eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
24.8هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
امان نمی دهم یک روز که از حوزه برگشتم دیدم طبق خرافات و عقاید قدیمی بچه را گذاشته اند توی یک تشت. توی تشت یک تخم مرغ بود یک تکه آهن و ادویه های عجیب و غریب. پرسیدم این دیگه چیه؟ گفتند احمد رو گذاشتیم توی اینها که چشم نخوره گفتم :این تخم مرغ برا چیه ؟ گفتند: نمی دونیم. فقط می دونیم که باید باشه. طبق رسم و رسومات این تخم مرغ باید می ماند تا روز هفتم تخم مرغ را می شکستند تا بچه چشم نخورد ولی من امان ندادم که این خرافات را اجرایی کنند. وقتی هواسشان پرت شد تخم مرغ را برداشتم و زدم به بدن. وقتی فهمیدند که تخم مرغ نیست غوغایی کردند که چرا برنامه ما را به هم زدی؟ ولی من محکم ایستادم و گفتم: اینها خرافاته نباید انجام بشه. همان یک بار در ذهن زن های فامیل حک شد که چیزی که خرافات است نباید انجام بشود برای بچه های بعدی آهن می گذاشتند چون مستحب است با آداب مخصوص به خودش ولی دیگر از تخم مرغ خبری نبود می دانستند اگر تخم مرغ بگذارند امانش نمی دهم. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
انس با قرآن وقتی احمد کوچک بود ما کلاس های فرهنگی و عزاداری را داخل خانه خودمان برگزار می کردیم کلا سه اتاق داشتیم یک اتاق برای پدرم بود یک اتاق برای ما و یک اتاق هم پذیرایی. اتاق پذیرایی محل کلاس قرآن و برگزاری عزاداری بود احمد در چنین خانه ای بزرگ شد و در شرایطی رشد کرد که غالبا قرآن می شنید پدرم بعد از نماز صبح با صدای بلند قرآن میخواند و تمام اهل خانه صدای قرآنش را می شنیدند. احمد در این فضا با قرآن انس گرفت و زمینه ای فراهم شد که زودتر از هم سن و سالانش قرآن را بخواند و حفظ کند. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
گریه نمی کرد دو سالش بود که سعی می کردیم در مراسمات روضه و عزاداری شرکت کنیم و احمد را نیز به همراه ببریم‌ . به خانواده سفارش می کردم که احمد را ببرید تا صدای روضه و عزاداری برای امام حسین در گوش این بچه تثبیت شود. در محل ما مراسم عزاداری در ایام محرم به این شکل است که خانم ها از صبح ساعت ۹ در مجالس عزاداری شرکت می کنند تا نماز ظهر. بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت دوباره مراسمات شروع می شود تا نماز مغرب. بعد از شام و نماز دوباره مراسم هست تا آخر شب. مادرش تعریف می کرد این بچه در طول این مراسم روی دست ما بود تا وقتی صدای سخنرانی روضه یا نوحه می آمد آرام بود وگوش می داد همین که صدا قطع می شد شروع میکرد به گریه کردن. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
عکس امام یکی دو سالش بیشتر نبود تازه راه افتاده بود.می رفت کنار قاب عکس امام خمینی و دست می کشید روی عکس امام. وقتی من یا مادرش می گفتیم سرمان درد می کند احمد می دوید سمت قاب دست های کوچکش را می کشید به عکس امام و می آمد دست هایش را می کشید روی سرمان. با همان زبان بچگانه می گفت خوب می شید. خوب می شید. راوی : پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
تنبیه نمی کردم بعضی وقت ها شیطنت هایی می کرد که نیاز به تنبیه داشته باشد ولی مسله اینجا بود که من اهل تنبیه کردن نبودم. مثلا بعضی وقت ها که مدتی برای تبلیغ به شهرستان می رفتیم وقتی به قم بر می گشتیم احساس می کردم خلق و خوی بچه های آن منطقه را با خودش آورده است. حرف هایی توی دهنش می افتاد که هم شان با محل زندگی ما در قم نبود. ما در منطقه ای از پردیسان زندگی می کردیم که همه طلبه بودند و بعضی حرف ها برای اینجا مناسب نبود. البته چون سن و سال کمی داشت. بعضی از حرف ها را بدون اینکه معنایش را بفهمد تکرار میکرد. مادرش یکی دو مرتبه تذکر می داد ولی اگر تکرار می کرد کار به تنبیه هم می رسید ولی من نه. من بیشتر سعی می کردم با نگاه همراه با اخم و ناراحتی بچه را کنترل کنم. ولیل تنبیه نکردنم این بود که خودم را مربی می دانستم نه معلم. مربی تنبیه نمی کند،تربیت میکند یعنی اگر رفتار نامناسبی دید تلاش میکند تا با روشی دیگر آن را درست کند. من هم برای کارهایی از این دست یک مدت زمانی در نظر می گرفتم کاری کنم که در این بازه زمانی روی رفتار کار کنم تا اصلاح شود. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
تنبیه نمی کردم بعضی وقت ها شیطنت هایی می کرد که نیاز به تنبیه داشته باشد ولی مسله اینجا بود که من اهل تنبیه کردن نبودم. مثلا بعضی وقت ها که مدتی برای تبلیغ به شهرستان می رفتیم وقتی به قم بر می گشتیم احساس می کردم خلق و خوی بچه های آن منطقه را با خودش آورده است. حرف هایی توی دهنش می افتاد که هم شان با محل زندگی ما در قم نبود. ما در منطقه ای از پردیسان زندگی می کردیم که همه طلبه بودند و بعضی حرف ها برای اینجا مناسب نبود. البته چون سن و سال کمی داشت. بعضی از حرف ها را بدون اینکه معنایش را بفهمد تکرار میکرد. مادرش یکی دو مرتبه تذکر می داد ولی اگر تکرار می کرد کار به تنبیه هم می رسید ولی من نه. من بیشتر سعی می کردم با نگاه همراه با اخم و ناراحتی بچه را کنترل کنم. ولیل تنبیه نکردنم این بود که خودم را مربی می دانستم نه معلم. مربی تنبیه نمی کند،تربیت میکند یعنی اگر رفتار نامناسبی دید تلاش میکند تا با روشی دیگر آن را درست کند. من هم برای کارهایی از این دست یک مدت زمانی در نظر می گرفتم کاری کنم که در این بازه زمانی روی رفتار کار کنم تا اصلاح شود. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
فوتبال یا قرآن مسئله ورزش از همان کودکی در احمد شکل گرفت‌ من هم به فوتبال، دو و شنا علاقه داشتم. از همان کودکی هر وقت میخواستم با دوستان فوتبال بروم احمد را هم می بردم. از همان جا عشق فوتبال در احمد شکل گرفت‌ آرام آرام فوتبالش خوب شد تا جایی که برای تیم منتخب استان قم دعوت شد. امد پیش من و گفت: بابا چه کار کنم؟ گفتن: تصمیم با خودته. اگه خواستی برو فوتبال، اگرم خواستی برو موسسه برای حفظ قرآن. جون مسله حفظ قرآن پیش آمد فوتبال را تعطیل کرد. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
قرآن و بازی در سن ده یازده سالگی درگیر حفظ قرآنش بودیم. اوایل که مقدار حفظ کم بود مشکلی نداشتیم ولی وقتی حجم حفظیات بالا رفت طبیعتا باید وقت بیشتری برای حفظ قرآن و مرور می گذاشتیم. سعی میکردم طبق برنامه موسسه پیش برویم تا از بقیه عقب نماند. این اواخر انگار خسته شده بود. از اینکه وقت زیادی برای بازی کردن نداشت ناراحت بود. تا اینکه یک روز وقتی خواستم طبق برنامه از او سوال بپرسم و صفحاتی که حفظ کرده مرور کنیم توپش را برداشت و رفت توی حیاط. شروع کرد به بازی و گفت شما سوالاتونو بپرسید همان طور که بازی می کرد سوال ها را دقیق و درست جواب میداد. حتی یک بار من با اینکه از روی قرآن نگاه می کردم و می پرسیدم حواسم پرت شد و اشتباه گفتم می خندید و می گفت: بابا دیدی اشتباه کردی ولی من اشتباه نکردم. اینقدر به قرآن تسلط پیدا کرده بود که در حین بازی هم میتوانست جواب بدهد و مرور کند. راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان