذرد؟ " 🔸گفت: من راضی به گرفتن همین حقوق هم نیستم❌ دنبال کاری هستم که زندگی را بچرخاند و شغل برای نباشد!! 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
7⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه 🌷 ⚜سیاهی گناه🔞 چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم❌ عادت به سکون بلای بزرگ است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت حقیقی💫 دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم می‌کند.  ⚜بعد از مدتی می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی بگذرانیم و درد💔 نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد✘ انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان و بیدار می‌فهمد👌 ⚜راستی! کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم⁉️ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند⚡️ و ما فقط آن را کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا نیستیم؟؟؟  ⚜مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان😇 از بین رفته بازیچه دنیاییم. "الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم، مرده‌ام مرا دوباره حیات ببخش🙏 خوابم تو بیدارم کن. ! به حرمت پای خسته‌ رقیه(س) به حرمت نگاه خسته‌ (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج)😭 به ما بده.  🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی از 🔴ریتم در نگاه همه چه کوچک و چه نوع جریان دارد 🔻و ما آدم ها از این هستیم که چهره‌های دیگری هم بودند✔️ که را به ما هدیه دادند و تصویرشان در قاب‌های📸 خاطر همه ما گره خورده 🔺پس بیاییم گاهی به نگاه کنیم 🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🔸پسرم با و علاقه به اسلام✌️ و ائمه،از اسلام و کشورش🇮🇷 دفاع می‌کرد و گوش به فرمان بود 🔹همه این بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، بخاطر علاقه‌اش💖 به سرگذشت داود و مرتضی کمانی🌷 بود. مسیر شهادت را از دایی‌هایش آموخت 🔸با تمام سختی‌های پیش رو در که عمده‌ترین آنها از دست دادن همسرم، نداشتن مسکن🏘 نبود منبع درآمد، و شنوایی‌ام بود، 3 فرزندم رابا بزرگ کردم👌 🌹🍃🌹 @abbass_kardani
❤️🍃 سنگريزه ريز است و ناچيز ، اما اگر در جوراب يا کفش باشد ، ما را از راه رفتن باز میدارد! در زنـدگی هـم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و ما می شوند! نامهربانی به والدين ، نگاه تحقيرآميز به فقرا ، تکبر و فخرفروشی به مردم ، منت گذاشتــن هنگام کمــک کـردن ، نپذيرفتن عذر خطای دوستان ، بخشی از سنگريزه ‌های مسير تکامل ماهستند! آنها را بموقع کنـار بگذاريم تـا از لـذت ببریـم 💐💐💐🌹💐🌹💐💐💐💐🌹💐
معرفی شهید #شهید_علی_زاده_اکبر تاریخ تولد : ۵۵/۳/۴ تاریخ شهادت: ۹۲/۵/۲۸ محل شهادت: حلب، سوریه #زندگی نامه ستوان دوم پاسدار شهید علی زاده اکبر شهید مدافع حرم تخصص :تخریب و انفجارات شهید زاده اکبردر طول خدمت درنهاد مقدس سپاه توانست با جدیت و پشتکار در رشته تخریب و انفجارات جزء نفرات برتر محسوب شود .به طوری که در تمام ماموریتهای حساس از شمال غرب تا جنوب شرق حضور فعال داشته باشد . شهید زاده اکبر در هر منطقه که حضور داشت سعی می کرد مشکلات فرهنگی مردم را شناسایی و در حد توان ادام به رفع آن نماید. پیکر مطهر این شهید والامقام از مسجد جامع کاشمر تا گلزار مطهر شهدای امام زاده سید حمزه (ع) تشییع و به خاک سپرده شد ‌🌺🌱@abbass_kardani🌺🌱
🔔 ⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز ✨از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: شما چطـــور شصت سال باهـــم #زنــــدگی ڪـــردید؟! ↶↶↶ گفتند: ما متــعلق به نسلی هسـتیم ڪه وقتی چـیزی خـــراب می شد #تعمیرش میڪردیم نه تعویضش! 💯 #انسانـــم‌آرزوســـت شادی روح همه ی پدران و مادران آسمانی صلوات هدیه کنیم برا سلامتی همه ی پدران و مادران زمینی صلوات تقدیم کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 💐 💐 💐 اللهم عجل لولیک الفرج انشاء الله به زودی 💕💕 @abbass_kardani🍀💕
#شهید_ابراهیم_هادی🌹 #ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من می گفت: "طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: "این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره." #سیره_ابراهیم #گذشت 🌺🌺@abbass_kardani🌺🌺
مهر سال پنجم الیاس خودش را آماده کرده بود که بدون حمایت به مدرسه برود و عباس روانه دنیای پر از حساسیت شد. عصبیت های قومی که همیشه در دنیای کودکان به طرز بارزتری آشکار می شود الیاس بی نوا را که الان بدون یاور هم شده بود به دام انداخته بود. چند روزی از اول مهر نگذشته بود که عده ای از بچه های عرب زبان الیاس را در مسیر خانه تنها دیده بودند؛ او را به باد کتک می گرفتند و کتابهایش را در خیابان پرت می کردند و فریاد می زدند (عجمه حق نداری دیگر از این مسیر بیای) همین باعث شده بود که الیاس مسیر دیگری را برای رفتن به خانه انتخاب کند که دیرتر از مسیر قبلی بود. تا جایی که متوجه تاخیر او در رسیدن به خانه شد. فردا دست الیاس را گرفت و پا در راه مدرسه گذاشتند. می ترسید به سختی راه می رفت دیگر توان نداشت دوباره کتک بخورد اما قدم های مصمم او را هم محکم تر کرده بود تا جایی که به همان مکانی که هر روز مفصلی نوش جان می کرد رسیدند . همه وجود الیاس را در برگرفته بود آن چند کودک نزدیک می شدند عباس دست های برادر را رها کرد یکی از بچه ها فریاد زد مگر نگفتم دیگر از اینجا نیا و به سمت الیاس حمله کرد . مچ دستش را گرفت و او را به زمین انداخت و روی سینه اش نشست و تا می خورد زدش سه کودک دیگر که این حرکت عباس را دیدند پا به فرار گذاشتند و هم کمی بعد پسرک را رها کرد نتیجه آن شد که دیگر هر روز الیاس بی ترس و هراس از آن مسیر می گذشت. اما همچنان به سختی می گذشت خرج و مخارج خانه کم کم داشت پدر را از زانودر می آورد اما این بار هم مادر به کمکش آمد: " یک گاو بخر تا کمک خرج خانه باشد" چند روز بعد دو به جمع کارهای ریز و درشت مادر اضافه شد. خانه ما هنوز آنقدر رنگ و جلای خانه های و تمیز را به خود نگرفته بود و محله کوت عبدالله هم آنقدر به قول امروزی ها با کلاس نبود که از آوردن دو تا گاو پرستیژش به هم بخورد برای همین خجالتی هم از داشتن گاوها نداشتیم راستش خیلی هم خوشحال بودیم یکی از گاوها دربست برای خوردنمان بود و شیر یکی دیگر کمک خرید خانه می شد . از همین راه کم کم خانه را رو به راه تر کرده یک اتاق دیگر به آن اضافه کردیم! به روایت از ... @abbass_kardani
💓 🌿نگاه تو بر ماست و همین دل مارا قرص میکند... 🍁میدانیم که در این دلتنگی💔 هست به گره های زندگیمان.. 🍀تو میکنی و همین برای این دل بی قرار کافیست.. 🌷 ... تون _شهدایی🌷✋🌷 🌷🕊🍀🌷🕊🍀🌷🕊🍀🌷 @abbass_kardani 🌷🍀🕊🌷🍀🕊🌷🍀🕊🌷
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. . 🍃خواب ِغفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخم به اینکه آیا حسین وار می کنیم یا نه چیست ؟🥺 . 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 . 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. از جمله است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت.وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 . 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 . 🍃حال، بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣ . 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خواب ِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 راستی پرستوی به خانه برگشته❤️ ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃@abbass_kardani
مهر سال پنجم الیاس خودش را آماده کرده بود که بدون حمایت به مدرسه برود و عباس روانه دنیای پر از حساسیت شد. عصبیت های قومی که همیشه در دنیای کودکان به طرز بارزتری آشکار می شود الیاس بی نوا را که الان بدون یاور هم شده بود به دام انداخته بود. چند روزی از اول مهر نگذشته بود که عده ای از بچه های عرب زبان الیاس را در مسیر خانه تنها دیده بودند؛ او را به باد کتک می گرفتند و کتابهایش را در خیابان پرت می کردند و فریاد می زدند (عجمه حق نداری دیگر از این مسیر بیای) همین باعث شده بود که الیاس مسیر دیگری را برای رفتن به خانه انتخاب کند که دیرتر از مسیر قبلی بود. تا جایی که متوجه تاخیر او در رسیدن به خانه شد. فردا دست الیاس را گرفت و پا در راه مدرسه گذاشتند. می ترسید به سختی راه می رفت دیگر توان نداشت دوباره کتک بخورد اما قدم های مصمم او را هم محکم تر کرده بود تا جایی که به همان مکانی که هر روز مفصلی نوش جان می کرد رسیدند . همه وجود الیاس را در برگرفته بود آن چند کودک نزدیک می شدند عباس دست های برادر را رها کرد یکی از بچه ها فریاد زد مگر نگفتم دیگر از اینجا نیا و به سمت الیاس حمله کرد . مچ دستش را گرفت و او را به زمین انداخت و روی سینه اش نشست و تا می خورد زدش سه کودک دیگر که این حرکت عباس را دیدند پا به فرار گذاشتند و هم کمی بعد پسرک را رها کرد نتیجه آن شد که دیگر هر روز الیاس بی ترس و هراس از آن مسیر می گذشت. اما همچنان به سختی می گذشت خرج و مخارج خانه کم کم داشت پدر را از زانودر می آورد اما این بار هم مادر به کمکش آمد: " یک گاو بخر تا کمک خرج خانه باشد" چند روز بعد دو به جمع کارهای ریز و درشت مادر اضافه شد. خانه ما هنوز آنقدر رنگ و جلای خانه های و تمیز را به خود نگرفته بود و محله کوت عبدالله هم آنقدر به قول امروزی ها با کلاس نبود که از آوردن دو تا گاو پرستیژش به هم بخورد برای همین خجالتی هم از داشتن گاوها نداشتیم راستش خیلی هم خوشحال بودیم یکی از گاوها دربست برای خوردنمان بود و شیر یکی دیگر کمک خرید خانه می شد . از همین راه کم کم خانه را رو به راه تر کرده یک اتاق دیگر به آن اضافه کردیم! به روایت از ... @abbass_kardani
🔻 چهار چیز را پیش از چهار چیز غنیمت شمار : 1️⃣ پیش از پیری 2️⃣ پیش از بیماری 3️⃣ پیش از فقر 4️⃣ و پیش از مرگ دکتر احمد لقمانے 💢@abbass_kardani💢
همسرانه همسرداری_شهدا همسر_سردار_شهید یوسف_کلاهدوز شاید علاقه_اش را خیلی به من نمی گفت ولی عمل خیلی به من توجه می کرد. با همین کارهایش غصه دوری از خانواده ام یادم می رفت. حقوق که می گرفت، می آمد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من و می گفت: هر جور خودت دوست داری خرج کن . خرید خانه با من بود. اگر خودش پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم . اصلاً سخت نمی گرفت. از هم که بر می گشتم، می دیدم خیلی و است. را خودش و را مرتب می کرد. شادی روح امام_راحل و شهدا صلوات
نامه شهید مصطفی صدر زاده❤️🌿^^ نام:مصطفی نام خانوادگی:صدر زاده نام جهادی:سید ابراهیم تاریخ تولد:۱۹/۶/۱۳۶۵ تاریخ ازدواج:۱۹/۶/۱۳۸۶ تعداد فرزندان:۲تا به اسم های فاطمه و محمدعلی تاریخ شهادت:۱/۸/۱۳۹۴(تاسوعای حسینی) محل شهادت:حومه حلب ~هرکسی او را میدید دیگر نمی توانست به راحتی از او دل بکند.مصطفی قانون جذب را خوب بلد بود.میدانست چه کار کند تا یکی را جذب بسیج و دم و دستگاه امام حسین(ع) کند. پدرش می‌گفت:«مصطفی به مادرش گفته شما دعا کن من موثر باشم،شهید شدم یا نشدم مهم نیست.🍂✨ اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک...🌱💚 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆