eitaa logo
مرتضی عبداللهی 🇵🇸
247 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
134 ویدیو
9 فایل
مطالعات و دغدغه هایم در علم، فرهنگ، اقتصاد و سیاست در انقلاب اسلامی برای رسیدن به خورشید ولایت عظما عجل الله فرجه مرتضی عبداللهی دانش آموخته حوزه علمیه قم در پیامرسان ایرانی: eitaa.com/abdollahi_morteza ارتباط: @abdollahigilani
مشاهده در ایتا
دانلود
ایستاده ام (خاطرات آقای هادی صدقی از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر قدس گیلان) به قلم: حسین گلدوست ناشر: روایت فتح دو روز پایانی این هفته را توفیق داشتم کتاب ایستاده ام را بخوانم. سختی های فوق العاده یک نیروی اطلاعات عملیاتی و حضور در گشتهای شناسایی شبانه و چندین ساعته در زمین دشمن را بارها و به زیبایی به تصویر کشده است. قلم روان و ساده و به دور از عبارت پردازی های ادبی همراه خاطره گویی شفاف و در برخی موارد بسیار جزئی، تصور متن حوادث را برای خواننده راحت می کند. آغازی زیبا از درک یک نوجوان از تغییر بزرگ در پیرامون خود به نام انقلاب اسلامی و همراهی با ان و تغییر در زندگی خود و دوستانش، تصور زیبا از همراهی یا عدم همراهی خانواده ها با فضای انقلاب و جوانان ان دوره و حتی با شهدا و مجروحان جنگ، زیبایی های تعارض بین پایبندی به عقاید و زندگی شخصی و خانوادگی، زهد و ساده زیستی دهه 60، مجروحیتهای چند باره و بسیار سخت همراه با بیان آنچه از زیبایی ها و دغدغه ها در چند ثانیه کوتاه به ذهن راوی می رسید و او را بین زمین و هوا نگه می داشت، احساس چند باره شهادت و بازگشت به دنیا و حتی نجات از سردخانه، رفتار رزمندگان با مردم شهرهای عراق مانند حلبچه، جا ماندن رزمندگان و خطرات انسانی و حیوانی و طبیعی در گشت های شناسایی، نجات مجروحان و کم اوردن و تاب نیاوردن برخی ناملایمات، تصور برخورد رزمندگان با غنایم ویژه جنگی، حملالت شیمیایی دشمن و یادکردی ویژه از رشادت برخی رزمندگان از جمله لحظات آخر همراهی با شهید قهرمان حاج حسین املاکی، قطعنامه و نگاه رزمندگان به پذیرش آن و ولایت پذیری ایشان و... موارد زیادی در این خاطرات نسبتا کوتاه وجود داشت که بیان شیرین و دقیق آنها ، لازم آورد که این کتاب را معرفی کنم. چندین صحنه که در این کتاب روایت شده است قابلیت ساخت فیلم، کلیپ و چند پیوست فرهنگی جذاب را دارد. البته برخی از خاطرات جا دارد که مفصلتر به آن پرداخته شود و یا مجددا روایت شود ولی در کل با خواندن این کتاب، ارادتم به شهدا و جانبازان بیشتر شد و علاقه مند شدم راوی داستان را از نزدیک ببینم و از زحمات و مجاهدتهایش برای حفظ دین و میهنم تشکر کنم. @abdollahi_morteza
داستان کشف حجاب رضاخانی در انزلی جناب آقای سید اسماعیل از مبارزین قبل از و پدر شهید، در خاطرات خود، اشاره ای به ماجرای حمله ماموران رضاخانی برای کشیدن چادر از سر مادرش را چنین روایت کرده است: یکی از روزهای پاییزی سال 1318 با مادرم به سمت قبرستانی که در انتهای غربی شهر قرار دارد می رفتیم. ظاهرا کسی از خانواده فوت کرده بود. اما به یک باره «اَحَد پاسبان» سر رسید. او همیشه با مردم با خشونت رفتار می کرد. از پشت، چادر مادرم را کشید و مادرم که چادرش را محکم گرفته بود، زمین خورد و افتاد. یک نفر هم همراه احد بود که با چاقو، چادر را پاره می کرد. آن ها باز مادرم را رها نکردند و قصد داشتند که روسری او را هم از روی سرش بردارند. چون مادرم و اکثر زنان شهر، عادت داشتند یک «شرف» بلند می بستند. احد این شرف را به شدت می کشید و پارچه دور سر و گردن مادر می پیچید و تقلا می کرد. من ترسیده بودم و گریه می کردم. همسایه روبروی ما «دباغیان» دلش سوخت و در خانه را باز کرد و مادرم را که به سختی از چنگ آنان فرار کرده بود توی خانه برده و از دست آنها نجات داد و من در نُه سالگی تلخی و سیاهی حادثه را چشیدم. مادرم می گفت زنان این شهر از ترس این که چادر از سر آنان بردارند، سالها در خانه ماندند و بیرون نیامدند تا اینکه آب ها از آسیاب افتاد و رفت و آمد زنان آزاد شد. منبع: «خطابه خوان انقلاب» خاطرات شفاهی سید اسماعیل اتقیا، ص7. پ.ن: مطالعه این کتاب را به جوانان خصوصا کسانی که می خواهند درباره پیشینه اطلاعاتی داشته باشند توصیه می کنم. در این کتاب نکات خوبی درباره جنگ جهانی و حمله روسها و ورود لهستانی ها به انزلی، سابقه برخی از مبارزین شهر و وضعیت مساجد، هیاتها و فعالیتهای انقلابی شهر را می توان دانست. این کتاب با قلمی ساده و روان توسط آقای سیف زاد نگارش شده است. https://eitaa.com/joinchat/2202861587C0d81a23bad
هدایت شده از مرتضی عبداللهی 🇵🇸
داستان کشف حجاب رضاخانی در انزلی جناب آقای سید اسماعیل از مبارزین قبل از و پدر شهید، در خاطرات خود، اشاره ای به ماجرای حمله ماموران رضاخانی برای کشیدن چادر از سر مادرش را چنین روایت کرده است: یکی از روزهای پاییزی سال 1318 با مادرم به سمت قبرستانی که در انتهای غربی شهر قرار دارد می رفتیم. ظاهرا کسی از خانواده فوت کرده بود. اما به یک باره «اَحَد پاسبان» سر رسید. او همیشه با مردم با خشونت رفتار می کرد. از پشت، چادر مادرم را کشید و مادرم که چادرش را محکم گرفته بود، زمین خورد و افتاد. یک نفر هم همراه احد بود که با چاقو، چادر را پاره می کرد. آن ها باز مادرم را رها نکردند و قصد داشتند که روسری او را هم از روی سرش بردارند. چون مادرم و اکثر زنان شهر، عادت داشتند یک «شرف» بلند می بستند. احد این شرف را به شدت می کشید و پارچه دور سر و گردن مادر می پیچید و تقلا می کرد. من ترسیده بودم و گریه می کردم. همسایه روبروی ما «دباغیان» دلش سوخت و در خانه را باز کرد و مادرم را که به سختی از چنگ آنان فرار کرده بود توی خانه برده و از دست آنها نجات داد و من در نُه سالگی تلخی و سیاهی حادثه را چشیدم. مادرم می گفت زنان این شهر از ترس این که چادر از سر آنان بردارند، سالها در خانه ماندند و بیرون نیامدند تا اینکه آب ها از آسیاب افتاد و رفت و آمد زنان آزاد شد. منبع: «خطابه خوان انقلاب» خاطرات شفاهی سید اسماعیل اتقیا، ص7. پ.ن: مطالعه این کتاب را به جوانان خصوصا کسانی که می خواهند درباره پیشینه اطلاعاتی داشته باشند توصیه می کنم. در این کتاب نکات خوبی درباره جنگ جهانی و حمله روسها و ورود لهستانی ها به انزلی، سابقه برخی از مبارزین شهر و وضعیت مساجد، هیاتها و فعالیتهای انقلابی شهر را می توان دانست. این کتاب با قلمی ساده و روان توسط آقای سیف زاد نگارش شده است. https://eitaa.com/joinchat/2202861587C0d81a23bad
در این روزهای برفی توصیه میکنم کتاب «کاخ » را بخوانید تنها کتابی از است که خوانده ام و بوی شهادت از جای جای کتاب بلند بود ولی کسی به شهادت نرسید. تنها کتابی است که یک عملیات نظامی کاملا موفق را بدون تلفاتی از نیروهای ما روایت کرد. این کتاب، چند بار دلم را خنک کرد. در روایت «کاخ» با آدم های عجیبی روبرو می شوید. هم قلم نویسنده و هم روایت راوی ، عالیست. «کاخ» داستان یک عملیات سری برای زدن امنیتی ترین شهر و کاخ در عمق چند صد کیلومتری خاک عراق است که توسط سردار علی سرلک فرمانده گردان مالک اشتر تیپ 66 ویژه هوابرد انقلاب اسلامی انجام گرفته. این کتاب مقدمه و موخره ای ندارد و سریع به اصل داستان وارد می شود و فقط به ماجرای رفتن و رسیدن به منطقه عملیاتی و عبور از دل ارتفاعات سربه فلک کشیده عراق و ترکیه و گذر از باران ها و برفها و مبارزه با گروه های مختلف ضد انقلاب و بعثی در سردرترین فصل سال می پردازد. کل ماجرای این عملیات و رسیدن به ایران در کمتر از دوماه انجام می گیرد اما روایت دقیق و جزئی وقایع به همراه بیان سختی ها و کارهای طاقت فرسای جوانان ایرانی در دفاع از میهن واقعا حماسی و موجب غرور است. دوست داشتم کل خاطرات سردار سرلک را هم در جایی بشنوم و بخوانم. کتاب کاخ، توسط انتشارات جمکران به چاپ رسیده است. https://eitaa.com/joinchat/2202861587C0d81a23bad