تن من
قایق لنگـــرزده در طوفان است
خــــودم ایـــنجا
دل من
پیش تو سرگــــردان است...
#فاضل_نظری
پ.ن: فکه شمالی، ارتفاع ۱۱۲، اردیبهشت ۱۳۷۳؛ پیکر شهیدی که توسط نیروی های بعثی با دست و پای بسته به شهادت رسیده است...
#حسین_احمدی یکی از نیروهای #تفحص پیکر این شهید قهرمان را نظاره می کند...
عکاس: احسان رجبی☝️☝️
http://eitaa.com/abozahra
#خبر_فوری
پیکر مطهر شهید دفاع مقدس
#ازبرعلی_احمدی که در عملیات های اخیرِ #تفحص کشف شده بود، شناسایی گردید...
شهید "ازبرعلی احمدی "
متولد ۱۶ شهریور ۱۳۴۴ در شهر زنجان
نام پدر: علی یار
این شهید والامقام از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام و از سال ۱۳۶۷ #مفقودالاثر شد و با تلاش گروههای تفحص شهدا پس از 3۰ سال به کشور بازگشت و از طریق کارت شناسایی و نوشته روی بند حمایل هویتش مشخص گردید...
پیکر مطهر شهید صبح فردا (چهارشنبه ۳ بهمن) به شهر #زنجان منتقل خواهد شد
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@abozahra
سالروزشهادت
شهید#تفحص،عباس #صابری
خوش اخلاقی و مهربانی عباس زبانزد همه بود و این ویژگی اش همه را شیفته او می کرد و این همگان نه تنها برادران هموطن که عراقی ها نیز بودند.
او برای آنکه بتواند عراقی ها را راضی کند تا به خوبی با آنها همکاری کنند هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار، و همین رفتارش، کارها را به خوبی راه می انداخت.
عباس که شهید شد نه تنها دوستان و آشنایان و فامیل که عراقی ها را نیز در غم فرو برد تا جایی که پول هایشان را روی هم گذاشته و برای عباس مراسم ختم گرفتند.
و حالا نوبت حسین(2) بود که رویه و رفتار برادر را ادامه دهد تا زمان شهادتش و وقتی حسین هم به خیل شهدا پیوست دیگر عراقی ها دوام نیاوردند و گفتند که ما دیگر تحمل ماندن در اینجا را نداریم.
1. شهید عباس صابری که در پنجم خرداد سال 75 در کانال والمری به هنگام تفحص شهدا به شهادت رسید.
2. شهید حسین صابری در سال 1376 به هنگام تفحص شهدا به شهادت رسید.
نثار اروح مطهرشان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@abozahra1
⚠️از خیابان شهدا؛
آرام آرام در حال گذر بودم!
🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه ڪردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه ڪردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از ڪوچه گذشتم...
🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🌷🍃به چهارمین ڪوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم!
#مطالعه ڪردی؟!
برای #بصیرت خودت چه ڪردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشڪ و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نڪردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
ڪم آوردم...
گذشتم...
🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار #ڪانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میڪرد!
#ایثارش را دیدم...
از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌷🍃هشتمین ڪوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوڪی هم ڪنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میڪردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میڪردند،برایشان...
⚠️اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم ڪه با #حالم چه ڪردم!
تمام شد...
#تمام
💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫
#شفاعتشهداشاملحالمونانشاءالله
#اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
@abozahra1