✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_نوزدهم
👈عکس العمل فرعون در مقابل معجزات موسی علیه السلام
🌴موسى عليه السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(اين استدلال، در آيه 23 تا 28 سوره شعراء آمده است)
🌴ولى فرعون، موسى عليه السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(سوره شعرا/ آیات 28 تا 29)
🌴اينجا بود كه موسى عليه السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى پذيرى؟
🌴فرعون گفت: اگر راست مى گويى آن را بياور.
🌴در اين هنگام، موسى عليه السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه اى كه نور خيره كننده آن به سوى آسمان كشيده شد.
🌴فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى باشد!! مى خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى دهيد؟
🌴اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند.
🌴فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع آورى شده و به مصر آمدند.(مضمون آيات 30 تا 38 سوره شعرا/ و آيات 109 تا 111 سوره اعراف)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیستم
👈رویارویی موسى عليه السلام با ساحران و پیروزی او
🌴روز موعود فرا رسيد. دهها هزارنفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى كنيم و وسايل خود را مى افكنيم.
🌴موسى عليه السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد.
🌴ساحران طناب ها و ريسمان ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند.
🌴صحنه اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(چنان كه در آيه 116 سوره اعراف آمده: وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظيمٍ.)و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند:
🍃بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ🍃
✨به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم.(سوره شعراء/ آیه 44)✨
🌴وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(بحار، ج 13،ص 149)
🌴ساحران كه هم تعدادشان بسيار بود هم در فن چشم بندى و شعبده بازى و استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى آگاهى زيادى داشتند، با اعمال عجيب خود توانستند همه تماشاچيان را مجذوب و شيفته خود كرده و در آنها نفوذ كنند.
🌴غريو شادى از فرعونيان برخاست و از هر سو نعره مستانه سر دادند. در اين غوغا و هياهوى عجيب و گسترده، موسى عليه السلام كه تك و تنها همراه برادرش هارون بود، ترس خفيفى در دلش به وجود آمد.(سوره طه/آیه 67) (اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: موسى عليه السلام به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن مى ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و طاغوتهاى گمراه پيروز شوند. (نهج البلاغه، خطبه 6).
🌴در اين هنگام خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد:
🍃وَالقِ عَصاكَ يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعُوا🍃
✨نترس! قطعا برترى و پيروزى با تو است.(سوره طه / آیه 69)✨
🌴عصايى را كه در دست راست دارى بيفكن كه تمام آن چه را ساحران ساخته اند مى بلعد.
🌴موسى عليه السلام عصاى خود را افكند. آن عصا به اژدهاى عظيمى تبديل شد و به جان مارها و اژدهاهاى مصنوعى ساحران افتاد و همه را بلعيد. حتى يك عدد از آنها را به عنوان نمونه باقى نگذاشت.
🌴تماشاچيان آن چنان هولناك و وحشتزده شده بودند كه پا به فرار گذاشتند.
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام پيروز و ساحران در مانده و مغلوب شدند.
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_یکم
👈ايمان ساحران به موسى عليه السلام
🌴ساحران با خود گفتند: قطعا تبديل عصاى موسى به اژدها، از نوع سحر نيست، اگر سحر مى بود، وسايل ما را نمى بلعيد و نابود نمى كرد. رؤساى ساحران كه چهار نفر بودند به همراه 72 نفر از ريش سفيدان معروف آنها به حقانيت موسى عليه السلام پى برده و ايمان آوردند و به دنبال آنها همه ساحران به خداى موسى عليه السلام معتقد شدند.
🌴فرعون آنها را تهديد به اعدام همراه شكنجه كرد، ولى ايمان به موسى عليه السلام آن چنان در قلوب آنها جاى گرفت كه از تهديدهاى فرعون ترسى نداشتند و در راه ايمان خود استوار و محكم باقى ماندند. قرآن در اين باره چنين مى گويد:
🌴همه ساحران در برابر خداى موسى عليه السلام به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
🌴فرعون گفت: آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ايمان آورديد؟ قطعاً او (موسى ) بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته، به يقين دست و پاى شما را به طور مخالف قطع مى كنم و بر فراز شاخه هاى نخل به دار مى آويزم و خواهيد دانست كدام يك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است.
🌴ساحران ايمان آورنده به فرعون گفتند: به خدايى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه به ما رسيده، مقدّم نخواهيم داشت، هر حكمى مى خواهى صادر كن كه تنها ميتوانى در زندگى دنيا داورى كنى.
🌴ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشد و خدا بهتر و باقى تر است... هر مجرمى كه در محضر پروردگارش حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست كه نه در آن مى ميرد و نه زنده مى شود...(سوره طه/ آیات 70 تا 74)
🌴سرانجام فرعون آن ساحران مؤمن را در همان روز به دار آويخت و همه را به شهادت رسانيد. (بحار، ج 13،ص 150؛ تفسير مجمع البيان، ج 4،ص 464)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_دوم
👈شهادت همسر حزقيل و آسيه دو بانوى قهرمان و مقاوم
🌴قابل توجه اين كه: دستگاه طاغوتى فرعون به قدرى جبار و بى رحم بود، كه براى پايدار ماندن خود به صغير و كبير و زن و مرد رحم نمى كردند در اين راستا نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مى كنيم:
1⃣ فرعون در كاخش براى دخترانش آرايشگر مخصوصى داشت كه همسر حزقيل ( مؤمن آل فرعون) بودكه ايمان خود را مخفى مى داشت. روزى او در قصر فرعون مشغول آرايش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و طبق عادت خود گفت: بسم الله (به نام خدا)،
🔹دختر فرعون گفت: آيا منظورت از خدا، در اين كلمه پدرم فرعون بود؟
🔸آرايشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پرودگار تو و پروردگار پدرت بود.
🔹دختر فرعون: اين مطلب را به پدر خبر خواهم داد.
🔸آرايشگر: برو خبر بده، باكى نيست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد.
🌴فرعون آرايشگر و فرزندش را طلبيد و به او گفت: پروردگار تو كيست؟
🌴آرايشگر: پروردگار من و تو خداست!
🌴فرعون دستور داد تنورى را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرايشگر به فرعون گفت: من يك تقاضا دارم و آن اين كه استخوانهاى من و فرزندانم را در يك جا جمع كرده و دفن كنيد.
🌴فرعون گفت: چون بر گردن ما حق دارى، اين كار را انجام مى دهم!
🌴فرعون براى اين كه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرايشگر را يكى يكى در درون تنور انداختند، ولى او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شيرخوارش، كه آخرين فرزندش بود رسيد، جلادان او را از آغوش مادر كشيدند تا به درون تنور بيفكنند (مادر بسيار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت: اِصبِرى يا اُمَّاه! اءِنَّكِ عَلَى الحَقِّ؛
✨مادرم صبر كن كه تو بر حق هستى✨
🌴آنگاه او و كودكش را در ميان تنور انداخته، سوزاندند.
🌴رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نقل اين حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوى بسيار خوشى به مشامم رسيد، از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش از چيست؟
🌴جبرئيل گفت: اين بوى خوش (از خاكستر) آرايشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسيد.(بحار، ج 13،ص 163)
2⃣ آسيه همسر فرعون از بانوان محترم بنى اسرائيل بود و به طور مخفى خداى حقيقى را مى پرستيد. فرعون نزد او آمد و ماجراى شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد.
🔸آسيه: واى بر تو اى فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابى و گستاخى كنى؟
🔹 فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شده اى؟!
🔸آسيه: ديوانه نشده ام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان.
🔹فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كرده ام اگر به خداى موسى كافر نگردد او را با آتش بسوزانم.
🌴مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد: كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن... ولى آسيه، سخن بيهوده مادر را گوش نكرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد.
🌴فرعون فرمان داد دستها و پاهاى آسيه را به چهارميخى كه در زمين نصب كرده بودند بستند.(از اين رو در قرآن، فرعون به عنوان ذوالاوتاد (صاحب ميخها) ياد شده است. (فجر/ 89)و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگى را روى سينه اش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مى كشيد و در زير شكنجه بسيار سختى قرار داشت.
🌴موسى عليه السلام از كنار او عبور كرد، او با حركات انگشتانش از موسى عليه السلام استمداد نمود، موسى عليه السلام براى او دعا كرد و به بركت دعاى موسى عليه السلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! خانه اى در بهشت براى من فراهم ساز.
🌴خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدنى هاى بهشت مى خورد و مى نوشيد، خداوند به او وحى كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالى خنديد. فرعون به حاضران گفت: ديوانگى اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه سختى مى خندد!!
🌴به اين ترتيب اين بانوى مقاوم و مهربان، كه حق بسيارى بر موسى عليه السلام داشت و او را در موارد گوناگونى از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد. (بحار، ج 13،ص 164؛ مجمع البيان، ج 10،ص 319)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_سوم
👈گرفتارى فرعونيان به نُه بلا و غرور آنها
🌴پس از ماجراى پيروزى موسى عليه السلام بر ساحران، گروه هاى بسيارى از بنى اسرائيل و... به موسى عليه السلام ايمان آوردند. موسى عليه السلام طرفداران بسيارى پيدا كرد و از آن پس بين بنى اسرائيل (پيروان موسى) و قبطيان (فرعونيان) همواره درگيرى و كشمكش بود، فرعونيان همواره به ظلم و آزار بنى اسرائيل مى پرداختند، و موسى عليه السلام همواره پيروان خود را به صبر و مقاومت دعوت مى كرد، و امدادهاى غيبى الهى را به ياد آنها مى آورد، و به آنها مژده مى داد كه به زودى وارث زمين مى شوند و دشمنان دستخوش بلاهاى گوناگون و سخت خواهند گرديد.(مضمون آيات 127 تا 129سوره اعراف)
🌴بلاهاى گوناگونى كه پياپى (در فاصله سال به سال، يا ماه به ماه) بر فرعونيان وارد شد عبارت از بلاهاى نُه گانه زير بود.
1⃣ عصاى موسى
2⃣ يد بيضاء
3⃣ قحطى و خشكسالى
4⃣ كمبود ميوه
5⃣ طوفان
6⃣ هجوم ملخ
7⃣ آفت هاى گياهى (مانند كنه، شپش و مورچه هاى ريز)
8⃣ افزايش قورباغه
9⃣ خون شدن آب رود نيل، يا ابتلاى عموم مردم به خون دماغ.
(اين معجزات نُه گانه، در آيات106و107 و 130 و 133 سوره اعراف ذكر شده است)
🌴ولى فرعون و طرفداران مغرور و خيره سر او، با اين كه بر اثر اين بلاها، تلفات و خسارات زياد ديدند، در عين حال عبرت نگرفتند و به لجاجت و عناد خود افزودند، و آن نشانه ها را سحر خواندند و با صراحت به موسى عليه السلام گفتند: هر زمان نشانه ومعجزه اى براى ما بياورى، كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى آوريم. (سوره اعراف/آیه132)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_چهارم
👈غرق شدن فرعونيان و نجات موسويان
🌴هر بار كه بلا مى آمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليه السلام مى شدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مى دادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليه السلام، بلا بر طرف شد، ولى آنها پيمان شكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(مضمون آيات 134 تا 136 سوره اعراف)
🌴موسى عليه السلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مى بردند، سرانجام موسى عليه السلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند.
🌴خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن.
🌴موسى عليه السلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مى آمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند.
🌴در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مى زد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمى نگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم.
🌴در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليه السلام وحى كرد:🍃فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ...🍃
✨عصاى خود را به دريا بزن(سوره شعراء/آیه 63)✨
🌴و نيز فرمود:
🍃فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى🍃
✨براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(سوره طه / آیه 77)✨
🌴موسى عليه السلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند.
🌴فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم.
🌴وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند.
🌴در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مى ديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت:
🍃آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ🍃
✨ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(سوره يونس/آیه 90)
🌴ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظه اى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس)
🌴از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليه السلام و هارون عليه السلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آنها پديدار شد.
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_پنجم
👈تمايل بنى اسرائيل به بت پرستى و سرزنش موسى از آنها
🌴با واژگونى رژيم طاغوتى فرعون، گرفتارى هاى داخلى سنگينى براى موسى عليه السلام پديدار شد، از جمله اين كه:
🌴بنى اسرائيل كه تازه از دريا به ساحل رسيده بودند و به سوى فلسطين حركت مى كردند، در مسير راه، قومى را ديدند كه با خضوع خاصى اطراف بت هاى خود را گرفته و آنها را مى پرستند.
🌴افراد جاهل و بى خرد از بنى اسرائيل، تحت تأثير آن منظره بت پرستى قرار گرفته و به موسى گفتند: براى ما نيز معبودى قرار بده، همان گونه كه آنها (بت پرستان) معبودانى دارند.
🌴موسى به سرزنش آنها پرداخت و فرمود:
🌴شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد (اين بت پرستان را بنگريد ، سرانجام كارشان هلاكت است، و آنچه انجام مى دهند، باطل و بيهوده مى باشد) آيا جز خداى يكتا معبودى براى شما بطلبم، خدايى كه شما را از مردم عصرتان برترى داد و از ظلم و ستم فرعون و فرعونيان رهايى بخشيد.
🌴اينك مراقب گفتار و كردارتان باشيد كه در آزمايشى بزرگ قرار گرفته ايد(مضمون آيات 138 تا 141 سوره اعراف)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_ششم
👈رفتن موسى به كوه طور براى گرفتن الواح تورات
🌴موسى عليه السلام تا آن عصر، پيرو آيين ابراهيم عليه السلام بود، و همان را براى بنى اسرائيل تبليغ مى كرد.
🌴قوم موسى عليه السلام در انتظار برنامه هاى جديد و كتاب آسمانى جديد موسى عليه السلام بودند، تا به آن عمل كنند.
🌴موسى عليه السلام به آنها فرمود:: برادرم هارون را در ميان شما مى گذارم و براى سى روز از ميان شما غيبت مى كنم، و به كوه طور مى روم تا احكام شريعت و (الواح تورات) را براى شما بياورم.
🌴از سوى ديگر جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى عليه السلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، و اگر او را مشاهده نكنند هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى عليه السلام هرچه آنها را نصيحت كرد، فايده نداشت، سرانجام موسى عليه السلام از ميان آنها هفتاد نفر را برگزيد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار (كوه طور) برد، موسى عليه السلام در كوه طور تقاضاى بنى اسرائيل را چنين به خدا عرض كرد:
🍃رَبّ اَرِنى انظُر اِلَيكَ🍃
✨پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم.✨
🌴خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد.
🌴ناگاه موسى عليهالسلام ديد تجلى خداوند باعث شد كه كوه نابود شود، و همسان زمين گردد، موسى عليه السلام از مشاهده اين صحنه هول انگيز، چنان وحشت زده شد كه مدهوش بر روى زمين افتاد. وقتى كه به هوش آمد، عرض كرد: پروردگارا! تو منزه هستى، من به سوى تو باز مى گردم، و توبه مىركنم، و من از نخستين مؤمنان هستم. (سوره اعراف،/آیه 143)
🌴و در آيه 155 سوره اعراف چنين آمده:
✨موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد وقتى كه آنها را به كوه طور برد و زمين لرزه آنها را فرا گرفت و همه آنها هلاك شدند.✨
اين همان تجلى قدرت خدا بر كوه بود، چرا كه قوم موسى عليه السلام از موسى عليه السلام خواسته بودند از خدا بخواهد كه خود را نشان دهد، با اين كه خداوند ديدنى نيست، تجلى خدا بر كوه طور و هلاكت هفتاد نفر از قوم موسى عليه السلام و مدهوش شدن خود موسى عليه السلام، هم از معجزات آنها بود كه چرا چنين تقاضايى كرده اند و هم نشان دادن قدرت الهى بود، تا آنها با ديدن جلوه هاى قدرت الهى، با چشم باطن خدا را بنگرند.
🌴موسى عليه السلام وقتى كه به هوش آمد و هلاكت نمايندگان بنى اسرائيل را ديد، عرض كرد: پروردگارا ! اگر تو مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى (يعنى من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشت) آيا ما را به خاطر كار سفيهان از ما هلاك مى كنى(سوره اعراف/آیات 155)
🌴سپس با تضرع و زارى گفت: پروردگارا! مى دانيم كه اين آزمايش تو بود كه هر كه را بخواهى (و سزاوار بدانى) با آن گمراه مى كنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مى نمايى.
✨بار الها! تو ولىّ و سرپرست ما هستى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگان هستى.(سوره اعراف/آیات 155 و 156)
🌴سرانجام هلاك شدگان زنده شدند و به همراه موسى عليه السلام به سوى بنى اسرائيل بازگشتند و آن چه را ديده بودند براى آنها بازگو كردند.
🌴موسى عليه السلام در همين سفر الواح تورات را از خداوند گرفت.
🌴خداوند در كوه طور به موسى عليه السلام فرمود: اى موسى! من تو را با رسالت هاى خويش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم بر گزيدم، پس آن چه را به تو داده ام محكم بگير و از شكرگزاران باش.
و براى مردم در الواح (تورات) از هر موضوعى اندرى نوشتيم، و از هر چيز بيانى كرديم، پس آن را با جديت بگير، و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند و آنها كه به مخالفت بر مى خيزند كيفرشان دوزخ است و به زودى خانه فاسقان را به شما نشان خواهيم داد.(سوره اعراف/آیات144و 145)
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام در ميعادگاه طور، شرايع و قوانين آيين خود را به صورت صفحه هايى از تورات، از درگاه الهى گرفت و به سوى قوم بازگشت تا آنها را در پرتو اين كتاب آسمانى و قانون اساسى، هدايت كند و به سوى تكامل برساند.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_هفتم
👈آشوب سامرى منافق، در غياب موسى عليه السلام
🌴گفتيم حضرت موسى عليه السلام اكنون كه از دست فرعونيان نجات يافته، مى خواهد براى ملت بنى اسرائيل، حكومت تشكيل دهد و هر حكومتى نياز به قانون دارد. او با گروهى از برجستگان بنى اسرائيل به كوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگيرد، تا همان كتاب آسمانى، قانون اساسى مردم گردد.
🌴نخست طبق وعده خدا، به بنى اسرائيل فرمود: من سى روز از ميان شما غايب هستم، جانشين من برادرم هارون است. در پرتو راهنمايى او به زندگى ادامه دهيد تا من باز گردم.
🌴موسى عليه السلام به كوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت سى شبانه روز به پايان رسيد، خداوند ده روز ديگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گرديد.
🌴از آن جا كه در آغاز هر انقلابى، حوادثى انحرافى رخ مى دهد، و خود انقلاب كرده ها، گاهى حزب و گروه خاصى را به دور خود جمع مى كنند، قوم موسى عليه السلام نيز از اين انحراف مصون نماندند. موسى بن ظفر كه بعداً به نام سامرى معروف شد، از بنى اسرائيل بود (او همان كسى است كه در ماجراى درگيرى او با قبطى، موسى به كمك او شتافت و قبطى را كشت) سامر با اين كه سابقه انقلابى داشت، و از ياران موسى عليه السلام بود، پس از پيروزى موسى عليه السلام جزء منافقين گرديد، و در غياب موسى عليه السلام، از زمين هاى كه در ميان بنى اسرائيل وجود داشت سوءاستفاده كرده و از طلاهاى فرعونيان، كه جمع شده بود، با زيركى خاصى مجسمه گوساله اى درست كرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود.
🌴بر اثر وزش باد از سوراخ هاى بدن اين مجسمه صدايى همچون صداى گوساله بيرون آمد و به اين ترتيب اكثريت قاطع جاهلان بنى اسرائيل، از راه توحيد خارج شده و گوساله پرست شدند.
🌴هارون هر چه قوم را نصيحت كرد، و آنها را در گوساله پرستى برحذر داشت، به سخنش اعتنا نكردند، حتى با جوسازى ها و هياهوى خود نزديك بود او را بكشند.
✍ادامه دارد...
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_هشتم
👈برخورد شديد موسى عليه السلام با آشوب سامری
🌴خداوند ماجراى گمراهى قوم توسط سامرى را به موسى عليه السلام وحى كرد، موسى عليه السلام با ناراحتى و خشم از كوه طور به سوى قوم خود بازگشت و آنها را در زير رگبار سرزنش خود قرار داد.(مضمون آيات 90تا93 سوره طه)
🌴موسى عليه السلام از شدت خشم و ناراحتى، الواح تورات را بر زمين زد و شكست، بنى اسرائيل، به پيش آمده و گفتند: ما در اين كار تقصيرى نداريم، بلكه سامرى اين كار را كرد.
🌴موسى عليه السلام به برادرش هارون متوجه شد و از شدت خشم، سر و ريش او را گرفت و گفت: چرا وقتى كه ديدى آنها گمراه شدند، از من پيروى نكردى؟ آيا از من نافرمانى نمودى؟
🌴هارون: اى فرزند مادرم! ريش و سرم را مگير، من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى.
🌴موسى عليه السلام متوجه سامرى شد و او را محكوم و سرزنش كرد و سپس فرمود: برو كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه هر كس به تو نزديك شود، خواهى گفت: كه با من تماس نگيرد.(سوره طه/آيات 92 تا 96 )
🌴آرى، سامرى كه منافقى خودخواه ولى با هوش بود، از نقاط ضعف، بنى اسرائيل سوءاستفاده كرد و فتنه عظيمى به پا نمود، سرانجام موسى عليه السلام او را آن چنان مجازات كرد كه از كشتن بدتر بود يعنى او را از جامعه طرد كرد و مردم او را به عنوان يك مرد نجس و آلوده مى دانستند و با او تماس نمى گرفتند.
🌴روايت شده: سامرى به بيمارى مرموز و واگيردار لامساس گرفتار شد. هر كس با او تماس مى گرفت به آن بيمارى مبتلا شده و بدنش آن چنان مى سوخت كه گويى در ميدان آتش افتاده است.او سر به بيابان ها نهاد و همچنان گرفتار بيمارى و نفرت جامعه بود تا به هلاكت رسيد.(تاريخ انبياء،ص551)
🌴گر چه سامرى، ضربه شديدى بر وحدت و انسجام بنى اسرائيل وارد ساخت، ولى موسى عليه السلام به زودى به فرياد آنها رسيد، و با مقاومت و شدت عمل و برنامه هاى انقلابى غائله سامرى را به زباله دان تاريخ سپرد، و فريب خوردگان را بازسازى نمود و براى چندمين بار، بنى اسرائيل را از انحراف و سقوط نجات داد، آنها از كرده خود پشيمان شده و توبه كردند، و به فرمان موسى عليه السلام مجسمه گوساله را خرد كرده و ريزه هاى آن را به رود نيل ريختند.(بحار، ج 13،ص 246)
✍ادامه دارد...
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیست_و_نهم
👈قرار گرفتن كوه بر بالاى سر بنى اسرائيل، و رفع آن به بركت توبه
🌴هنگامى كه موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت، تورات را با خود آورد و آن را به قوم خود عرضه كرد و فرمود: كتاب آسمانى آورده ام كه حاوى دستورهاى دينى و حلال و حرام خداست، دستورهايى كه خداوند آن را برنامه كار شما قرار داده است. آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد.
🌴يهود به بهانه اين كه موسى عليه السلام تكاليف دشوارى براى آنان آورده بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خداوند فرشتگانى را مأمور كرد تا قطعه عظيمى از كوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند. فرشتگان چنين كردند. يهوديان وحشت زده شدند.
🌴موسى عليه السلام در اين هنگام به آنها چنين اعلام كرد: چنان چه پيمان ببنديد و به دستورهاى خدا عمل كنيد و از تمرّد و سركشى توبه نماييد، اين عذاب و كيفر از شما برداشته و برطرف مى شود وگرنه همه به هلاكت مى رسيد.
🌴آنها تسليم شدند و براى خدا سجده نمودند و تورات را پذيرفتند و در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه بر سر آنها مى رفت، به بركت توبه، آن عذاب از سر آنها برطرف گرديد.(مجمع البيان، ج 1،ص 128؛ در آيه 63 بقره و 171 اعراف به اين مطلب اشاره شده است)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی
👈سرپيچى قارون از دستور موسى عليه السلام
🌴موسى عليه السلام پس از نجات از شر فرعون و فرعونيان و سپس سامرى، به شر ديگرى در رابطه با قارون دچار شد.
🌴قارون بن يَصهُر بن قاهث پسر عمو يا پسرخاله حضرت موسى عليه السلام بود(بحار، ج 13،ص 252)و از علم و حكمت بهره وافر داشت، به طورى كه جمعيت بنى اسرائيل به دو بخش تقسيم مى شد، موسى عليه السلام عهده دار قضاوت در يك بخش بود، و قارون دادستان بخش ديگر.
🌴قارون، داراى ثروت كلانى شد كه تنها كليدهاى خزانه هاى ثروت او را شصت قاطر (و به نقلى چهل قاطر) حمل مى كردند.
🌴قرآن در اين مورد مى گويد:
🍃وَ آتَينا مِنَ الكُنوزِ ما اءنّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بالعُصبَةِ اُولِى القُوَّةِ🍃
✨ما آن قدر گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن، براى يك گروه زورمند، مشكل و زحمت بود.(سوره قصص/آیه 70)
🌴تا اين زمان، بين او و موسى عليه السلام دشمنى و جار و جنجال نبود، وقتى كه فرمان گرفتن زكات، از طرف خداوند بر موسى عليه السلام صادر شد، موسى عليه السلام نزد قارون رفت و از او مطالبه زكات نمود، آن هم زكات اندك يعنى از هر هزار دينار، يك دينار و از هزار درهم، يك درهم، و از هر هزار نوع كالا، يك نوع.
🌴قارون در آغاز اين دستور، سرپيچى نكرد ولى به خانه اش آمد و به حسابرسى پرداخت، متوجه شد زكات مالش بسيار مى شود. حرص و دنياپرستى باعث گرديد كه براى حفظ مال خود، به يك آشوب ناجوانمردانه دست بزند.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_یکم
👈خنثى شدن تصميم ناجوانمردانه قارون
🌴قارون، بنى اسرائيل را جمع كرد و براى آنها سخنرانى نمود. در آن سخنرانى گفت:
🌴اى بنى اسرائيل موسى عليه السلام شما را به هر چيزى دستور داد، از او اطاعت كرديد، ولى اينك مى خواهد (به عنوان زكات) اموال و ثروت شما را از دستتان خارج سازد.
🌴جمعيتى از بنى اسرائيل فريب اين سخنرانى را خوردند و گفتند: اى قارون! تو سرور و بزرگ ما هستى، ما مطيع تو هستيم. هرگونه تو دستور دهى، اطاعت مى كنيم.
🌴قارون گفت: به شما دستور مى دهم فلان زن بى عفت را به اينجا بياوريد و با او قرار بگذاريد تا او (در مقابل گرفتن فلان مبلغ رشوه) در انظار مردم بگويد: موسى با من زنا كرد.
🌴آنها نزد آن زن رفتند و قراردادى در اين مورد با او بستند، و آن زن قبول كرد تا روزى قارون بنى اسرائيل را در يكجا جمع كرد، و سپس نزد موسى عليه السلام آمد و گفت: اى موسى! قوم تو براى استماع سخنرانى و و موعظه شما، اجتماع كرده اند.
🌴موسى عليه السلام نزد قوم خود آمد، و شروع به سخن كرد، تا به اين جا رسيد، گفت: اى بنى اسرائيل! كسى كه دزدى كند، دستش را جدا مى كنيم، كسى كه نسبت زنا (از روى دروغ) به كسى بدهد، هشتاد شلاق به او مى زنيم، و اگر كسى زنا كند ولى همسر نداشته باشد، صد تازيانه به او مى زنيم، ولى اگر همسر داشته باشد، او را سنگسار مى كنيم تا جان بدهد.
🌴ناگهان قارون در ميان جمعيت فرياد زد: 🍃وَاءنْ كُنتَ اَنتَ؛ اگر چه زناكار خودت باشى؟
🌴موسى گفت: 🍃وَ اءنْ كُنتُ اَنا؛ اگر چه خودم باشم.
🌴قارون گفت: بنى اسرائيل مى گويند تو با فلان زن روسپى زنا كرده اى.
🌴موسى عليه السلام گفت: آن زن را به اينجا بياوريد، اگر گفت با من زنا كرده، سخن او را بگيريد و مرا سنگسار كنيد.
🌴عده اى رفتند و آن زن را آوردند، موسى عليه السلام به او رو كرد و گفت: اى زن، آيا من با تو زنا كرده ام؟! آن گونه كه اين قوم مى گويند؟
🌴زن گفت: نه، آنها دروغ مى گويند، آنها با من قرارداد بستند كه اين نسبت دروغ را به تو بدهم.
🌴موسى عليه السلام به خاك افتاد و سجده شكر به جا آورد كه خداوند آبرويش را حفظ نمود. در اين جا بود كه مجازات قارون زشت سيرت، از طرف خدا صادر شد.
🌴خداوند بر قارون و آن جمعيت، غضب كرد و به موسى عليه السلام فرمود: به زمين فرمان بده تا قارون و خانه اش را در كام خود فرو برد.
🌴موسى عليه السلام به زمين گفت: آنها را بگير. زمين آنها را تا ساق پايشان گرفت، بار ديگر موسى گفت: اى زمين آنها را بگير. زمين آنها را تا زانوانشان گرفت، بار ديگر موسى عليه السلام گفت: اى زمين آنها را بگير زمين آنها را تا گردن هايشان گرفت، آنها ناله و گريه مى كردند و به موسى التماس مى نمودند كه به آنها رحم كند، موسى براى آخرين بار گفت: اى زمين آنها را بگير. زمين همه آنها را در كام خود فرو برد.
🌴خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: به التماس آنها توجه و ترحم نكردى، ولى اگر به من استغاثه مى كردند، من جواب مثبت به آنها مى دادم.(اقتباس از تاريخ طبرى، ج 1،ص 262 الی 265)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_دوم
👈توهين قارون به موسى عليه السلام و نفرين موسى عليه السلام
🌴طبق بعضى از روايات، هنگامى كه بنى اسرائيل در مسير خود به بيت المقدس، چهل سال در بيابان تيه، ماندند، براى نجات خود از سرگردانى، همواره به قرائت تورات و دعا و گريه اشتغال داشتند. قارون بسيار خوش صدا بود و تورات و دعاها را با صداى شيواى خود مى خواند، و بر اثر آگاهى به علم كيمياگرى، ثروت كلانى به دست آورد. وقتى كه ماندگار شدن بنى اسرائيل به طول انجاميد، قارون از آنها كناره گرفت و در مجالس مناجات و دعاى آنها شركت نمى كرد. روزى موسى عليه السلام نزد او رفت و به او هشدار داد كه: اگر از جمعيت ما كناره بگيرى در مجالس ما شركت نكنى، مشمول عذاب الهى خواهى شد.
🌴قارون بر اثر خودخواهى گفتار موسى عليه السلام را به باد استهزاء گرفت، موسى عليه السلام با غم و اندوه از نزد او خارج شد، و در كنار قصر او نشست، قارون به خدمتكارانش دستور داد كه خاكسترى را با آب تر كنند و به سر و صورت موسى عليه السلام بريزند، آنها اين اهانت را به آن حضرت نمودند، موسى عليه السلام بسيار ناراحت و دل شكسته شد و در مورد قارون نفرين كرد، خداوند آسمانها و زمين را مطيع موسى عليه السلام قرار داد، موسى عليه السلام به زمين فرمان داد: قارون و كاخ قارون را در كام خود فرو ببر.
🌴زمين، قارون و كاخش را در كام خود فرو برد... .(بحار، ج 13،ص 251)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_سوم
👈حسرتى كه تبديل به تنفر شد
🌴قارون با ثروت هاى كلان و اسكورت هاى مجلل و مركبهاى راهوار از خانه بيرون مى آمد و بر اثر جنون نمايش ثروت، ثروت خود را به رخ مردم مى كشيد.
🌴حتى بعضى نوشته اند: قارون با يك جمعيت چهل هزار نفرى، در ميان بنى اسرائيل رژه رفت، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقيمت، با پوششهاى سرخ سوار بودند و نيز كنيزان سپيدرو با خود آورد كه بر زينهاى طلايى كه بر استرهاى سفيد رنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ بود و همه غرق در زينت آلات طلا جلوه مى كردند، و مطابق گفته بعضى، تعداد آنها هفتاد هزار نفر بود.
🌴اكثريت دنياپرست كه عقلشان در چشمشان بود، وقتى آن صحنه پرزرق وبرق را ديدند، با حسرت عميق، آه سوزان از دل برمى كشيدند و چنين آرزو مى كردند كه اى كاش به جاى قارون بودند، و حتى يك روز و يك ساعت و يك لحظه مانند قارون بودند. مى گفتند: به راستى كه قارون داراى بهره عظيمى از نعمتها است. آفرين بر قارون و ثروت سرشارش، چه جاه و جلالى و چه حشمتى كه تاريخ نظير آن را سراغ ندارد؟!
🌴در حقيقت هم قارون و هم آن آرزو كنندگان در كوره عظيم الهى قرار گرفته بودند.
🌴ولى در مقابل اين اكثريت دنياپرست، گروه اندكى از آگاهان و پرهيزگاران نيز بودند كه مى گفتند:
🍃وَيلَكُم ثَوابُ اللهِ خَير لِمَنِ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً🍃
✨واى بر شما، ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند، بهتر است.(مضمون آيات 79و80 سوره قصص)
🌴اما طولى نكشيد كه همان اكثريت دنياپرست نيز، حقيقت را درك كردند، و به جاى حسرت و آه، اظهار تنفر به زرق و برق قارون مى نمودند، و اين در آن هنگام بود كه خداوند بر قارون غضب كرد، و همه خانه و تشكيلاتش را در كام زمين فرو برد. در اين وقت همان آرزومندان پرحسرت مى گفتند: واى بر ما گويى خداوند روزى را بر هر كس بخواهد گسترش مى دهد، بر هر كس بخواهد تنگ مى گيرد، و كليد آن تنها در دست خداست.
🌴از اين رو، در اين فكر فرو رفتند كه اگر آرزوى مصرانه ديروز آنها به اجابت مى رسيد و خدا آنها را به جاى قارون قرار مى داد، چه خاكى بر سر مى كردند. از اين رو، در #مقام_شكر بر آمده و گفتند: اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مى برد، اى واى مثل اين كه كافران هرگز رستگار نمى شوند.(سوره قصص/آیه 82)اكنون حقيقت را با چشم خود مى نگريم، و نتيجه #غرور و #سركشى و شهوت پرستى را مى بينيم و مى فهميم كه اين گونه زندگى هايى كه دورنماى دل انگيزى دارد، بسيار وحشتزا است.
🌴آرى، قارون كه يك روز از دانشمندان مورد احترام بنى اسرائيل بود، امروز بر اثر #غرور اين گونه به خاك مذلت نشست.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_چهارم
👈چهل سال سرگردانى بنى اسرائيل در صحراى سينا
🌴پس از هلاكت فرعون و فرعونيان، خداوند به بنى اسرائيل فرمان داد تا به سرزمين مقدس فلسطين حركت كنند و آن جا را محل سكونت خود قرار دهند. موسى عليه السلام فرمان خداوند را به آنها ابلاغ كرد.
🌴بنى اسرائيل گفتند: تا ستمگران (يعنى قوم عمالقه) از فلسطين بيرون نروند، ما به اين فرمان عمل نمى كنيم و وارد سرزمين فلسطين نمى شويم.
🌴موسى عليه السلام از اين سخن، سخت ناراحت شد، و به پيشگاه خداوند شكايت كرد، خداوند بر بنى اسرائيل غضب كرد و چنين مقرر داشت كه آنها چهل سال در بيابان (صحراى سينا) سرگردان بمانند.
🌴گروهى از آنان از كار خود، سخت پشيمان شدند، و به درگاه خداوند روى آوردند، خداوند بار ديگر بنى اسرائيل را مشمول نعمت هاى خود قرار داد كه قسمتى از آنها در آيه 57 سوره بقره بازگو شده است آن جا كه مى خوانيم:
🌴و ابر را بر شما سايبان ساختيم و با مَنّ (شيره مخصوص ولذيذ درختان) و سَلوى (پرندگان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرايى به عمل آورديم و گفتيم از نعمتهاى پاكيزه اى كه به شما روزى داديم بخوريد.
🌴آرى بنى اسرائيل در بيابان خشك و سوزان براى يك مدت طولانى (چهل سال) نياز به مواد غذايى كافى داشتند، اين مشكل را نيز خداوند براى آنها حل كرد، و يك سايه گوارا همچون سايه ابر، براى آنها تشكيل داد كه از آزار تابش سوزان آفتاب در امان بمانند.
🌴از يك سو پرندگان از فضاهاى دور مى آمدند، و بنى اسرائيل آنها را صيد كرده و غذاى لذيذ از گوشت آنها تهيه مى كردند، و از سوى ديگر بر اثر بارش بارانها، درختانى در بيابان روييد و سبز شد، و داراى صمغ و شيره مخصوصى شدند، و به اين ترتيب از گرسنگى و تشنگى نجات يافتند.
🌴(سرگردانى چهل سال آنها در بيابان، بر اثر كوتاهى و گناه خودشان بود كه ذلت را بر جهاد ترجيح دادند، اگر آنها وارد شهر فلسطين مى شدند، و با عمالقه مى جنگيدند و آن ستمگران را از آن جا بيرون مى كردند، اين گونه گرفتار بيابان نمى شدند، گويى لازم بود چهل سال بگذرد تا نسل انقلابى جديد روى كار آيند و به جنگ عمالقه بروند، و خود و مردم را از حاكمان زورمند و ياغى نجات دهند.)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_پنجم
👈جوشيدن چشمه آب در بيابان بر اثر ضربه عصاى موسى عليه السلام
👈بنى اسرائيل همراه موسى عليه السلام در بيابان خشك و سوزان صحراى سينا همچنان ادامه زندگى مى دادند، آنها از جهت آب در مضيقه سختى قرار گرفتند. نزد موسى عليه السلام آمده و وضع ناهنجار خود را به او گفتند، و از او استمداد نمودند.
🌴موسى عليه السلام از درگاه خداوند براى قوم خود تقاضاى آب كرد، خداوند اين تقاضا را قبول نمود و به موسى عليه السلام دستور داد كه عصاى خود را بر آن سنگ مخصوصى كه در آن بيابان بود بزند.
🌴موسى عليه السلام عصاى خود را بر آن سنگ زد، ناگهان آب از آن جوشيد و دوازده چشمه آب (به تعداد قبايل بنى اسرائيل كه دوازده قبيله بودند) با شدت و سرعت جارى شد.
🌴موسى عليه السلام طبق فرمان خداوند به بنى اسرائيل فرمود: از روزى هاى الهى بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و موجب گسترش فساد نشويد. (سوره بقره/آیه 60)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_ششم
👈توقع بى جا
🌴بنى اسرائيل در عين آن كه همواره توسط موسى عليه السلام مشمول مواهب و نعمتهاى الهى مى شدند، ولى از بهانه جويى دست نمى كشيدند. اين بار به آن غذاهاى مَنّ وَ سَلْوى (شيره درخت و گوشت پرندگان) اكتفا نكرده نزد موسى عليه السلام آمده و تقاضاى غذاهاى متنوع نمودند و چنين گفتند: اى موسى! از خداى خود بخواه از آن چه از زمين مى رويد از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز براى ما بروياند، ما هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم.
🌴موسى عليه السلام به آنها گفت: آيا شما غذاى پست تر از آن چه خدا به شما داده انتخاب مى كنيد؟ اكنون كه چنين است وارد شهر (سرزمين فلسطين) شويد، زيرا آن چه مى خواهيد در آن جا وجود دارد.(اقتباس از آيه 61 بقره)
🌴ولى آنها كه حاضر نبودند با حاكمان جبار فلسطين جهاد كنند و در اين راه سستى مى كردند، چگونه مى توانستند وارد سرزمين و شام شوند، از اين رو گرفتار غضب الهى و ذلت و پريشانى گشتند(سوره مائده/آیه 22 و 21)و چهل سال در بيابان ماندند، اين است وضع ذلت بار آنان كه در امر جهاد سستى مى كردند، چنان كه در داستان بعد خاطر نشان مى شود.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_هفتم
👈سستى بنى اسرائيل در جهاد و ذلت آنها
🌴حضرت موسى عليه السلام در بيابان سينا به بنى اسرائيل گفت: به سرزمين مقدس (بيت المقدس و شام) كه خداوند براى شما مقرر داشته وارد شويد، و به پشت سر خود باز نگرديد و عقب نشينى نكنيد كه زيانكار خواهيد شد.
🌴بنى اسرائيل گفتند: اى موسى در آن سرزمين جمعيتى ستمگر (يعنى عمالقه كه مردمى جبار و ياغى بودند) هستند، ما هرگز به آن سرزمين وارد نمى شويم تا آنها از آن سرزمين خارج شوند.
(سوره مائده/آیه 21 و 22)
🌴اين پاسخ بنى اسرائيل بيانگر ضعف و سستى آنها در مسأله جهاد است، استعمار فرعونى آن چنان آنها را ذليل و زبون نموده بود كه آنها هرگز حاضر نبودند براى حفظ عزت خود، با ياغيان بجنگند، و خود را به رنج و زحمت جهاد بيفكنند، آنها حتى به موسى گفتند:
🍃فَاِذهَب اَنتَ وَ رَبُّكَ فقاتِلا اءنّا ههُنا قاعِدُونَ🍃
✨تو و پروردگارت برويد و با آنان بجنگيد، ما همين جا نشسته ايم.✨
🌴ولى در ميان بنى اسرائيل، دو نفر رادمرد كه از خدا مى ترسيدند و خداوند به آنها نعمت عقل و ايمان و شهامت داده بود گفتند: شما وارد دروازه شهر آنان شويد، هنگامى كه وارد شديد پيروز خواهيد شد و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد.(سوره مائده/ آیه23 و 24)
🌴اين دو نفر يوشع بن نون (وصى موسى) و كالب بن يوفنا بودند، مطابق پاره اى از روايات، حضرت موسى عليه السلام يوشع را پيشاپيش بنى اسرائيل به جنگ عمالقه فرستاد.
🌴آنها به فرماندهى يوشع به شهر اريحا هجوم بردند و با ستمگران آن جا جنگيدند تا بر آنها پيروز شدند.
✍ادامه دارد۰۰۰
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_هشتم
👈ماجراى بَلعم باعورا
🌴بلعم باعورا از علماى بنى اسرائيل بود، و كارش به قدرى بالا گرفت كه اسم اعظم مى دانست و دعايش به استجابت مى رسيد.
🌴روايت شده: موسى عليه السلام با جمعيتى از بنى اسرائيل به فرماندهى يوشع بن نون و كالب بن يوفنا از بيابان تيه بيرون آمده و به سوى شهر (بيت المقدس و شام) حركت كردند، تا آن را فتح كنند و از زير يوغ حاكمان ستمگر عمالقه خارج سازند.
🌴وقتى كه به نزديك شهر رسيدند، حاكمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنى اسرائيل) رفته و گفتند از موقعيت خود استفاده كن و چون اسم اعظم الهى را مى دانى، در مورد موسى و بنى اسرائيل نفرين كن. بلعم باعورا گفت: من چگونه در مورد مؤمنانى كه پيامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرين كنم؟ چنين كارى نخواهم كرد.
🌴آنها بار ديگر نزد بلعم باعورا آمدند و تقاضا كردند نفرين كند، او نپذيرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نيرنگ و ترفند آن قدر شوهرش را وسوسه كرد، كه سرانجام بلعم حاضر شد بالاى كوهى كه مشرف به بنى اسرائيل است برود و آنها را نفرين كند.
🌴بلعم سوار بر الاغ خود شد تا بالاى كوه برود، الاغ پس از اندكى حركت سينه اش را بر زمين مى نهاد و بر نمى خاست و حركت نمى كرد، بلعم پياده مى شد و آن قدر به الاغ مى زد تا اندكى حركت مى نمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهى به سخن آمد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم كجا مى روى؟ آيا نمى دانى فرشتگان از حركت من جلوگيرى مى كنند. بلعم در عين حال از تصميم خود منصرف نشد، الاغ را رها كرد و پياده به بالاى كوه رفت، و در آن جا همين كه خواست اسم اعظم را به زبان بياورد و بنى اسرائيل را نفرين كند اسم اعظم را فراموش كرد و زبانش وارونه مى شد به طورى كه قوم خود را نفرين مى كرد و براى بنى اسرائيل دعا مى نمود.
🌴به او گفتند: چرا چنين مى كنى؟ گفت: خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زير و رو مى كند.
🌴در اين هنگام بلعم باعورا به حاكمان ظالم گفت: اكنون دنيا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حيله و نيرنگ باقى نمانده است. آن گاه چنين دستور داد: زنان را آراسته و آرايش كنيد و كالاهاى مختلف به دست آنها بدهيد تا به ميان بنى اسرائيل براى خريد و فروش ببرند، و به زنان سفارش كنيد كه اگر افراد لشكر موسى عليه السلام خواستند از آنها كامجويى كنند و عمل منافى عفت انجام دهند، خود را در اختيار آنها بگذارند، اگر يك نفر از لشكر موسى عليه السلام زنا كند، ما بر آنها پيروز خواهيم شد.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سـی_و_نهم
👈هلاكت بيست هزار نفر بر اثر طاعون
🌴آنها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرايش كرده، و به عنوان خريد و فروش وارد لشكر بنى اسرائيل شدند، كار به جايى رسيد كه زمرى بن شلوم رئيس قبيله شمعون دست يكى از زنان را گرفت و نزد موسى عليه السلام آورد و گفت: گمان مى كنم كه مى گويى اين زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمى كنم.
🌴آن گاه آن زن را به خيمه خود برد و با او زنا كرد، و اين چنين بود كه بيمارى واگير طاعون به سراغ بنى اسرائيل آمد و همه آنها در خطر مرگ قرار گرفتند.
🌴در اين هنگام فنحاص بن عيزار نوه برادر موسى عليه السلام كه رادمردى قوى پنجه از امراى لشكر موسى عليه السلام بود از سفر سر رسيد، به ميان قوم آمد و از ماجراى طاعون و علت آن باخبر شد، به سراغ زمرى بن شلوم رفت. هنگامى كه او را با زن ناپاك ديد، به آنها حمله نموده هر دو را كشت، در اين هنگام بيمارى طاعون بر طرف گرديد.
🌴در عين حال همين بيمارى طاعون بيست هزار نفر از لشكر موسى عليه السلام را كشت.
🌴موسى عليه السلام بقيه لشكر را به فرماندهى يوشع باز سازى كرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را يكى پس از ديگرى فتح كردند.(بحار، ج 13،ص 373 و 374)
🌴خداوند ماجراى انحراف بلعم باعورا را به طور اشاره و سربسته در آيه 175 و 176 سوره اعراف ذكر كرده، در آيه 176 مى فرمايد:
🍃وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ🍃
✨و اگر مى خواستيم، مقام او (بلعم باعورا) را با اين آيات و علوم و دانشها بالا مى برديم، اما اجبار، بر خلاف سنت ماست، او را به حال خود رها كرديم، و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد، مثل او همچون سگ (هار) است، اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را بيرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند، (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى شود) اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند، اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند.✨
🌴آرى، اين است نتيجه فرهنگ بى عفتى و انحراف جنسى، كه وقتى نيرنگ بازان از راههاى ديگر شكست خوردند با رواج دادن فرهنگ غلط، دين و دنياى مردم را تباه مى سازند، كه به گفته بعضى طاعون موجب هلاك 90 هزار نفر از لشكر موسى عليه السلام گرديد.(بحار، ج 13،ص 375)
ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهلم
👈داستان گاو بنى اسرائيل
🌴ماجراى گاو بنى اسرائيل، مختلف نقل شده، ما در اين جا نظر شما را به ذكر يكى از آن روايات، با توجه به روايات ديگر و آيات 67 تا 73 سوره بقره، جلب مى كنيم:
🌴مرد نيكوكارى به پدر و مادر خود بسيار احترام مى كرد. در يكى از روزها كه پدرش در خواب بود معامله پرسودى برايش پيش آمد ولى مغازه اش بسته بود و كليد مغازه نزد پدرش بود و پدرش نيز در آن وقت خوابيده بود. فروختن كالا، بستگى به بيدار كردن پدر داشت، تا كليدى را كه در نزد پدر بود بگيرد. مرد نيكوكار آن معامله پرسود را به خاطر بيدار نكردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر،از سود كلانى گذشت) و مشترى رفت. وقتى پدر بيدار شد و از ماجرا اطلاع يافت، از پسر مهربانش تشكر كرد و گاوى را كه داشت به پسرش بخشيد و گفت: اميدوارم خير و بركت بسيار، از ناحيه اين گاو به تو برسد.
🌴اين از يك سو، و از سوى ديگر يكى از جوانان بنى اسرائيل از دخترى خواستگارى كرد، به او جواب مثبت دادند، پسر عموى او، كه جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگارى كرد. خواستگارى او را رد كردند، او كينه پسرعمويش را به دل گرفت تا اين كه شبى او را غافلگير كرده و كشت و جنازه اش را در يكى از محله ها انداخت. فرداى آن روز كنار جنازه آمد و با گريه و داد و فرياد، تقاضاى خون بها كرد و گفت: هركس او را كشته، خون بهايش به من مى رسد، و اگر قاتل پيدا نشد، اهل آن محل بايد خون بها را بپرازند.
🌴موضوع پيچيده شد و اختلاف، شديد گرديد، چون تعيين قاتل از طريق عادى ممكن نبود و ادامه اين وضع ممكن بود، موجب فتنه و قتل عظيم شود، نزد موسى عليه السلام آمدند تا او از خدا بخواهد، قاتل را معرفى كند.
🌴موسى عليه السلام حل مشكل را از درگاه خدا خواست، خداوند دستورى به او داد، موسى عليه السلام آن دستور را به قوم خود چنين بيان كرد:
🌴خداوند به شما دستور مى دهد گاوى را ذبح كنيد و قطعه اى از بدن آن را به مقتول بزنيد، تا زنده شود و قاتل را معرفى كند و درگيرى پايان يابد.
🔹بنى اسرائيل: آيا ما را مسخره مى كنى؟
🔸موسى: به خدا پناه مى برم از اين كه از جاهلان باشم.
🔹بنى اسرائيل: اگر كار را در همين جا ختم مى كردند، زود به نتيجه مى رسيدند، ولى بر اثر سؤالهاى مكرر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، به موسى گفتند: از خدا بخواهد براى ما روشن كند كه اين ماده گاو، چگونه باشد؟
🔸موسى: خدا ميفرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده، و نه جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد، آن چه به شما دستور داده زود انجام دهيد.
🔹بنى اسرائيل: از خدا بخواه كه چه رنگى داشته باشد.
🔸موسى: خداوند مى فرمايد: گاوى زردرنگ كه رنگ آن بينندگان را شاد سازد.
🔹بنى اسرائيل: از خدا بخواه بيشتر توضيح دهد، زيرا چگونگى اين گاو براى ما مبهم است، اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد.
🔸موسى: خداوند مى فرمايد: گاوى باشد كه براى شخم زدن رام نشده، و براى زراعت آبكشى ننموده است و هيچ عيب و رنگ ديگرى در او نيست.
🔹بنى اسرائيل: اكنون مطلب روشن شد حق مطلب را براى ما آوردى.(آيات 67 تا 71 سوره بقره)
🌴بنى اسرائيل به جستجو پرداختند تا گاوى را با همين اوصاف بيابند، سرانجام چنين گاوى را از خانه همان مرد نيكوكار كه به پدر و مادر احترام مى كرد، و پدرش گاوى به او بخشيده بود يافتند، آن گاو را پس از چانه زنى هاى مكرر به قيمت بسيار گران يعنى به پُر بودن پوست آن از طلا، خريدند و گاو را آوردند. به دستور موسى عليه السلام آن گاو را ذبح كرده، دم او را قطع كردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت: فلان پسرعمويم كه ادعاى خون بهاى مرا دارد، قاتل من است.
🌴معما حل شد و قاتل به مجازات رسيد و مقتول زنده شده با دختر عموى خود ازدواج كرد و آن مرد نيكوكار، كه به پدر و مادر نيكى مى كرد به سود كلانى رسيد و پاداش نيكوكاريش را گرفت، حضرت موسى عليه السلام فرمود:
🍃اُنظُرُوا اِلى البِرِّ ما بَلَغَ بِاَهلِهِ🍃
✨به نيكى بنگريد كه چه پاداش سودمندى به صاحبش مى بخشد✨(اقتباس از بحار، ج 13،ص 259)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهل_و_یکم
👈سخنرانى موسى عليه السلام و ترك اَولىِ او
🌴هنگامى كه فرعون و فرعونيان در درياى نيل غرق شده و به هلاكت رسيدند، بنى اسرائيل به رهبرى حضرت موسى عليه السلام پس از سالها مبارزه، پيروز شدند و زمام امور رهبرى به دست موسى عليه السلام افتاد.
🌴او در يك اجتماع بسيار بزرگ (كه مى توان آن را به عنوان جشن پيروزى ناميد) در حضور بنى اسرائيل سخنرانى كرد، مجلس بسيار باشكوه بود، ناگاه يك نفر از موسى عليه السلام پرسيد: آيا كسى را مى شناسى كه نسبت به تو اعلم (عالمتر) باشد؟
🌴موسى عليه السلام در پاسخ گفت: نه.
🌴و مطابق بعضى از روايات، پس از نزول تورات و سخن گفتن مستقيم خدا با موسى عليه السلام، موسى در ذهن خود به خودش گفت: خداوند هيچكس را عالمتر از من نيافريده است. در اين هنگام خداوند به جبرئيل وحى كرد موسى را درياب كه در وادى هلاكت افتاده. (يعنى بر اثر حالتى شبيه خودخواهى، در سراشيبى نزول از مقامات عاليه معنوى قرار گرفته، به ياريش بشتاب تا اصلاح شود. جبرئيل به سراغ موسى آمد...)
🌴خداوند همان دم به موسى عليه السلام وحى كرد: آرى داناتر از تو عبد و بنده ما خضر عليه السلام است، او اكنون در تنگه دو دريا،در كنار سنگى عظيم است.(به گفته اكثر مفسران، منظور از اين تنگه دو دريا، محل اتصال خليج عقبه با خليج سوئز است)
🌴موسى عليه السلام عرض كرد: چگونه به حضور او نايل شوم؟
🌴خداوند فرمود: يك عدد ماهى بگير و در ميان زنبيل خود بگذار، و به سوى آن تنگه دو دريا برو، در هر جا كه آن ماهى را گم كردى، آن عالم در همانجا است.(بحار، ج 13،ص 278)
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهل_و_دوم
👈موسى عليه السلام در جستجوى استاد
🌴موسى عليه السلام كه دانش دوست بود، گفت: من دست از جستجو بر نمى دارم تا به محل آن تنگه دو دريا برسم، هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم.
🌴موسى دوست و همسفرى براى خود انتخاب كرد كه همان مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنى اسرائيل به نام يوشع بن نون بود، موسى يك عدد ماهى در ميان زنبيل نهاد و اندكى زاد و توشه راه برداشت، و همراه يوشع به سوى تنگه دو دريا حركت كردند. هنگامى كه به آن جا رسيدند در كنار صخره اى اندكى استراحت كردند، در همان جا موسى و يوشع عليهماالسلام، ماهى اى را به همراه داشتند، فراموش كردند. بعد معلوم شد كه ماهى بر اثر رسيدن قطرات آب به طور معجزه آسايى خود را در همان تنگه به دريا افكنده و ناپديد شده است.
🌴موسى و همسفرش از آن محل گذشتند، طولانى بودن راه و سفر موجب خستگى و گرسنگى آنها گرديد، در اين هنگام موسى عليه السلام به خاطرش آمد كه غذايى به همراه خود آورده، به يوشع گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر سخت خسته شده ايم.
🌴يوشع گفت: آيا به خاطر دارى هنگامى كه ما به كنار آن صخره پناه برديم، من در آن جا فراموش كردم كه ماجراى ماهى را بازگو كنم، و اين شيطان بود كه ياد آن را از خاطر من ربود، و ماهى راهش را به طور شگفت انگيز در دريا پيش گرفت و ناپديد شد.
🌴و از آن جا كه اين موضوع به صورت نشانه اى براى موسى عليه السلام در رابطه با پيدا كردن عالِم، بيان شده بود موسى عليه السلام مطلب را دريافت و گفت: اين همان چيزى است كه ما مى خواستيم و به دنبال آن مى گشتيم. در اين هنگام از همانجا بازگشتند و به جستجوى آن عالِم پرداختند، وقتى كه به تنگه رسيدند حضرت خضر عليه السلام را در آن جا ديدند.پس از احوالپرسى، موسى عليه السلام به او گفت:
🌴آيا من از تو پيروى كنم تا از آن چه به تو تعليم داده شده است و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى؟
🔹خضر: تو هرگز نمى توانى همراه من صبر و تحمل كنى، و چگونه مى توانى در مورد رموز و اسرارى كه به آن آگاهى ندارى شكيبا باشى؟
🔸موسى: به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت، و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو را نخواهم كرد.
🔹خضر: پس اگر مى خواهى به دنبال من بيايى از هيچ چيز سؤال نكن، تا خودم به موقع، آن را براى تو بازگو كنم.
🌴موسى عليه السلام مجدداً اين تعهد را داد كه با صبر و تحمل همراه استاد حركت كند و به اين ترتيب همراه خضر عليه السلام به راه افتاد.(مضمون آيات 60 تا 70 سوره كهف)
✍ادامه دارد....
💠@abbass_kardani💠💠
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهل_و_سوم
👈ديدار موسى از سه حادثه عجيب
🌴موسى و يوشع و خضر عليهمالسلام با هم به كنار دريا آمدند و در آن جا سوار كشتى شدند آن كشتى پر از مسافر بود، در عين حال صاحبان كشتى آنها را سوار كردند. پس از آن كه كشتى مقدارى حركت كرد، خضر عليه السلام برخاست و گوشه اى از كشتى را سوراخ كرد و آن قسمت را شكست و سپس آن قسمت ويران شده را با پارچه و گل محكم نمود كه آب وارد كشتى نشود.
🌴موسى عليه السلام وقتى اين منظره نامناسب را كه موجب خطر جان مسافران مى شد ديد، بسيار خشمگين شد و به خضر گفت: آيا كشتى را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، راستى چه كار بدى انجام دادى؟
🌴حضرت خضر گفت: آيا نگفتم كه تو نمى توانى همراه من صبر و تحمل كنى؟!
🌴موسى گفت: مرا به خاطر اين فراموشكارى، بازخواست نكن و بر من به خاطر اين اعتراض سخت نگير.
🌴از آن جا گذشتند و از كشتى پياده شده و به راه خود ادامه دادند، در مسير راه خضر عليه السلام كودكى را ديد كه همراه خردسالان بازى مى كرد، خضر به سوى او حمله كرد و او را گرفت و كشت.
🌴موسى عليه السلام با ديدن اين منظره وحشتناك تاب نياورد و با خشم به خضر عليه السلام گفت:
🌴آيا انسان پاكى را بى آن كه قتلى كرده باشد كشتى؟ به راستى كار زشتى انجام دادى.
🌴حتى موسى عليه السلام بر اثر شدت ناراحتى به خضر عليه السلام حمله كرد و او را گرفت و به زمين كوبيد كه چرا اين كار را كردى؟
🌴خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى؟
🌴موسى عليه السلام گفت: اگر بعد از اين از تو درباره چيزى سؤال كنم، ديگر با من مصاحبت نكن، چرا كه از ناحيه من معذور خواهى بود.
🌴از آن جا حركت كردند تا اين كه شب به قريه اى به نام ناصره رسيدند، آنها از مردم آن جا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذايى به آنها ندادند و آنها را مهمان خود ننمودند، در اين هنگام خضر عليه السلام به ديوارى كه در حال ويران شدن بود نگاه كرد و به موسى عليه السلام گفت: به اذن خدا برخيز تا اين ديوار را تعمير و استوار كنيم تا خراب نشود. خضر عليه السلام مشغول تعمير شد.
🌴موسى عليه السلام كه خسته و كوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس مى كرد شخصيت والاى او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادى سخت جريحه دار شده و در عين حال خضر عليه السلام به تعمير ديوار آن آبادى مى پردازد، بار ديگر تعهد خود را به كلى فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضى سبك تر و ملايم تر از گذشته، گفت: مى خواستى در مقابل اين كار اجرتى بگيرى؟ اينجا بود كه خضر عليه السلام به موسى عليه السلام گفت:
🍃هذا فِراقٌ بَينِى وَ بَينِكَ...🍃
🌴اينك وقت جدايى من و تو است، اما به زودى راز آن چه را كه نتوانستى بر آن صبر كنى، براى تو بازگو مى كنم.
🌴موسى عليه السلام سخنى نگفت، و دريافت كه نمى تواند همراه خضر عليه السلام باشد و در برابر كارهاى عجيب او صبر و تحمل داشته باشد.
✍ادامه دارد....
💠💠@abbass_kardani💠💠