eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
39.9هزار ویدیو
173 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
💠منتظرت هستم یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطر
3⃣2⃣8⃣ 🌷 📃خاطره ای از شهید عبدالمهدی کاظمی از زبان همسرشان ✨قبل از شهادتش ديدم كه رفتم حرم حضرت (س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمي آنجا بود كه داشت. 🍁از آن خانم پرسيدم كه اينها عكس‌هاي چه كساني هستند؟ ايشان گفت: عكس . بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند. در ميان عكس‌ها تصوير من هم بود. 🍃خيلي نگران شدم تا اينكه خبر را به من دادند. عبدالمهدي در شب تاجگذاري امام زمان(عج)‌ همان طور كه آيت‌الله فرموده بودند به شهادت رسيد. 🌹29 دي ماه سال 1394 بود. عبدالمهدي با اصابت موشك به آرزويش رسيد. 🌾وقتي خبر را شنيدم، بال بال مي‌زدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلي دلم برايش شده بود. گفتم عبدالمهدي به حاجتت رسيدي. بعد از شهادتش ديدم كه پشت سر (عج) مي‌رود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. ☘ مي‌گفت من فكر نكنيد كه مرده‌ام هيچ وقت ناشكري نكنيد. هر مشكلي داشتيد من برايتان مي‌كنم. 💫من و عبدالمهدي 9 سال با هم زندگي كرديم. ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله يادگاري‌هاي شهيدم هستند. ⚡️ريحانه خيلي وابسته به پدرش بود. خيلي با پدرش حرف مي‌زد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
چند روز پیش به بی‌بی #حضرت_زینب خیلی گله کردم گفتم سه ماه پاسپورتم جيبمه و پوتین پام، هر روز این در و اون در دارم میزنم، #قابل نمیدونید😪 اینکه #هنر نیست هرچی با لیاقته میبری😔 #اعجازت اینه که #بی.لیاقت ببری😭 اعجازت اینه که اونی که #بده رو ببری بعد صبح #خواب دیدم تو عالم خواب دیدم که بی‌بی گفتش که بالاخره شما #دعوت شدی😭😭😭 بلند شدم و از #خوشحالی نمیدونستم چکار کنم...... #شهید_مجید_سلمانیان 🌷 🍃🌹🍃🌹
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
💟همیشه برایم مثل یک #استاد بود، از زندگی #شهدا صحبت میکرد. خصوصیات آنان، نحوه زندگی وشهادتشان... ه
⭕️فرازی مهم از وصیت نامه📜 امام زمان(عج) 🌷 و ماجرای تشرف به محضر حضرت سید الشهدا 💢می خواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن مفید است. شبی🌚 در عالم خود را در مکانی دیدم که پشت دری به حالت انتظار ایستاده ام👤. پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد✅، من نیز به داخل رفتم. 💢ناگهان دیدم بالباس عربی تمام سیاه و در حالی که خون به لباسش جاریست💔 در برابرم ایستاده👥، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بی سر به زمین و هیچ گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم🚫. 💢در همین حین صدایی به گوشم رسید👂 که را باز کن. به زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم و به ندا رسید که این مرد بی سر امام مظلومت (ع) است. 💢پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم دیدم با سر مبارک و لباس زیبایی✨ که به تن داشت در سمت راست من و بافاصله ای اندک به روی نشسته اند و به من خیره شده اند، در حالی که نیز به لب داشتند. 💢در عالم خواب به خود زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباه♨️ شده است.با هر مشقت و سختی😣 که بود کشان کشان خود را به منبر امام حسین(ع)رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم. 💢وجود نازنین اباعبدالله در حالی که به من نگاه می کرد از من پرسیدند:چه میخواهی⁉️ عرض کردم فقط می خواهم که مرا امضا کنید📝. باهمان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود سر مبارک خود را به حالت تکان دادند. (ع) ⇜بعد از ۱۲۰ عملیات موفق ⇜۱۲۰ عملیاتِ سربازان گمنام امام زمان(عج) ⇜بدون تلفات ⇜به دلیل کار زیبای اطلاعاتی ⭕️به نقل از هم رزم شهید: ↯↯ 🌷هنگام ورود به منزل🏚 تروریست ها (در درگیری های اخیر چابهار) به من گفت : نه❌!!! تو من می روم😊. ... 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
#ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [عليه السلام] داشت ... آخرش هم #برات شهادتش رو از امام رضا(ع) گرفت
💠خواب دختر شهيد محرابی چند شب قبل از شهادت پدرش🌷 🔰چند شب قبل از (ع) خواب دیدم درمراسم ظهر شهادت امام رضا (ع )هستم که هرسال نذری ميدادند🍵 در حال كمك كردن درساختمانی بودیم صدای مردی🗣 به گوشم خورد که میگفت: امسال امام رضا (ع) حاجت را خواهد داد 🔰من بعد از این خواب خیلی شدم ومدام صدای آن مرد در گوشم می‌چرخید🎧 مراسم شروع شد. چون تعداد مهمان ها👥👥 زیاد بود خانه🏡 یکی از همسایه ها را گرفته بودن و آن ساختمان همان ساختمانی بود که من در دیده بودم 🔰خیلی حالم بد بود😥 پنجره اتاق را باز کردم وبنر ایستاده پدر بزرگم را دیدم و همان صوت🎶 در گوشم پیچید👂 (سال پدر بزرگت هم کنار آن بنر میرود)وباز من بیقرار تر💔 شدم.تا اینکه خبر شهادت پدرم رو دادن😭😭 🔰پیامی که درشب قبل ازشهادت برای یکی از بستگان فرستاد📲 🌾چشم مرا پیاله خون جگر کنید 🍂هر وقت تر نبود تر کنید 🌾من کمتر ازگدای نیستم 🍂خانه به خانه دست مرا در به در کنید 🌾بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند 🍂مارا فُضیل فرض کنید و 🌾این شدن از مرگ بدتر است 🍂فکری برای این نفس بی اثر کنید😔 🌾 گفتنم که به جایی نمیرسید 🍂ذکر حسین مرا بیشتر کنید 🌾در میزنم و هیچ کسی باز نمیکند❌ 🍂پس زودتر راخبر کنید 🌹🍃🌹🍃
❤️| توی خواب امام حسین رو دیده بود به آقا عرض کرد : آقاجان بشوم، آیا زمان بریدن سرتان درد داشتید⁉️ امام فرموده بودند : اصلا و ابدا ... سید در همان عالم گفته بود : آقاجان پس من هم دوست دارم .سر شهید بشم |❤️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🌸من يك شب ديدم كه در خانه اي قرار داشتم ومي خواستم بگيرم در نظرم آمد كه خانه ي همسايه ما خانه ي (س) است. 🌸 خواستم كه آنجا بگيرم اول از كسي خواستم كه نزد ايشان ((حضرت فاطمه )) برود و اجازه ِ وضوي من را از او بگيرد. 🌸خانم حضرت فاطمه (س) داد ومن روي ايشان را نديدم، چون با چادر ونقاب روي خويش را گرفته بودن و من ديدم در خانه ي حضرت فاطمه زهرا است و من رفتم كنار حوض كوثر و گرفتم و از آنجا خارج شدم. 🌷 @abbass_kardani
💠تاثیر از سفر راهیان نور 🔰کمی سردم شد، خودم را محکم بغل کردم و چشم هایم را روی هم گذاشتم. برای یک لحظه دیدم. 🔰وقتی بیدار شدم متوجه شدم کمتر از پنج دقیقه خوابم برده بود؛ اما تصویر آن خواب آن قدر بود که انگار جلوی چشمم در حال تکرار بود، آن تصویر این بود: 🔰بالای یک تپه که چند تا درخت کوتاه بود، یک دفعه صدای آمد و یک سرخ از آن بالا غلت خورد به سمت پایین کمی خودم را روی صندلی بالا کشیدم و به جاده نگاه کردم. تصور کردم زمان ، چند درست از همین مسیر به جبهه اعزام شدند. 🔰یک تکه کاغذ پیدا کردم و از مادرم که صندلی کناری بود گرفتم و بالای کاغذ نوشتم: یکی از برنامه های بعد از برگشت از سفر، مطالعه زندگی 🌷 باید باشد. 🔰به خودم گفتم: حتما لحظه ای که را دیدم، لحظه این شهید هست. 📚به نقل از کتاب ( رفیق مثل رسول ) 🌷 🍃🌹🍃
✍ #شهدا_زنده_اند... 🌷رفتم تو اتاق کار به یکی از دوستان گفتم (البته به شوخی) این عکس شهدا رو بکن، بابا اینا مُردن، تموم شد رفت، چرا اتاق کار رو کردی موزه شهدا ...؟؟؟؟؟؟ 🌷طرف عصر بود که محل کار رو ترک کردم آمدم خونه در رو باز کردم، خانومم منو که دید بهم گفت : فلانی باز چیکار کردی ؟ گفتم چی شده ؟ چطور؟ 🌷گفت #خواب دیدم شهید موسوی و همه شهدا کنار هم جمع بودن، شهید موسوی بهم گفت چرا فکر میکنید ما مردیم؟ ما هستیم داریم زندگی میکنیم ... 🔻راوی: دوست شهید #شهید_سیدمحمود_موسوی🌷 #شهید_صابرین( شهید مبارزه با گروهک پژاک) 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 1⃣2⃣ اما آن قدر اصراڔ ڪردݥ ڪہ مجبوڔ شد حرف بزݩد : (( در قنوتـــ نماز بودم ڪہ گویے از فضاے ݥسجد خارج شدم. نمے دانے ݘہ خبر بود❗️ آنݘہ ڪہ از زیبایۍ هاے بهشتـــ و عذاب هاے جهڹم گفتہ شده همہ ڔا دیدݥ❗️ انبیاء ڔا دیدݥ ڪہ در ڪناڔ هݥ بودند و... )) *** سوار یڪ ماشین شدیݥ. ما پشتـــ ݥاشیݩ نشستہ بودیݥ و خودرو با سڔعتـــ حرڪت مے ڪرد. این ماشین هیـــݘ حفاظے در اطراف خود نداشتــ. در ســـر هـــــر پیچ یڪے دو نفر از ڪسانے ڪہ سواڔ شده بودند به پایین پرتـــ مے شدند❗️ جاده خرابـــ بود. ماشین هم با سرعتـــ مے رفت. سر پیچ بعدے آن قدر با سرعتــ رفت ڪہ دستـــ من هم جدا شد و... نزدیڪ بود از ݥاشیݩ پرتـــ شوم. اݦا دڔ آڹ لحظہ ے آخـــر فریاد زدݥ : (عج). در همیݩ حاݪ یڪ نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زݥین بیفتـــم. من به سݪامتــ توانستݥ آن گردنہ ها را رد ڪنم. در همیـــن لحظہ از پریدݥ. فهمیدم ڪہ در سخت ترین شرایط دستــ از داݦن امام زماݩ (عج) بڔ نداریم. وگرنہ تندباد حوادثـــ همہ ے ما را نابود خواهد ڪرد. این ماجــــرا را احمـ🌹ـدآقا در جمع بچہ هاے مسجد تعریف ڪرد. ✨✨✨ معراج :سال اول دهہ ے شصت بود. شرایــط ڪشور بہ دلیل جنگ و دشمنان داخـلے وخارجے انقلاب بسیـار پیچـیده بود. من با احمــ🌹ـد آقا در محـل دوست بودم. خانہ ے ما در ڪوچہ ی جنوبے مسجــد امین الدولہ و خانہ ے احــمـ🌹ـد آقا در ڪوچہ ے شمالـے مسجد قرار داشت. من چـہار سـال از ایشـان ڪوچڪ تر بودم. اما شخصیت ایشـان بسـیار در من تاثـیر گذاشـتہ بود. احــمـ🌹ـد آقا بســیار بہ نماز اول وقــت اهمیــت مے داد. بہ صورتے ڪـہ موقــع نماز همـہ ے ڪار ها را ترڪ مے ڪرد. آن روز ها را فرامـوش نمے کنم. احــمـ🌹ـد آقا هنگــام نماز گویے هیچ ڪس را جز خداوند نمے دید. از همہ ے دنیا فارغ بود و عاشـ💗ـقانہ مشغول مناجات با پروردگــار مـے شد. این اخلاق او در تمــام نوجوان هایے ڪہ اطراف او بودند تاثـیر گذاشتہ بود. بچــہ ها هم بہ نماز اول وقت مقید شده بودنـد. البتہ این ها همہ از تاثیرات استادے مانند حاج آقا حق شـناس بود. ایشـان براے ما داستان ها و روایت هاے بسـیارے در فضیلـت نماز اول وقت و باحضور قلــب مے گفت. ما در محلــہ ے چہارراه مولوے وسید اسماعـیل تہران بودیم. شرایط محل بسـیار..... ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
👈 مزار این شهید همیشه شلوغ است! 🌱مزار سجاد خیلی می‌شود، اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود، می‌رفتیم و می‌دیدیم یکی از شیراز به سجاد بلند شده آمده تهران، یکی در گرگان سجاد را دیده و آمده بهشت زهرا، یکی در قم، یکی در اصفهان و ... اولش نمی دانستیم چیست بعد دیدیم حکمت این شلوغی، برمی گردد به سجاد که خطاب به مردم گفته: « اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر من . به لطف خداوند من همیشه هستم. » شاید باورتان نشود اما ما هر وقت سر مزار سجاد می‌رویم می‌بینیم مزار پر از دسته است و اصلا احتیاجی نیست ما با خودمان گل ببریم. » 🌷 شهادت ۱۳۹۵ حلب سوریه مزار مطهر👈 قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران 🌷 🍃🌹🍃🌹
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 هدیه امام حسین(ع)به خانواده همت.... 💐مے‌خواستم برم زيارت (ع) . 🌿همسرم سه ماهه حاملـہ بود. التماس و كه منوهم ببر، مشكلـے پيش نمی آيد.هر جوری بود كرد. با خودم بردمش. 💐اما سختـے سفر به شـدّت مريضش ڪرد. وقتی رسيديم ، اول بردمش .    🌿دكتر گفت: احتمالا جنين . اگر هم هنوز باشه، اميدی نيست. چون علايم نداره. 😔   💐وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نمي‌خورم! بريم .😍 🌿هرجوري كه ميتوانی منو برسون به .💔 💐زير بلغ‌هاش رو گرفتم و بردمش كنار .تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه‌ای واسه .    🌿با حال شروع كرد به . بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در .💞 💐صبح كه براي بيدارش كردم. با خوشحالے بلند شُـد و گفـٺ: چه شيرينی بود. الان ديگہ مريضی ندارم. 🌿بعد هم گفت: توی خواب (حضرت زهرا"س") رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، يه زيبا رو گـذاشت توی .😍   💐بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقه‌ای معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه بود. ولی امروز كاملا و سالمه! اونو كجا برديد؟ كي اين خانم رو كرده؟ باور كردنے نيست، امكان نداره!؟ 😳   🌿خانم كه جريان رو براش تعريف كرد، شد و رفت توے فڪـر.    💐وقتے به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم.محمد ابراهيم. « @abbass_kardani
#ماجرای_خواب_حضرت_زهرا 🌹 🔹سوریه که بود پیام داد📲 گفت #خواب عجیبی دیدم بعد از اینکه کلی اصرار کردم خوابش رو تعریف کرد. گفت خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد☃ داشتم با #پوتین نماز📿 میخوندم. 🔹یکی اومد شروع کرد به حرف زدن و گفت #نمازت قبول نیست❌ و منم به شک‌افتادم.بعد از چند دقیقه⌚️ تو خواب دیدم که یه #خانم_چادری اومد به خوابم و گفت: #پسرم ازت قبوله خداخیرتون بده ان شاءالله☺️ ⭕️تا به خودم اومدم فهمیدم #حضرت_زهرا رو دیدم و از خواب پریدم🗯 #حضرت_زهرا_مددی❣ #شهید_حسین_معزغلامی 🌷🌷یادشهداکمترازشهادت نیست 🌷🌷 🌷💥🌷 @abbass_kardani 🌷💥🌷