eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
25.5هزار ویدیو
127 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی که عیدغدیر را گرامی بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ اورا میبخشد واگر از دنیا برود در زمره ی شهدا خواهد بود. (ع)
💌 تو عاشقی یا  عاشقن؟ حاج آقا ما عاشق شهیداییم ... بابا!!! عاشق رو معشوق به خونه دعوت میکنه؟ یا معشوق، عاشق رو به خونه دعوت میکنه؟ اصلاً فهمیدی شهیدا عاشقت شدن؟ حاج اقا این حرف و نزن این حرف خیلی گندس به دهن ما  ما، یعنی اونا ما رو ... آقا از بی کسی عاشقت شدن ... امام زمان به شهیدا گفت بچه ها شما  فدا شدید میتونید برید چندتا جوون برا من پیدا کنین؟  ... ما میخونیم شهیده تو بغل  جون داد! بچه ها میدونید امام زمان داره برا بغلش ادم اماده میکنه؟! حیفه ها بمیری هاااا  خاک عالم بر سر بچه های این دور و زمونه که بمیرن  باید شهید بشن ... اونم مستشهدین بین یدیه بشن بچه ها حیفه! حاج حسین یکتا @abbass_kardani
🌷 ⃣3⃣ 💠مرا دریابید 🔹همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. 🚍موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم. 🔸محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من می‌خندیدند.😂😅 همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند. 🔹بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا می‌ماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم. 🔸بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: 🙌 «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمی‌شه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!» همه زدند زیر خنده.  😁 🌹🍃🌹🍃
هر وقت خواستے ... اقتدار و صلابت، توام با را در چهره یڪ ببینے را بہ حاج ابراهیم بدوز ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
هر وقت خواستے ... اقتدار و صلابت، توام با #مهربانے را در چهره یڪ #مرد ببینے #چشمــــانت را بہ حاج
💠سردار خیبر 🔸یه شب 🌙خواب بودم که تو خواب😴 دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم با یه موتور🏍تریل جلو در خونه🏡 وایساده و میگه بریم . 🔹ازش پرسیم کجا⁉️ گفت یه نفر به ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود🚳 طوری که بتونم آدرس ها رو خوب ببینم👀. 🔸 وقتی رسیدیم از خواب پریدم🗯 . از چند نفر پرسیدم که این خواب چیه⁉️ گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به احتیاج داره . 🔹هر جوری بود خودمو به اون رسوندم و در🚪 زدم . دررو که باز کردن دیدم یه اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو😕 . 🔸گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟ ازش پرسیم که با کاری داشته؟؟ یهو زد زیر گریه😭 . گفت چند وقته میخوام کنم . 🔹دیروز داشتم تو خیابون🏙 راه می رفتم و به این فکر💭 میکردم که چه جوری خودم رو کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود . 🔸گفتم میگن شماها اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم❌ . الان شما اومدید اینجا و میگید که از شهید همت اومدید😭 ... 🌷 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
💠 شهیدی که میخواست پشت ماشین زندگی کنه😳 🕊❤️ 🔹بهش گفتیم نمیخوای کنی؟💍 خیلی راحت گفت چرا نمیخوام؟ 🔸فکر نمیکردیم اینقدر جواب بدهد 🔹مادرش گفت ننه کیو میخوای؟بگو تا برات بگیرم گفت من یه زن میخوام که بتونه با من زندگی کنه 🔸مادرش گفت این دیگه چه صیغه ایه؟ گفت یعنی من جلو اونم بشینه عقب، یعنی این 🔹مادرش گفت اخه کدوم دختری اینو میکنه ابراهیم گفت اگه میخواید من ازدواج کنم اینه 🔸اول فک کردیم چون ندارد این حرف را میزند برایش خانه ساختیم و گفتیم تو همین شهر برات زن میگیرم اینم خونه زندگیت توهم راحت بکارت برس، 🔹گفت من زنی میخام که باشه هرجا میرم اونم بیاد بعد از مدتی از برگشت گفت کسیو رو که میخواستم پیدا کردم ❤️ 🔸به او گفتیم به همین قبول کرد؟ گفت نه همچین ساده هم نبود، بیچارم کرد تا بله را گفت. 🔹دختر مورد علاقه او از بود که برای به مردم در مناطق ، شهر و دیار خود را رها کرده بود و رفته بود 🔸حاجی چندبار از او کرده بود ولی جواب رد داده بود در اخر او چهل روز دعای توسل و روزه میکند که پس از چهل روز حاجی مجددا از او خواستگاری میکند و جواب مثبت میگیرد. ✍راوی: پدر شهید همت 📚منبع: کتاب برای خدا مخلص بود 🌷نثار روح پاکش صلوات🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🔹نزدیک "عملیات خیبر" بود. بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آمد خانه. چشم های سرخ و خسته اش داد می زد چند شب است . 🔸تا آمدم بلند شوم، نگذاشت. را گرفت و نشاندم. گفت: "امشب نوبت من است که از تو بیرون بیایم". گفتم: " ولی تو، بعد از این همه وقت ، خسته و کوفته آمدی و ..." نگذاشت حرفم تمام شود. 🔹رفت خودش را انداخت. غذا را کشید و آورد. بعدی هم غذای را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای ریخت و آورد دستم و گفت : "بفرما بخور. " ✍ به روایت همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت🌷 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
شک نکن بعدی تویی!! 🔹میانبر رسیدن به خدا"نیت"است. کار خاصی لازم نیست بکنیم. کافی است کار های روزمره‌ مان را... 👈🏻به خاطر "خدا" انجام دهیم. 🔸اگر تو این کار زرنگ باشی شک نکن شهید بعدی تویی..😇 @abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا